- شروع کننده موضوع
- #1
Hamid.s
Bug
- ارسالها
- 1,688
- امتیاز
- 16,727
- نام مرکز سمپاد
- شهید هاشمی نژاد1
- شهر
- مشهد
- دانشگاه
- فردوسی
- رشته دانشگاه
- نرمافزار
آنچه امروز در جامعه ادبی ایران «شعر اعتراض» خوانده میشود و این دفتر گزیده ای از آن است، عنوانی است نسبتا تازه برای گونه ای از شعر سیاسی و اجتماعی که کانون توجه شاعر در آن، عدالت خواهی و رفع تبعیض های اقتصادی و گاه اجتماعی است. شاید بتوان گفت عدالت خواهی روشن ترین هدفی است که میتوان برای این شعر ها متصور شد
این متن پشت کتاب و پاراگراف اول مقدمه ی «دادخواست - مجموعه 100 شعر اعتراض» به کوشش امید مهدی نژاد و محمد مهدی سیار و با مقدمه محمد کاظم کاظمی و مال نشر سپیده باوران ئه ( # )
بعد در ادامه نوشته که آغاز گره این سبک شعر سنایی غزنویه
اینم یک نمونه از شعر اعتراضه که سنایی سروده:
خانه خریدی و ملک باغ نهادی اساس
ملک به مال ربا خانه به سود غله
فرش تو در زیر پا اطلس و شعر و نسیج
بیوهٔ همسایه را دست شده آبله
او همه شب گرسنه تو ز خورشهای خوب
کرده شکم چارسو چون شکمه حامله
سعی کنی وقت بیع تا چنهای چون بری
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله
دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان
بر در دکان زند خواجه به زخم پله
در همه عمر ار شبی قصد به مسجد کنی
گر چه به روی و ریا بر کنی از مشعله
در رمضان و رجب مال یتیمان خوری
روزه به مال یتیم مار بود در سله
مال یتیمان خوری پس چله داری کنی
راه مزن بر یتیم دست بدار از چله[nb]شعر کامل[/nb]
راستشو بخواین خوب منم چیزی نفهمیدم از این شعره خیلی
بعد هم این که این سبک شعر مظلوم مونده و کسی تا عصر مشروطه خیلی شعری نگفته اینطوری
بعد هم زمان مشروطه دیگه جامعه کلا به سمت اعتراض و عدالت خواهی و اینا پیشرفته شعرا و اینا هم عقب نموندن و فعال شدن تو این زمینه.
اینم یه نمونه شعر از همین کتاب. خوشمان آمد ازش
کوچه های بی وضو
عباس احمدی
خواب مرگ ديده اند چشم هاي نيمه باز
کوچه هاي بي وضو، خانه هاي بي نماز
شهر شهرِ نانجيب، شهر شهرِ بي مرام
شهرِ نازِ خاروخس، شهرِ دفنِ سروناز
نقشِ آسمان عسس، معنيِ زمين قفس
عشق شکلي از هوس با کنايه و مجاز
عشق و عاشقي حرام، خونِ عاشقان حلال
صحبت از سپيده جُرم، جارِ اسمِ شب مُجاز
بر زبان نرفته جز مويه هاي زيرلب
بيت هاي در خفا، شعرهاي بي جواز
شعرها کپک زده، شاعران فلک زده
زخم ها شتک زده زير سايه کزاز
داغ مزدِ درددل، دفنِ عشق دم به دم
تازيانه مو به مو، درد سير تا پياز
دارد اين زمان ولي دل سرِ سحر شدن
بغض ها سرِ شکست، رشته ها سرِ دراز
شهرِ من بتي بزرگ غرق سايه و عفن
بشکنش، خداي من! شهرِ ديگري بساز
نظری شعری چیزی دارین دریغ نکنین دیگه