- شروع کننده موضوع
- #1
s.l.v.n
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 359
- امتیاز
- 810
- نام مرکز سمپاد
- شهید حقانی
- شهر
- بندرعباس
- مدال المپیاد
- نقره زیست شناسی
- دانشگاه
- دانشگاه علوم پزشکی شیراز
- رشته دانشگاه
- پزشکی
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد. در تمام زندگیش او همان کارهایی را انجام داد که مرغ میکردند برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد میکرد و گاهی هم با دست وپا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می کرد .
سال ها گذشت عقاب پیر شد .
روزی پرنده ی با عظمتی را بالای سرش برفراز آسمان ابری دید. او باشکوه تمام ، با یک حرکت ناچیز بال های طلائیش ، بر خلاف جریان شدید باد پرواز میکرد.
عقاب پیر ، بهت زده نگاهش کرد و پرسید : این کیست ؟
همسایه اش گفت : این عقاب است ، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم .
عقاب مثل مرغ زندگی کرد و مثل مرغ مرد . زیرا فکر میکرد مرغ است .
فراموش نکنید که انسان دارای قدرت های بی نظیر است ، فقط باید بخواهید که از آن ها استفاده کنید.
سال ها گذشت عقاب پیر شد .
روزی پرنده ی با عظمتی را بالای سرش برفراز آسمان ابری دید. او باشکوه تمام ، با یک حرکت ناچیز بال های طلائیش ، بر خلاف جریان شدید باد پرواز میکرد.
عقاب پیر ، بهت زده نگاهش کرد و پرسید : این کیست ؟
همسایه اش گفت : این عقاب است ، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم .
عقاب مثل مرغ زندگی کرد و مثل مرغ مرد . زیرا فکر میکرد مرغ است .
فراموش نکنید که انسان دارای قدرت های بی نظیر است ، فقط باید بخواهید که از آن ها استفاده کنید.