حمیدرضا برقعی

  • شروع کننده موضوع
  • #1
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
سید حمیدرضا برقعی در چند کنگره شعر مقام اول را کسب کرده و مدتی هم دبیر انجمن شعر قم بوده است . دو سال طلبگی خوانده و حالا یک سالی است که دانشجوی رشته ادبیات است . ( در این حد پیدا کردم فقط ! :-" )

65705204784503426784.jpg


نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه


بماند بین ما این رازها بینی و بین الله !


من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم


اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه


برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است


همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه


و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم


اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه


مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود


چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه ...
 
آخرین ویرایش:

F@temeh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,877
امتیاز
15,502
نام مرکز سمپاد
فرزانگـــان
شهر
کاشـــان
مدال المپیاد
مرحله اول ریاضی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : حمیدرضا برقعی

بازم از شعراشو بذار ... 8->
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

این یکی از بحرطویلاشه : ( طویله ولی حتما بخونین خیلی قشنگه ! :D )

عصر یک جمعهء دلگیر ، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظهء باران نرسیده است ؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است . بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟ دل عشق ترک خورد ، گل زخم نمک خورد ، زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد ، فقط برد ، زمین مرد ، زمین مرد ، خداوند گواه است ، دلم چشم به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی ، برسد کاش صدایم به صدایی ...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ، تو کجایی گل نرگس ؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم ، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ؟ ای عشق مجسم ! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت . نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه ! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ، آجرک الله ! عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده ، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی ، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی ، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد ، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد ، شب من روزن مهتاب ندارد ، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد ... تو کجایی ؟ تو کجایی شده ام باز هوایی ، شده ام باز هوایی ...

گریه کن ، گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم ، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است ، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است ، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است ، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است ، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی ، تو خودت کرب و بلایی ، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی ...
 

mb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
77
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
شهيد هاشمي نژاد2
شهر
مشهد
دانشگاه
امام رضا
رشته دانشگاه
حسابداری
پاسخ : حمیدرضا برقعی



کربلا را دل تنگم...



هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی ها

لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.

یاعلی مدد
 

mb

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
77
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
شهيد هاشمي نژاد2
شهر
مشهد
دانشگاه
امام رضا
رشته دانشگاه
حسابداری
پاسخ : حمیدرضا برقعی

شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا



نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,626
امتیاز
24,492
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

واقعا شاخه...یعنی واقعا شاخه ها!...من اول فکر میکردم از این شاعر دوزاری هاست که نام مزدور نیز روشون میذارن...به نظرم این یه ور بود آزادی ذهن دقیقا طرف مقابلش...
اما کتاب طوفان واژه هاش رو گرفتم...
بحر طویل رو خوندم...
و به این حالت در آمدم :((
واقعا زیباست...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

غزلی برای امام حسن(ع)




هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت

"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد

شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو



به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟

به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست

و سالهاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار

میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می زند از ماتمت به عاشورا

گریز می زند از کربلا به ماتم تو

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو ...
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,626
امتیاز
24,492
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

البته هنوزم سر حرفم هستم...
به نظرم این کار اشتباهه که شاعر مدرن بیاد در قالب یکسری بدیهیات عقاید خودش رو به خورد مردم بده...

عصر یک جمعهء دلگیر ، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظهء باران نرسیده است ؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است . بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟ دل عشق ترک خورد ، گل زخم نمک خورد ، زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد ، فقط برد ، زمین مرد ، زمین مرد ، خداوند گواه است ، دلم چشم به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی ، برسد کاش صدایم به صدایی ...

تا اینجا شاهکاره...یکسری احساسات شاعرانه را مطرح کرده...
حال حق ندارد وقتی که از لحاظ روانی اعتماد خواننده را جلب کرده بیاید و نظر خودش را در مغز انسان بچپاند...
هنوزم معتقدم شاعر آزاده ای نیست...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

خب از ادامشم بخشی از اعتقاداتُ احساساتشه !
باید به نظر همه احترام گذاشت ! :)
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,626
امتیاز
24,492
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

به نقل از ریــحــانــه :
خب از ادامشم بخشی از اعتقاداتُ احساساتشه !
باید به نظر همه احترام گذاشت ! :)
نه...ببین...یه وقت هست من 3رفا دارم چگونگی اعتقاد رو میگم...یه وقت هست من دارم سر عقیده با تو میبحثم...
ببین...دقیقا م3 اشعار(شعر که چه عرض کنم! :-")شاهین میمونه...اونم داره رو ذهن آدم تاثیر میذاره...تو حق نداری با آماده کردن ذهن من برای یه مفهوم جامع و جهان شمول!برای تمام انسان ها(که مثلا چرا هیچگاه عشق به انسان نرسیده است)که برای همه سوال است بیا جواب خودتو بچپونی توی ذهن طرف مقابل...دقیقا م3 تفاوت"باخ"و"بتهوون"میمونه...
 

nazaninpary

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
به اندازه موهای سرم......
دانشگاه
علوم پیرا پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : حمیدرضا برقعی

به نقل از انسان صدایم کنید نه مرد :
البته هنوزم سر حرفم هستم...
به نظرم این کار اشتباهه که شاعر مدرن بیاد در قالب یکسری بدیهیات عقاید خودش رو به خورد مردم بده...

عصر یک جمعهء دلگیر ، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظهء باران نرسیده است ؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است . بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟ دل عشق ترک خورد ، گل زخم نمک خورد ، زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد ، فقط برد ، زمین مرد ، زمین مرد ، خداوند گواه است ، دلم چشم به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی ، برسد کاش صدایم به صدایی ...

تا اینجا شاهکاره...یکسری احساسات شاعرانه را مطرح کرده...
حال حق ندارد وقتی که از لحاظ روانی اعتماد خواننده را جلب کرده بیاید و نظر خودش را در مغز انسان بچپاند...
هنوزم معتقدم شاعر آزاده ای نیست...
کاملا موافقم و شعرش هم محشره و به بقیه اش انگار اصلا ربطی نداره......
 

؟!؟!؟!؟!؟

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
46
شهر
.
پاسخ : حمیدرضا برقعی

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

کلهم جمیعا اینُ بخونین : :D

«شاعری در قطار قم-مشهد

چای می‌خورد و زیرِ لب می‌گفت

شک ندارم که زندگی یعنی

طعمِ سوهان و زعفران بانو»


شاید ابیاتی از این دست که با مضامینِ جدید و در فضایی امروزی سروده شده است ، همان حلقهٔ مفقودهٔ ادبیاتِ آیینی باشد . اشعاری که در آن اعتقادات و باو‌رهای مذهبی با استفاده از کلام و شیوه‌ای متفاوت ، متناسب با ویژگی‌های جامعهٔ امروز سروده می‌شود . «قبله مایل به تو» مجموعه‌‌ای است که شاعر دغدغه‌های مذهبیِ خود را درقطارِ قم-مشهد کنارِ پنجره‌های بقیع می‌برد :

شعری از این مجموعه :

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر / اتفاقی مقابلم رخ داد / وسط کوچه ناگهان دیدم/زن همسایه بر زمین افتاد / سیب‌ها روی خاک غلطیدند / چادرش در میان گرد و غبار / قبلاً این صحنه را … نمی‌دانم / در من انگار می‌شود تکرار / آه سردی کشید ، حس کردم / کوچه آتش گرفت از این آه / و سراسیمه گریه در گریه / پسر کوچکش رسید از راه / گفت: آرام باش! چیزی نیست / به گمانم فقط کمی کمرم… / دستِ من را بگیر، گریه نکن / مرد گریه نمی‌کند پسرم / چادرش را تکاند، با سختی / «یا علی» گفت و از زمین پا شد / پیش چشمانِ بی‌تفاوت‌ِ ما / ناله‌هایش فقط تماشا شد / صبح فردا به مادرم گفتم / گوش کن ! این صدای روضهٔ کیست / طرفِ کوچه رفتم و دیدم / در ودیوار خانه‌ای مشکی است / با خودم فکر می‌کنم حالا / کوچهٔ ما چقدر تاریک است / گریه ، مادر ، دوشنبه ، در ، کوچه / راستی ! فاطمیه نزدیک است …

■ ■ ■-‌ بعد هم پشت همان پنجرهٔ رویایی
چشم من محوِ ضریحی که نمی‌دیدم شد
و گاهی در دل آیینه‌های حرم جستجو می‌کند :
‌‌‌‌‌‌ همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد
هزار تکه شد این من، به لطف آینه‌هایت

وشعرهای سید حمید رضا برقعی را با زبان و بیانِ متفاوتی در پیش روی ما قرار می‌‌دهد .
مخاطب در ابتدا قرآن به سر می‌گیرد و به سفر می‌رود و بعد از چهارده منزل در شبِ بی‌‌چتروکلاهی میان ایران و عراق شعرِ عاشقانه می‌خواند :
-‌ حرف چشمان تو مانند غزل‌های ملمع
واژه در واژه کشیدست از ایران به عراقم
و در انتها حسن ختامش را به انتظار می‌نشیند :
-‌ لحظهٔ مرگ چشم در راهم
از تو حسن ختام می‌خواهم
اما در همه جای این خاکِ باران خورده «قبله مایل به تو» است .
با این‌که چند تجربهٔ جدید از شاعر در زمینهٔ دفاع مقدس و عاشقانه در کتاب وجود دارد ، کلیت اشعار مانند مجموعهٔ قبلیِ شاعر «توفان واژه‌ها» آیینی است و در آن پرداختن به ابعادِ مختلفِ زندگی ، شخصیت ، حماسه و مراثیِ اهل بیت از شعارزدگی جلوگیری می‌کند . استفاده از قالب‌های متفاوت (غزل، قصیده، مثنوی، چهارپاره، مسمط و بحرطویل) و مضامین و ظرافت‌های شاعرانه -که رنگ و بوی شعرهای سبک هندی به خودگرفته- ۲۳ شعر مجموعهٔ «قبله مایل به تو» را از یک‌نواختی و تکرار دور ساخته است :
-‌ بیستون دیشب به چشمم جاده‌ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن خواب شیرین دیده‌ام
و یا
مثل آیینهٔ در خاک مکدر شده‌ای
چشم من تار شده یا تو مکرر شده‌ای ...



لذتی که در خواندن برخی از ابیات وجود دارد شاید به این دلیل است که خیلی از کشف‌های شاعر اتفاقاتی است که بارها برای خومان نیز تکرار شده است و از دیدن آن‌ها با بیان شعر ، شگفت‌زده می‌شویم و همین موضوع باعث می‌شود بدون وقفه این کتاب نسبتاً مختصر را تا آخر مطالعه کنیم .

79593510776140460095.jpg

یادداشت‌های دو استادِ ممتازِ شعرِ کشور نقشهٔ راهِ این مجموعه است : دیباچه‌ای که حاصلِ کلماتِ متفاوتِ استاد محمد علی مجاهدی است و مقدمه‌ای که به قلمِ استاد سید علی موسوی گرمارودی است . طراحی جلد کتاب با علی داوودی است که خودش نیز شاعر است و انتشاراتِ فصلِ پنجم که ناشرِ تخصصی شعر است، کتاب را منتشر کرده است .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

میان این همه غوغا ، میان صحن و سرایت

بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت ؟

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت



من و عبای شما ؟ نه من از خودم گله دارم

من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم

هنوز شعر نگفته توقع صله دارم

منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت



چقدر خوب شد آری ، نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت



چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت ؟



دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن

دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن

و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ

کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت




سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو

نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو

و می روم به امید دوباره های من و تو

میان این همه غوغا میان صحن و سرایت ...



(قبله مایل به تو)
 
ارسال‌ها
53
امتیاز
782
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید قدوسی(ره)
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
دانشگاه زنجان
رشته دانشگاه
فیزیگ
پاسخ : حمیدرضا برقعی

خب انگار یه اشتباهی شده!سید این شعرو به عنوان یه سرود برای شب نیمه شعبان به حاج سید مهدی میرداماد داده که برای سرود جشن حسینیه بنی فاطمه بخونه!اگر خیلی علاقع دارید دلیل سرودن این شعرو بدونید بگید برم از خودش دستخط بیارم خیالتون راحت شه!این شعر صرفا برای امام زمان (عج) گفته شده پس تا این جاش باحاله تا اون جاش بده نداره که!شعرو نمیشه جدا کرد!شما با عقاید ایشون مشکل داری باید بگی کل شعر بده!خود سیدم دوست نداره شعرشون تیکه تیکه کنید!ایشون صرفا شاعر آیینی هستند!تک و توک شعر غیر آیینی بین شعراش هست به طوری که شما اگر شعری دیدید که به ظاهر غیر آیینی هست بدونید مفهموش رو خوب درک نکردید!
 
ارسال‌ها
53
امتیاز
782
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید قدوسی(ره)
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
دانشگاه زنجان
رشته دانشگاه
فیزیگ
پاسخ : حمیدرضا برقعی

تقدیم به حضرت فاطمه معصومه(س)
با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!
درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما
به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو

گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو

باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو

شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو

این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو
!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان...

شعری است درباره‌ی حضرت زهرا سلام‌الله علیها که در دیدار دوم با رهبر معظم آن را خواند


شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"


اینم عکس سید...
parsedarkhial.jpg
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : حمیدرضا برقعی

به بهانه‌ی ایّام فاطمیه

گفت: در می زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

مزن این خانهء مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما ...



گفت: آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

و اگر روضه ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما ...



آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر،اما ...



بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-

گفت: یک روز، یک نفر اما ...
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : حمیدرضا برقعی

این بحر طویل....
خودتون بخونید ببینید چیکار میکنه با آدم



کمی از بحر طویلی که کمی نیمائیست

یک

یادم آمد شب بی چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی من و آغوش رهائی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی ، دلم آرام شد آنگونه که هر قطرهء باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وبیا! پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر منِ بی تاب تر از مرغ مهاجر به کجا می روم اقلیم به اقلیم خدا هم سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشهء فرهاد صدا زد :نفسی صبر کن ای مرد مسافر قسمت می دهم ای دوست سلام من دلخستهء مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند به معشوق دوعالم برسان. باز دلم شور زد آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست ورها می روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل نکند باز به آن وادی...مشغول همین فکر وخیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خداییست.

دو

چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب وبلا ، مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم من سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم،و نوشتم (فقط ای اشک امانم بده تا سجدهء شکری بگذارم )که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدستهء باران واذان آمدو یک گوشه از آن پردهء در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زدو چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشهء معشوق خدایا تو بگو این منم آیا که سراپا شده ام محو تمنا و نماشا فقط این را بنویسید رسیده است لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم وغصه فراموش در آغوش ضریح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم.

سه

...
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,351
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
به بهانه شبی که در ظلمتش آب حیاتش دادند:

به هر دو عالم کسی نباشد ، برای من آشناتر از تو
منم منم بی بهاتر از من ، تویی تویی کیمیاتر از تو
.
نوشته بر تیغ ذوالفقارت ، که جبر باشد در اختیارت
و مرد عالم فقط تو هستی ، خود تویی لا فتی تر از تو
.
دمی که رفتی به دوش احمد ، تمامی کائنات گفتند :
کسی نبوده کسی ندیده ، کسی نرفته فراتر از تو
.
به شوق رویت روم به هر سو ، به ذکر یا حق به ذکر یا هو
برای اثبات بودن او ، چه آیه ای بر ملاتر از تو
.
تو را خدایی که آفریده ، درون آیینه را کشیده
تو وجه اویی خودت بگو که ، کدام بنده خداتر از تو
.
جهان سراسر فقط تو هستی ، برای عالم مدد تو هستی
ازل تو هستی ابد تو بودی ، که دیده بی انتهاتر از تو ؟
.
نوشتی از روزگار سیرم ، برای تنهایی ات بمیرم
به چاه گفتی کسی نمانده برای من آشناتر از تو
.
به کعبه تکیه بزن دوباره ، بگو که بودی بگو که هستی
که در زمین و زمان صدایی ، دگر نباشد رساتر از تو

#قبله_مایل_به_تو #شعر_چهارم
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,351
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

.
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
.
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
سرگردانم
.
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
.
در زمین هستی و آن سو تر از
متن حدیث که با عنوان حدیث قدسی در کتاب جنة العاصمة نیز نقل شده این است:
یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما (ترجمه: ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی‌کردم)
توئی
علت خلق زمین ای پدر خاک توئی
.
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا
عن على (ع): (أنا نقطة تحت الباء); (إنّ جميع القرآن في باء "بِسْمِ اللّه"; أنا نقطة تحت الباء); همه قرآن در باء (بسم اللّه) جمع شده است و من نقطه زير باء هستم
1. صدرالمتألهين مى فرمايد: سالك الى اللّه به كمك يقين و قدم عبودى, بالعيان مشاهده مى نمايد كه قرآن, بلكه همه صُحُف, بلكه همه موجودات, در نقطه باء جمع است; اين نقطه بسيطى است كه همه اشيا در او است; چنانكه كلمه مَا فِى السَّموَاتِ وَ الاْءرْضَ همه موجودات را شامل مى شود. حال اگر كسى از خود رست و به دايره ملكوت سبحانى رسيد, خود را در احاطه حق متعال و وجود خود را زير نظر و سلطه نقطه باء مشاهده مى نمايد
با خروج از وجود مجازى و سير از فنا به بقا و از مرگ به حيات, از قرآن جز سفيدى و نور و يقين محض نخواهيم ديد. در اين صورت است كه قرآن را از نسخه اصل ـ كه همان امام مبين, ذكر حكيم, امير مؤمنان (ع) است ـ قرائت مى كنيم. و اين, همان سرّ كلام الهى است كه فرمود: وَ إنَّهُ فِى أمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ;68 همانا قرآن در اصل كتابى كه نزد ما است (لوح محفوظ) بلند پايه و حكمت آموز است. و رمز كلام امام (ع) است كه فرمود: أنا نقطة تحت البا
است
.
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»1
.
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
.
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
.
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
2
.
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
.
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
.
واژه ها روی ابابیل لبت سجیل است
دام بگذار که گنجشک تو جبرائیل3 است
.
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
.
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد
.
زیر پای تو4 به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
.
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
.
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
.
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
.
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
.
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
.
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
.
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.

#قبله_مایل_به_تو


1)این غزل حافظ اشاره به "لیله المبیت" دارد :
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏ فروشد، و خدا نسبت به [اين‏] بندگان مهربان است. "بقره ، 207 "

2)این بیت اشاره به روز نبش قبر حضرت زهرا (س) دارد و حافظ هم سردرگم شده از کار علی (ع) که چرا برای فاطمه زنده کاری نکرد و برای قبر فاطمه اینگونه شمشیر کشیده است!

3 و 4 )
گفت؛ این درخت طوبی است که در قرآن از آن یاد شده است.

سپس حضرت در بهشت سیر نمود تا به درخت سدرة المنتهی رسید و آن درختی است که در سایه هر برگ آن امتی جای دارند. در اینجا جبرئیل از رفتن باز ماند و پیغمبر به او فرمود؛ در چنین جایی دوست از دوست جدا می شود؟

جبرئیل عرض کرد؛ اگر یک سر انگشت نزدیک تر شوم خواهم سوخت(3) و حضرت از آنجا به بعد بر روی رفرف سیر فرمود و گفته اند آن فرش بزرگی از نور است. و به جایی رسید که صدای هیچ ملکی به گوش پیامبر نمی رسید. لذا عظمت و اُبهت آن مکان بر حضرت چیره شد و در آن حال صدای آشنایی به گوشش رسید که می گفت؛

«ای بهترین خلقِ من، ای محمّد، نزدیک بیا.»

پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شد تا به مقام «قاب قَوسَین اَو اَدنی» رسید، یعنی به اندازه فاصله زه دو کمان و در آنجا خداوند به او فرمود؛ سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو.

از پیامبر روایت شده که از ایشان سوال نمودند؛ خداوند در آن شب به چه زبان و لهجه ای با تو سخن گفت؟ فرمود؛ به زبان و لهجه علی بن ابیطالب و به دل من گذشت که پرسیدم؛ خدایا تو با من سخن می گویی یا علی؟ خداوند فرمود؛ ای احمد، من شباهتی به سایر موجودات ندارم و نباید مرا نظیر مردم دانست و صفاتم مانند صفات خلق نیست ولی من تو را از نور خود آفریدم و علی را از نور تو، پس آگاه شدم به سرّ دلت و دیدم تو علی را از هر کسی بیشتر دوست داری، لذا به زبان و لهجه علی با تو سخن گفتم، برای آنکه دلت آرام گیرد. و پیامبر فرمود؛ اول سخنی که خداوند به من فرمود این بود که گفت؛ ای محمّد نگاه کن به زیر پای خودت.(4)


با تشکر از مادر و پدرگرامی که چون شمع بودند و سوختند... استاد گرانقدرم
و علی الخصوص دوست خوبم @haniesalehi که ما را در جمع آوری این منابع کمک نموده اند : /
 
آخرین ویرایش:
بالا