پاسخ : طهران ، تهران
خیلی زیاد در حد طومار شد ، ولی اصلا" مهم نیست خواستی بخون حال نکردی نخون ! تازه این فقط اپیزود 1 هست ، اپیزود 2 رو بعدا" اگه وقت شه توضیح میدم (به شخصه اپیزود 2 رو بیشتر دوست دارم و می پسندم)
(کلهم پست نظر شخصی بنده و برداشت های بنده از این فیلم می باشد ، هیچجاش به هیچکس ِ دیگه ای مربوط نیست،همش تفکرات ِ منه که میتونه غلط هم باشه !)
خب این فیلم به نظر من یکی از قشنگترین فیلم های سینمای ایران بود و خیلی خیلی نکات ریزش زیاد بود و یکی از بهترین فیلم ها به سبک داریوش مهرجویی بود !
اینکه مهرجویی در حال حاضر یکی از بهترین کارگردانای ایرانه و واقعا" قوی کار میکنه که کلا" شکی نیست و حرفی هم نیست ، سبک فیلمسازیشم تا حد زیادی شناخته شدست و اپیزود اول بدون اینکه اسم کارگردان رو نگاه کنی میشه فهمید اثر مهرجویی ِ!
اول از اسم فیلم شروع می کنم ، طهران تهران ! همین اسم خودش یک معرفی ای داره و موضوع فیلم رو خیلی زیبا داره میگه ، طهران یا تهران ، به عنوان پایتخت ، نمادی از ایران محسوب میشه و این فیلم فقط مختص شهر طهران نیست ، یعنی چیزایی که ما تو فیلم می بینیم فقط در مورد ِ طهران نیست ،طهران یعنی ایران ! (هرجا که من اسم می برم همینطوره)
نکته ی بعدی خود ِ طهران تهران ِ ! ، طهران به ط که زمان های قدیم نوشته میشده و به این صورت بوده و تهران با ت که تهران امروزی هست !
از همین جا میشه برداشت کرد که اپیزود اول که طهران هست بیشتر به گذشته کار داره و تاریخ ایران رو میگه(تاریخ اجتماعی) و جنبه ی فرهنگی رو مد نظر داره و در مورد طهران صحبت می کنه ، اما تهران در مورد تهران حال ِ حاضر و جایی که الان ما توش زندگی می کنیم یا می بینیم ، این فیلم به زیبایی تفاوت ها رو بیان میکنه
در عین حال ، اپیزود اول خوبی ها و زیبایی ها رو بیان می کنه و بیشتر روی این قضیه مانور میده ، در حالی که اپیزود دوم بیشتر روی مشکلات و زشتی ها تاکید داره
کل زیبایی ِ فیلم به نظر من تو اپیزود دوم خلاصه میشه و اصلا" اپیزود دوم ِ که فیلم رو زیبا می کنه و ارزش میده به فیلم ، البته اپیزود اول هم واقعا" فوق العادست و کار مهرجویی حرف نداره ! (در واقع اپیزود دوم کامل کننده ی اپیزود اول هست و باعث میشه هم زیبایی اپیزود اول بیشتر به چشم بیاد هم کل فیلم، کلا" تأثیرش بیشتره)
اپیزود اول : (روزای آشنایی، اسمش هم یه جورایی تایید کننده ی حرفایی که زدم ِ ، همون ایرانی که باهاش آشنا میشن همه جای دنیا و میشناسنش-از لحاظ فرهنگی و تاریخی)
سکانس به سکانس ، دیالوگ به دیالوگ ... همش پر از نکته اس و مفهوم داره ، یک شمای کلی از طهران و زیبایی های فردی و اجتماعیشو نشون میده، و به عبارتی نیمه ی پر لیوان ِ که کورکورانه هم نمایش داده نمیشه!! روی سکانس ها و دیالوگ ها مکس می کنم و توضیح میدم :
اول شخصیت ها یا به قولی شخصیت پردازی در فیلم :
فیلم با صدای بارون از حیاط یک خونه ی قدیمی شروع میشه با درودیوارای قدیمی و حوض آبی که دور تا دورش پر از گلدونه ، چیزی که امروزه خیلی کم شاید ببنیم یا اصلا" نبینیم ! این نشون میده محله ی قدیمی هست که هنوز تو حال و هوای قدیمه ...
پدر خونواده حافظ میخونه ، رادیو روشنه ، سفره هفت سین به صورت کامل پهنه روی زمین و با سلیقه چیده شده ، پشتی هست ، تلویزیون ساده و ... خلاصه همه چی اینو نشون میده که یک خونواده ی سنتی با بضاعت مالی نه چندان زیاد در اینجا زندگی می کنن (خب این طرز فکر و رفتار و خیلی چیزا رو می تونه بهمون منتقل کنه در موردشون)
سقف به یکباره فرو میریزه ، حرکت ِ زن خونه برا اینکه بره تیر تخته هاشو از خونه بیاره بیرون یا به قول خودش نجات بده کاملا" نشون میده که رفتار ِ یک زن ِ سنتی ایرانی رو و علاقه ی اون به وسایل خونه و خونش (این یه رفتاری ِ که تو ایرانیا خیلی شدیده ! تو اروپا و آمریکا به هیچ وجه این مدلی نیست)
به دنبال مادر ، بچه ها هم میرن وسایل مورد علاقشون رو بیارن با اینکه می بینن سقف هنوز داره میریزه ! (این تأثیر پذیری رفتار کودک از مادر رو نشون میده که چقد می تونه مهم باشه و تو شرایط خاص خودشو نشون بده)
اولین بحث سر ایزوگام کردن سقف شروع میشه و پدر خونه میگه ندارم و حاضر هم نیستم که قرض بگیرم ، در حالی که مادر خونه مخالفشه و میگه می تونی قرض بگیری ، این حرف مادر می تونه به خاطر وسایل خونه و خونش باشه ، چون در جاهای دیگه می بینیم که اون هم مثل پدر در اینجا ، سعی در آبرو داری و حفظ ظاهر خوانواده جلوی مردم داره (این هم که دیگه اصلا" تو هر خونواده ی ایرانی ای موج میزنه!)
ورود همسایه ها و نگرانی اون ها و سعی در کمک کردن و اون خوشحالی ِ موقع تحویل سال هم ، همش نشون میده یک عشق و صمیمیتی در این محله ی قدیمی بین مردمش برپاست و جزو ارزش های این آدم هاست (همینطور صحنه های بعدی ، مثه دعوت به خونه ی خودشون و غذا آوردن شب عید و ...)
ایده های دختر و پسر خونواده برا گذروندن و تحمل این شرایط نشون میده که فقط دوست دارن این روز های عید و تعطیلی خوش بگذره و در بند ِ خونه آینده ی و اتفاقاتی که افتاده نیستن ، برعکس پدر و مادر که هر 2 درگیر این اتفاق و خونه و آینده ان اما سعی می کنن با بچه ها کنار بیان و فضا رو جوری فراهم کنن که به بچه ها خوش بگذره در عین حال فکر زندگی ِ خودشون هستن
بازی های قدیمی و من در آوردی ِ والدین و بچه ها ، باز هم نشون بر سنتی بودن خونواده هست و زندگی ِ ساده .
رفتار افراد اتوبوس به خصوص "دایی بابا" نشون میده که مردم خوب و ساده ای هستن که به راحتی با آدما کنار میان و سعی در کمک کردن دارن ، و آدمای راحتی هستن در کل ! (مهمون نواز شاید !)
در ادامه جاهای تاریخی طهران رو نشون میده و فرهنگ طهران رو میگه و از زیبایی ها تعریف می کنه ، از دیالوگ آدمای اتوبوس هم میشه به راحتی فهمید که آدمای ساده ای هستن با زندگی ِ عادی ، فقط "دایی بابا" مشخصه که آدم دنیا دیده و با تجربه ای ِ و یه جورایی سرپرست این آدما هست ، آدمی ِ که دوست داره به همه کمک کنه و دنیا رو زیبا ببینه ، و "آقای شکیبا" (پیرمرد ِ رشتی
) ، که یک آدم اهل ادب و فرهنگ ، که تاریخ اتفاقات مهم کشورش رو خوب میدونه و به هنر و فرهنگ و تاریخ اهمیت بسیار زیادی میده (کلا" اینو من خیلی دوسش دارم، شخصیتی که تو این فیلم بازی می کنه هم فوق العادس
)
قهر ِ اون زن و شوهر سر شال گردن هم زندگی ِ شاد و راحت (راحت از این لحاظ که ، آسون میگیرن زندگی رو) اونارو نشون میده و شعر خوندنشون هم که علاقه به شعر و اهل ادب بودنشون رو می رسونه (همون زندگی ِ عادی ...)
اونجایی که خانم نوری روی اون صندلی عتیقه میشینه و همه نگرانن از شکستن اون صندلی و اون بی اهمیت به کارش ادامه میده هم مصداق همین حرف ِ بالای ِ منه ...
صحنه ی گم شدن بچه ها ، یا جا موندن اونها هم ، فقط فک کنم به قصد ِ نشون دادن کاخ و زیبایی هاش باشه ، چیز ِ خاص ِ دیگه ای ازش نفهمیدم
اینکه همه با هم دنبال اون 2 بچه می گردن هم نشون از همدلی و صمیمیت بین افراده .
"خانم کتایون" هم که یک آدم وسواس و غرغرو هستن ، خواهرشون آدم بسیار راحت تر و بیخیال تری هستن
"آقای نیکخواه" یه آدمی که سعی میکنه کاری کنه که به همه خوش بگذره و همه راحت باشن (یک جور مراقب!)
"خانم تابان" (با اون گریه های خنده دارش
) نماد کامل از یک پیرزن قدیمی و اصیل ایرانی هست که واقعا" زیبا بازی میکنه
"امیر خان" هم به عنوان یک شخصیتی که تمام جاهای دیدنی طهران رو میشناسه و اطلاعات داره در موردشون ، خوب بازی می کنه و خسته کننده توضیح نمیده و رفتار نمی کنه !
اون صبحنه ی بعد از برج میلاد هم که کل طهران رو از دور نشون میده و شلوغی ها و چهره ی چراغونی و به نظر من خسته ی شهر ، خیلی جالب و قشنگه ، در دل این شهر چنین آدمایی هنوز هستن که اینجوری زندگی می کنن و زندگی ِ خوب و خوشحالی دارن .
خونه ی سالمندان و پیر های مریض یا ناراحت و منتظری که داشت هم نشون از خوب نبودن 100%ئه اوضاع داره ...
اتاق یا سوئیت هم یک جای تقریبا" ایده آل برای خونواده ی 4نفری ِ "آقا نجیب" هست ، حرف ها رفتار بچه ها و حتی خود والدین نشون میده تاحالا چنین شرایطی رو تجربه نکردن و یک جای دوست داشتنی و تا حددی دور از انتظار براشون بوده (پریدن روی تخت ، در ظرف غذا رو زیر بغل زدن و ...)
انتظار اون مادری که منتظر دخترش هست ، نا امیدی که در صورتش هست و عکس العملی که موقع دیدن دخترش انجام میده ، نشون از علاقه ی بی حد و مرز مادر نسبت به فرزند و بی اعتنایی فرزند به خاطر درگیری های زندگی و مشغله های زندگیش هست، خوشحالی همه ی افرادی که اونجا هستن باز هم نشون دهنده ی صمیمیت و همدلی بین اوناست
آهنگی که آشپز ِ اونجا برای ورود مهمون ها می نوازه و خوشحالی و خوندن همه ، نشون دهنده ی شادی های ساده اما عمیقی ِ که بین این جمع و آدما هست
رفتار پسر خونواده ای که وارد میشن هم جالبه ! کاملا" بی تفاوت نسبت به اینکه بعد از این همه مدت مادربزرگش رو می بینیه و شکاف شدید نسل ها رو می رسونه در خونواده ای که امروزی تر زندگی می کنن و درگیر دنیای جدید و شلوغی ها هستن
کلوز آپ غذاها و میوه ها توی خونه ی سالمندان یا پانسیون با کلوز آپی که اول فیلم از غذاها و سفره ی عید و دست همسایه ها نشون داد هم تفاوت های زیادی داره و یک جور مقایسه ی جالبی انجام شده
دکتری که وارد میشه و میگن که این آقای دکتر همیشه میاد تا حال همه رو بررسی کنه ، نشون دهنده ی یک فضای کنترل شه هست و به فکر سلامتی ِ جسمی افراد داخل هم هستن و فقط خوشگذرونی و بیرون رفتن و اینا نیست ، حمله ی "خانم تابان" به سمت جناب دکتر برای گفتن بیماری و استرس دادن و نگران بودن از وضعیت خودش هم خیلی باحال بود ، چیزی که خیلی از پیرهای قدیمی دارن و معمولا" با اینکه چیزیشون نیست میگن مریضیم یا ... (این اصرار بر مریض بودن و غصه خوردن یا ناراحت بودن برا من خیلی جالبه)
توی شاب العظیم هم ، همه در حال مناجات و دعا کردن هستن ، این "خانم تابان" گریه می کنه و میگه 10 ساله فک کنم من اینجا نیومدم و خلاصه به خاطر خاطره هاش گریه می کنه (چه گریه ی خنده داری ام می کنه ، من یک ساعت این گریه می کرد می خندیدم فقط
) و یاد مادرش افتاده و ... ، کاملا" خصوصیات یک پیرزن رو داره !
توی خونه ی "اقای نجیب" اینا هم ، که "دایی بابا" امیدواری میده و میگه عب نداره درستش می کنیم و مهم نیست پولش رو ما کمکت می کنیم و ... به قصد ِ نجات یک خونه ی قدیمی ! (واضحه دیگه ؟!) ، اما تا "نجیب" میگه املاکی سر کوچه گفته کل خونه باید کوبیده شه ، "آقای شکیبا" بسیار ناراحت میشه و سریع اعتراض میکنه ! این همون حس هنر دوستیش رو می رسونه دوباره و تأکیدش روی اینکار ...
اما نکته ای که از همه بیشتر این اپیزود رو برای من جذاب کرد و خیلی باش حال کردم ، این موزیک زنده ای که زیرش نواخته میشد بود ، که هم واقعا" زیبا بود هم خیلی خیلی به صحنه ها و سکانس ها میومد و به طرز عجیبی مچ ِ قصه بود (کل اپیزود یه طرف ، این موزیک ِ یه طرف خدایی !
)