عماد خراسانی

  • شروع کننده موضوع NESA
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
گر چه مستيم و خرابيم چو شب هاي دگر
باز كن ساقي مجلس سر ميناي دگر

امشبي را كه در انيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر

عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر

مست مستم مشكن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانه ام امشب تو برو جاي دگر

چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر به جز عشق توام هست تمناي دگر

تاروم از پي يار دگري مي بايد
جز دل من دلي و جز تو دلاراي دگر

گر بهشتي است رخ تست نگارا كه در ان
ميتوان كرد به هر لحظه تماشاي دگر

از تو زيبا صنم اين قدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد به زيباي دگر

مي فروشان همه دانند عمادا كه بود
عاشقان را حرم و دير و كليساي دگر
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : از عماد خراسانی

47nrt5e0wb771mnzxqr2.jpg


عماد خراسانی به روایت مهدی اخوان ثالث متولد بهار ۱۳۰۰ خورشیدی در توس مشهد است اما خود در مصاحبه‌ای گفته تولدش را بدون هیچ توضیح دیگری در ۱۲۹۹ ثبت کرده‌اند. پدرش «سید محمد تقی معین دفتر» و مادرش «بی بی حرمت» نام داشتند. نسب عماد به احمد بن موسی مبرقع امام محمد تقی جواد می‌رسد و نام کاملش عمادالدین حسن برقعی است.

عماد در ۳ سالگی مادرش را از دست داد و در ۶ سالگی پدرش را و از آن پس تحت سرپرستی پدربزرگ و مادر بزرگ رشد کرد. عماد از ۹ سالگی با تشویق دایی خود، شعرخوانی و سرودن شعر را آغاز کرد. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر می‌گفت و سپس تخلص «عماد» را برگزید. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد.

عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ به تهران رفت. عماد خراسانی فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد.

وی پس از یک دوره بیماری در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت.

منبع

دوستت دارم و دانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

غمم اين است كه چون ماه نو انگشت نمايي
ورنه غم نيست كه در عشق تو رسواي جهانم

دم به دم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دست و پايي نزنم خود ز كمندت نرهانم

سرپر شور مرا نه شبي اي دوست به دامان
تو شوي فتنه ساز دلم و سوز نهانم

ساز بشكسته ام و طائر پر بسته نگارا
عجبي نيست كه اين گونه غم افزاست فغانم

نكته عشق ز من پرس به يك بوسه كه داني
پير اين دير جهان مست كنم گر چه جوانم

سرو بودم سر زلف تو بپيچيد سرم را
ياد باد آن همه آزادگي و تاب و توانم

آن لئيم است كه چيزي دهد و باز ستاند
جان اگر نيز ستاني ز تو من دل نستانم

گر ببيني تو هم آن چهره به روزم بنشيني
نيم شب مست چو بر تخت خيالت بنشانم

كه تو را ديد كه در حسرت ديدار دگر نيست
"آري آنجا كه عيان است چه حاجت به بيانم؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

دلم آشفته آن مايه ناز است هنوز

مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز


جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسيد

دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز


گرچه بيگانه زخود گشتم و ديوانه زعشق

يار عاشق كش و بيگان نواز است هنوز


خاك گرديدم و بر آتش من آب نزد

غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز


گرچه هر لحظه مدد مي دهدم چشم پرآب

دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز


گر چه رفتي، زدلم حسرت روي تو نرفت

قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز


گر چه رفتي، زدلم حسرت روي تو نرفت

در ِ اين خانه به اميد تو باز است هنوز


اين چه سوداست عماداكه تو در سر داري؟

وين چه سوزي است كه در پرده ساز است هنوز
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

این شعر به لهجه ی مشهدی سروده شده است و استاد شجریان نیز آنرا اجرا کردند:

يرگه کار مو و تو دره بالا مي‌گيره
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا مي‌گيره

روز اول به خودم گفتم اي‌یم مثل بقي
حالا كم كم مي‌بينُم كار دره بالا مي‌گيره

چن شبه واز مودوزم چشمامه تا صبح به چخت
با به يك سمت بی‌خودي مات ممنه ، را مي‌گيره

چن شبه واز مث چهل سال پيش از اي مرغ دلم
تو زمستون بهِنه‌ي سبزه و صحرا مي‌گيره

تا سحر جل مزنم خواب به سراغم نمیه
هی دلم مثل بچه بهنۀ بی جا میگیره

موگومش هرچي كه مرگت چيه؟ كوفتي نمگه
عوضش نق مزنه ذكر خدايا مي‌گيره

پيري و معركه‌گيري كه مگن كار مويه
دره کم‌کم ای کتاب صفحه پينجا مي‌گيره

هر كه عاشق بشه پنهون بكنه مثل اويه
كه سوار شتره و پوشتشه دولا مي‌گيره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

به نقل از ساحـــــره :
47nrt5e0wb771mnzxqr2.jpg


عماد خراسانی به روایت مهدی اخوان ثالث متولد بهار ۱۳۰۰ خورشیدی در توس مشهد است اما خود در مصاحبه‌ای گفته تولدش را بدون هیچ توضیح دیگری در ۱۲۹۹ ثبت کرده‌اند. پدرش «سید محمد تقی معین دفتر» و مادرش «بی بی حرمت» نام داشتند. نسب عماد به احمد بن موسی مبرقع امام محمد تقی جواد می‌رسد و نام کاملش عمادالدین حسن برقعی است.

عماد در ۳ سالگی مادرش را از دست داد و در ۶ سالگی پدرش را و از آن پس تحت سرپرستی پدربزرگ و مادر بزرگ رشد کرد. عماد از ۹ سالگی با تشویق دایی خود، شعرخوانی و سرودن شعر را آغاز کرد. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر می‌گفت و سپس تخلص «عماد» را برگزید. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد.

عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ به تهران رفت. عماد خراسانی فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد.

وی پس از یک دوره بیماری در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت.

منبع

و ایشون در مقبره الشعرای مشهد به همراه اخوان ثالث، در جوار آرامگاه فردوسی، به خاک سپرده شدند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

غمي خواهم

زشاديها به جان آمد دلم يا رب غمي خواهم
بشد سالي كه بي غم مي گذارم ماتمي خواهم

نيم من اهل عيش و نوش و مستي با پريرويان
به ويران كلبه اي با اهل دردي عالمي خواهم

مرا بيگانه كردي با جهانت آشنايي كو؟
به غمها محرمي خواهم، پريشان همدمي خواهم

به زيبايان بي غم خاطرم الفت نمي گيرد
بتي كو را بود يا بوده الفت با غمي خواهم

لب خندان گلها گر چه روح افزاست اما من
گلي كو را به نرگس گاه باشد شبنمي خواهم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

به کوی بی نشانی عزم سیر است وسفر ما را
ببر ای کشتی می تا بدانجا بی خبر ما را

چراغ راه ما کن چشم جادو،روی آتشگون
بیا ساقی ببر ما را،بیا ساقی ببر ما را

به هشیاری در این وادی رهی پیدا نشد ای دل
مگر مستی نماید راه اقلیمی دگر ما را

زدم بر کوچهء مستی چو هرجا روی بنهادم
به سنگی خورد پا هر لحظه در این رهگذر ما را

به صحرای جنون باید زدن ای عشق ،امدادی
بس است ای عقل،بی جا هر چه دادی دردسر ما را

گهی شمعم گهی پروانه،این شبها نمی دانی
چه بازی هاست با جان تا شبی گردد سحر ما را

نمی دانم چرا خلق من شوریده سر کردی
چرا یک مشت آب و گل،عبث کردی هدر ما را

قیامت پیش چشم ما دگر وزنی نخواهد داشت
مگر ای عشق آشوبی روی از سر بدر ما را

نگار آمد ز فرط رنج و غم نشناختیم او را
بهار آمد،نیامد سر برون از زیر پر ما را

عمادا طبع تسکین بخش و جام می غنیمت دان
وگرنه کشت خواهدهجر آن بیدادگر ما را
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

اهل گردم ،دل دیوانه اگر بگذارد
نخورم می ، غم جانانه اگر بگذارد

گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم
حسرت گوشهء میخانه اگر بگذارد

عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد

معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد

همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد

شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد

شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد

دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : از عماد خراسانی

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است

این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است

هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است

این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است

ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است

گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم
اشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است

عشق اتش بود و خانه خرابی دارد
پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است

گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است
 

sk1v

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
721
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
پاسخ : از عماد خراسانی

اون غزلی که به گویش مشهدیه چن بیت دیگه هم داره که شجریان نمیخونه!
تو غزلش این بیتایی که شما نوشتی یه تفاوتای جزئی داره.

کاش
آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد/کاش فکر دل سودازدۀ ما می کرد
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا/کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را این همه بیدادگری/یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
کاشکی گم شده بود این دل دیوانۀ من/پیش از آن روز که گیسوی تو پیدا می کرد
کاش می بود به فکر دل دیوانۀ ما/آن که خلق پری از آدم و حوا می کرد
کاش در خواب شبی روی تو می دید عماد/بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : از عماد خراسانی

اینم یه شعر دیگه با لهجه مشهدی


تو بهار موئی و بی تو زمستونه دلم
خنه آباد که از ظلم تو ویرونه دلم

مثلی هست : به قرآن خوشه حرف زیادی
یک کلیمه بگم از دست تو پر خونه دلم

همی روزا مگنت یارو دلش ترکید و رفت
مشکن ایساخ دلمه پیش تو مهمونه دلم

خوردو موردو شده و لکه دلم مث مویز
تو گمونت مرسه رستم دستونه دلم

واز به دنبال غم تازیه با ای همه غم
مو مگفتم دیگه ای دفعه پشیمونه دلم

از او ساعت که تو ره دیدم و خندیدی به مو
مره یکسال آزگار ، نالون و گریونه دلم

شنه هر وخ مکنی زلفته یاد از مو بکن
که پریشونه و ویلونه و سیلونه دلم

مث ماهی میون لاغلاغو (ماهی تابه) هی جز مزنم
دل تو فولاده ، سنگه ، چیه ؟ حیرونه دلم

مو خبردار مشم ، هر جا مری هر جا میی
که بزو حلقه زلفون تو دلنگونه (آویزان) دلم
 
بالا