- شروع کننده موضوع
- #21
sayna
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 2,460
- امتیاز
- 12,313
- نام مرکز سمپاد
- دبيرستان فرزانگان ۱
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- علوم پزشكى شهيدبهشتى
- رشته دانشگاه
- پزشكى
روی ماه خداوند را ببوس
روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور - نشر مرکز
به قول مصطفی مستور، در زندگی گذرگاههایی به نام «شک» وجود دارد، که وجودشان اشکالی ندارد، امّا اگر گذرگاهها تبدیل به ایستگاه شوند، آنوقت باید نگران بود. روی ماه خداوند را ببوس، داستان یکی از این شکهاست. داستان برخورد چند عقیدهی دینی و فلسفی مختلف با هم و تقابلشان است. و البته چاشنیهای تکراری مصطفی مستور، عشق و ماجراهای همیشگیاش. مصطفی مستور از آن نویسندههاییست که نمیشود راجع به کتابش، جدای شخصیّتش قضاوت کرد. من، مستور را یک نویسندهی خوب نمیدانم، شاید حتّی نویسندهای معمولی هم ندانم، زیرا فضای داستانهای مستور، برخلاف ایدهی کلّی داستانهایش، کسلکننده، پر از کلیشه و تکراریست. مستور شاید اندازهی نیمی از «روی ماه خداوند را ببوس» حرف جدید برای گفتن داشته باشد، یعنی خیلی کمتر از تعداد متعدد کتابهایش.
به قول یکی از Reviewهایی که از این کتاب در Goodreads خواندهبودم؛ «آرزو میکنم روزی شخصیّتهای مستور از کتاب بیرون بیایند و زندگی کنند.» و همین جمله میتواند بیانگر بزرگترین ضعف این نثر، یعنی شخصیّتهای خام و غیرواقعی آن باشد. شخصیّتهایی که زندگی نمیکنند، خلق میشوند که عاشق باشند، خلق میشوند که یک پاراگراف نوشته از دهنشان بیرون بیاید و بعد، مثل پروندهای درشان بسته شود. همین شخصیّتپردازی ضعیف، روی ماه خداوند را ببوس، را رمانی نهچندان جذّاب میکند.
و امّا اگر بخواهم از نقاط قوّت رمان بگویم، میتوانم از ایدهی خوب داستان و موضوع خوبش دفاع کنم. پرداختن به مشکلی که کم و بیش تمام افراد روزی با آن مواجهه میشوند. شک به هستی، خودشان و خداوند. و اصلا به قول مولانا: «از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم.»
نهایتاً به عنوان کتابی که دست کم ایدهی جدیدی دارد، خواندنش پیشنهاد میشود.
روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور - نشر مرکز
به قول مصطفی مستور، در زندگی گذرگاههایی به نام «شک» وجود دارد، که وجودشان اشکالی ندارد، امّا اگر گذرگاهها تبدیل به ایستگاه شوند، آنوقت باید نگران بود. روی ماه خداوند را ببوس، داستان یکی از این شکهاست. داستان برخورد چند عقیدهی دینی و فلسفی مختلف با هم و تقابلشان است. و البته چاشنیهای تکراری مصطفی مستور، عشق و ماجراهای همیشگیاش. مصطفی مستور از آن نویسندههاییست که نمیشود راجع به کتابش، جدای شخصیّتش قضاوت کرد. من، مستور را یک نویسندهی خوب نمیدانم، شاید حتّی نویسندهای معمولی هم ندانم، زیرا فضای داستانهای مستور، برخلاف ایدهی کلّی داستانهایش، کسلکننده، پر از کلیشه و تکراریست. مستور شاید اندازهی نیمی از «روی ماه خداوند را ببوس» حرف جدید برای گفتن داشته باشد، یعنی خیلی کمتر از تعداد متعدد کتابهایش.
به قول یکی از Reviewهایی که از این کتاب در Goodreads خواندهبودم؛ «آرزو میکنم روزی شخصیّتهای مستور از کتاب بیرون بیایند و زندگی کنند.» و همین جمله میتواند بیانگر بزرگترین ضعف این نثر، یعنی شخصیّتهای خام و غیرواقعی آن باشد. شخصیّتهایی که زندگی نمیکنند، خلق میشوند که عاشق باشند، خلق میشوند که یک پاراگراف نوشته از دهنشان بیرون بیاید و بعد، مثل پروندهای درشان بسته شود. همین شخصیّتپردازی ضعیف، روی ماه خداوند را ببوس، را رمانی نهچندان جذّاب میکند.
و امّا اگر بخواهم از نقاط قوّت رمان بگویم، میتوانم از ایدهی خوب داستان و موضوع خوبش دفاع کنم. پرداختن به مشکلی که کم و بیش تمام افراد روزی با آن مواجهه میشوند. شک به هستی، خودشان و خداوند. و اصلا به قول مولانا: «از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم.»
نهایتاً به عنوان کتابی که دست کم ایدهی جدیدی دارد، خواندنش پیشنهاد میشود.