نجمه زارع

  • شروع کننده موضوع
  • #1

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
نجمه زارع شاعري كه در سال1361 در كازرون به دنيا آمد و پس از آن به قم رفت
فارغ التحصيل رشته عمران دانشگاه همدان بود و در 20 كنگره سراسري شعر كشور به عنوان نفر برگزيده انتخاب و معرفي شده بود. و بالاخره در 31 شهريور 1384 در بيمارستان گلپايگاني قم پس از آن كه در اثر اشتباه در تزريق داروي بيهوشي چند روز دچار مرگ مغزي بود در اوج جواني (23 سالگی)درگذشت... حيف و صد حيف...


(( خب دوستان اگر کسی شعری از ایشون داره بزاره!چون به نظر من واقعا رسم جوانمردی نیست که این عزیزان رو از یاد ببریم!ممنون از همگی))
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد و
آبروی مرا در محل به باد دهد

زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد

چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

قلبت که می‌زند، سر من درد می‌کند
این روزها سراسر من درد می‌کند

قلبت که ... نیمه‌ی چپ من تیر می‌کشد
تب کرده، نیم دیگر من درد می‌کند

تحریک می‌کند عصب چشم‌هام را
چشمی که در برابر من درد می‌کند

شاید تو وصله‌ی تن من نیستی، چقدر
جای تو روی پیکر من درد می‌کند

هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم
هی دست‌های مس‌گر من درد می‌کند

دیر است پس چرا متولد نمی‌شوی؟!
شعر تو روی دفتر من درد می‌کند .....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟

چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...

رها کنی، برود، از دلت جدا باشد

به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد

به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم

قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
 

هم دژ tezar

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
tehran
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....



وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

*******************
 
  • لایک
امتیازات: tezar

هم دژ tezar

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
tehran
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

نوشته‌ام به دلِ شعرهای غیرمجاز
که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز
هوا بد است، بِکِش شیشه‌ی حسادت را
که دور باشد از این‌جا هوای غیرمجاز
به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند زِ هم این دو تای غیرمجاز
دل است، من به تو تجویز می‌کنم ـ دیگر
مباد پُک بزنی بر دوای غیرمجاز
ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است
مرا ببر به همین سینمای غیرمجاز
تو ـ صحنه‌های رمانتیک و جمله‌های قشنگ
که حفظ کرده‌ای از فیلم‌های غیرمجاز
زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش
مباد دم بزنی از خدای غیرمجاز
 
  • لایک
امتیازات: tezar

هم دژ tezar

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
tehran
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت
فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا
کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا
 
  • لایک
امتیازات: tezar

هم دژ tezar

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
F6
شهر
tehran
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

من خسته‌ام، تو خسته‌ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته‌ی تنها شبیه من
حتی خودم شنیده‌ام از این کلاغ‌ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که می‌شود
این‌گونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من
ای هم‌قفس بخوان که زِ سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از این‌جا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم می‌شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من
من زنده‌ام به شایعه‌ها اعتنا نکن
در شهر کشته‌اند کسی را شبیه من
 
  • لایک
امتیازات: tezar
  • شروع کننده موضوع
  • #10

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

N-Z.JPG

شعری که میزارم شعریه که در سال 82 از ایشون تو روزنامه چاپ شده و متن کامل در دسترس نیست متاسفانه [-(


زمین و نقشه جغرافیای مصنوعی

زمان به خدمت صدها خدای مصنوعی

تو از پیاده رو آرام و سرد می گذری

میان اینهمه آدم نمای مصنوعی

نگاه می کنی آن سوی گلفروشی ها

به طرح مرده آلاله های مصنوعی

دوباره رقص شبانگاهی مترسکها

پیاده رو تو و این مرده های مصنوعی ! « درستیش معلوم نیس»

توئی و دلخوشی عکسها و خاطره ها

چفیه ای و پلاکی و پای مصنوعی

دوباره داری از انده شهر می گذری
.......
.....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

ويژگي هاي غزل او از زبان آقاي مرزبان چنين است:
"غزل وی از نگاه غزل سرایی که در منطقه مرکزی کشور رایج است، اثر می پذیرفت. غزل زارع با ویژگی های خاصش مثل: سپید خوانی ردیف یا چینش کلمات یا استفاده از دایره واژگانی که بیش تر می توان گفت فضایش به فضای شعر مدرن تر می خورد، در چارچوب شعر کلاسیک به بهترین وجه، خود را نشان می داد زبان ویژه و دایره واژگانی مخصوص خود را داشت. اگر بیش تر زنده می ماند، به سبک خاص شخصی اش تبدیل می شد.. باید درباره خصوصیات اخلاقی و تاثیر آن در شعرش گفت. وی بسیار باوقار بود و محجوب و سنگین که این ویژگی ها به کلمات و شعرش هم منتقل شده بود. در شعرش عصیان می کرد، ولی شعر زارع هیج وقت از دایره وقار خارج نمی شد. "
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

آثار برگزیده:
یک سرنوشت سه حرفی
images.jpg


کتاب های تالیف شده:
عشق قابیل است 1385
از دیار اقیانوس 1385
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

شعراش رو دوس دارم چون حرف دله!


من، میز قهوهخانه و چایی که مدتیست...

هی فکر میکنم به شمایی که مدتیست...

«یک لنگه کفش» مانده به جا از من و تویی

در جستجوی «سیندرلایی» که مدتیست...

با هر صدای قلب، تو تکرار میشود

ها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی است...

هر روز سرفه میکنم اندوه شعر را

آلوده است بیتو هوایی که مدتیست...
...
دیگر کلافه میشوم و دست میکشم

از این ردیف و قافیههایی که مدتیست...

کاغذ مچاله میشود و داد میزنم:

آقا! چه شد سفارش چایی که مدتیست...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد

دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد

 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : مرحومه نجمه زارع....

بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز…

با صد بهانهی متفاوت تمام روز…

هی فکر میکنم به تو و خیره میشود

چشمم به چند نقطهی ثابت تمام روز

زردند گونههای من و خاک میخورد

آیینه روی میز توالت تمام روز

در این اتاق، بعدِ تو تکرار میشود

یک سینمای مبهم و صامت تمام روز

گهگاه میزند به سرم درد دل کنم

با یک نوار خالیِ کاست تمام روز

«من» بی «تو» مردهای متحرّک تمام شب…

«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز…
 
بالا