پروین اعتصامی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
امروز 25 اسفند مصادف با روز بزرگداشت پروین اعتصامی هست (رزو تولدشون در واقع)!
به همین بهانه تاپیک ایشون رو که جاش خیلی توی انجمن خالی بود رو ایجاد کردم!

نام اصلی: رخشنده اعتصامی

زاد روز: 25 اسفند 1285-تبریز

درگذشت: 15 فروردین 1320-تهران(بر اثر بیماری حصبه)

آرامگاه: قم، صحن جدید حرم فاطمه معصومه، آرامگاه خانوادگی


دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر می‌باشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامی بیشتر در قالب قطعات ادبی است که مضامین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی به تصویر کشیده‌است. در میان اشعار پروین، تعداد زیادی شعر به صورت مناظره میان اشیاء، حیوانات و گیاهان وجود دارد.درون مایه اشعار او بیشتر غنیمت داشتن وقت و فرصت ها، نصیحت های اخلاقی، انتقاد از ظلم و ستم به مظلومان و ضعیفان و ناپایداری دنیاست.در شعر پروین استفاده هایی از سبک شعرای بزرگ پیشین نیز شده است.

منبع


بهای نیکی


بزرگی داد یک درهم گدا را
که هنگام دعا یاد آر ما را

یکی خندید و گفت این درهم خرد
نمی‌ارزید این بیع و شرا را

روان پاک را آلوده مپسند
حجاب دل مکن روی و ریا را

مکن هرگز بطاعت خودنمائی
بران زین خانه، نفس خودنما را

بزن دزدان راه عقل را راه
مطیع خویش کن حرص و هوی را

چه دادی جز یکی درهم که خواهی
بهشت و نعمت ارض و سما را

مشو گر ره شناسی، پیرو آز
که گمراهیست راه، این پیشوا را

نشاید خواست از درویش پاداش
نباید کشت، احسان و عطا را

صفای باغ هستی، نیک کاریست
چه رونق، باغ بیرنگ و صفا را

به نومیدی، در شفقت گشودن
بس است امید رحمت، پارسا را

تو نیکی کن بمسکین و تهیدست
که نیکی، خود سبب گردد دعا را

از آن بزمت چنین کردند روشن
که بخشی نور، بزم بی ضیا را

از آن بازوت را دادند نیرو
که گیری دست هر بیدست و پا را

از آن معنی پزشکت کرد گردون
که بشناسی ز هم درد و دوا را

مشو خودبین، که نیکی با فقیران
نخستین فرض بودست اغنیا را

ز محتاجان خبر گیر، ایکه داری
چراغ دولت و گنج غنا را

بوقت بخشش و انفاق، پروین
نباید داشت در دل جز خدا را
 

ارنواز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
897
امتیاز
2,920
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 / فرهنگ
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
باستان شناسی
پاسخ : پروین اعتصامی

خب میدونیم که مناظرات پروین خیلی مشهوره ؛ این یکی از مناظراتشه به اسم «بازی زندگی» که مناظره ی عدس و ماشه و خیلی زیباست :

عدسی وقت پختن، از ماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است
ماش خندید و گفت غره مشو زانکه چون من فزون و چون تو بسی است
هر چه را میپزند، خواهد پخت چه تفاوت که ماش یا عدسی است
جز تو در دیگ، هر چه ریخته‌اند تو گمان میکنی که خار و خسی است
زحمت من برای مقصودی است جست و خیز تو بهر ملتمسی است
کارگر هر که هست محترمست هر کسی در دیار خویش کسی است
فرصت از دست میرود، هشدار عمر چون کاروان بی جرسی است
هر پری را هوای پروازی است گر پر باز و گر پر مگسی است
جز حقیقت، هر آنچه میگوئیم هایهوئی و بازی و هوسی است
چه تـوان کـرد! انــدرین دریا دست و پا میزنیم تا نفسی است
نه تو را بر فرار، نیروئی است نه مرا بر خلاص، دسترسی است
همه را بار بر نهند به پشت کس نپرسد که فاره یا فرسی است
گر که طاوس یا که گنجشکی عاقبت رمز دامی و قفسی است


پ.ن : با تشکر از ساحره بابت تاپیک ! (;
 

e.n

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
202
امتیاز
414
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میاندوآب
مدال المپیاد
دو روز مونده به مرحله اول یکم خوندم!!!برا شیمی!
دانشگاه
تبریز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : پروین اعتصامی

از هر 2تون ممنون.کیف کردم با شعرایی که از پروین نوشتین.مخصوصا اون بیتش که میگه هر پری را شوق پروازی است گر پربازو گر پر مگس‏!‏
 

yasaman###

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
786
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان يك
شهر
تهران
پاسخ : پروین اعتصامی

سیر و پیاز....

سیر، یک روز طعنه زد به پیاز

که تو مسکین چقدر بد بوئی

گفت، از عیب خویش بی‌خبری

زان ره از خلق، عیب میجوئی

گفتن از زشتروئی دگران

نشود باعث نکوروئی

تو گمان میکنی که شاخ گلی

بصف سرو و لاله میروئی

یا که همبوی مشک تاتاری

یا ز ازهار باغ مینوئی

خویشتن، بی سبب بزرگ مکن

تا هم از ساکنان این کوئی

ره ما، گر کج است و ناهموار

تو خود، این ره چگونه میپوئی

در خود، آن به که نیکتر نگری

اول، آن به که عیب خود گوئی

ما زبونیم و شوخ جامه و پست

تو چرا شوخ تن نمیشوئی


با اینکه یکم تکراریه ولی خیلی دوسش دارم x:
 

آلا ح.

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
264
امتیاز
862
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شش تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پروین اعتصامی

من عاشق این یکی ام!میشه گفت تقریبا سیاسیه! :) :D

برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بد کار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار تست
مال دزدی، جمله در انبار تست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
می‌برم من جامه‌ی درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیده های عقل گر بینا شوند
خود فروشان زود تر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه مارا دید قاضی را ندید؟
من به راه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیره‌دستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیست پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد
 

mj chemist

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
451
امتیاز
717
پاسخ : پروین اعتصامی

هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد

دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد

زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک

ای بس آلوده، که پاکیزه ردائی دارد

شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت

خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد

سوی بتخانه مرو، پند برهمن مشنو

بت پرستی مکن، این ملک خدائی دارد

هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود

باید افروخت چراغی، که ضیائی دارد

گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب

بره، دور از رمه و عزم چرائی دارد

مور، هرگز بدر قصر سلیمان نرود

تا که در لانهٔ خود، برگ و نوائی دارد

گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده

آخر این در گرانمایه بهائی دارد

فرخ آن شاخک نورسته که در باغ وجود

وقت رستن، هوس نشو و نمائی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین

آنکه چون پیر خرد، راهنمائی دارد

این شعر پروین رو خیالی دوست دارم مخصوصا این بیتش:
گرگ نزدیک چراگاه شبان رفته به خواب
گله دور ازرمه سودای چرایی دارد
 

sadra_s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
314
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را

گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست



از این بیتش خوشم میاد: گفت:Dناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم دینار نیست
 

ahmad77

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
2
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ملایر
شهر
ملایر
پاسخ : پروین اعتصامی

صاف و درد
غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خرد
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد
دی، می هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به درد
خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
تا کند جای برای تو فراخ
باغبان فلکم سخت فشرد
چه توان گفت به یغماگر دهر
چه توان کرد، چو میباید مرد
تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد
 

tizechamoosh

Hasty Khoshg Daman
ارسال‌ها
402
امتیاز
553
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
اینستاگرام
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟

صدق وبی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
بی‌رنج، زین پیاله کسی می نمی‌خورد

بی دود، زین تنور بکس نان نمیدهند

تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران

هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند

«پروین اعتصامی»
 

Mαiα

Boohoo
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
363
امتیاز
7,275
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
شنیدستم که وقت برگریزان **** شد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخه‌ها خود را نهان داشت *** رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت
بخود گفتا کازین شاخ تنومند *** قضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج *** ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر باد *** ز مرغان چمن برخاست فریاد
ز بن برکند گردون بس درختان *** سیه گشت اختر بس نیکبختان
به یغما رفت گیتی را جوانی *** کرا بود این سعادت جاودانی
ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند *** ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند
برفت از روی رونق بوستان را *** چه دولت بی گلستان باغبان را
ز جانسوز اخگری برخاست دودی *** نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی
بخود هر شاخه‌ای لرزید ناگاه *** فتاد آن برگ مسکین بر سر راه
از آن افتادن بیگه، برآشفت *** نهان با شاخک پژمان چنین گفت
که پروردی مرا روزی در آغوش *** بروز سختیم کردی فراموش
نشاندی شاد چون طفلان بمهدم *** زمانی شیردادی، گاه شهدم
به خاک افتادنم روزی چرا بود *** نه آخر دایه‌ام باد صبا بود
هنوز از شکر نیکیهات شادم *** چرا بی موجبی دادی به بادم
هنرهای تو نیرومندیم داد *** ره و رسم خوشت، خورسندیم داد
گمان میکردم ای یار دلارای *** که از سعی تو باشم پای بر جای
چرا پژمرده گشت این چهر شاداب *** چه شد کز من گرفتی رونق و آب
بیاد رنج روز تنگدستی *** خوشست از زیردستان سرپرستی
نمودی همسر خوبان با غم *** ز طیب گل، بیاکندی دماغم
کنون بگسستیم پیوند یاری *** ز خورشید و ز باران بهاری
دمی کاز باد فروردین شکفتم *** بدامان تو روزی چند خفتم
نسیمی دلکشم آهسته بنشاند *** مرا بر تن، حریر سبز پوشاند
من آنگه خرم و فیروز بودم *** نخستین مژدهٔ نوروز بودم
نویدی داد هر مرغی ز کارم *** گهرها کرد هر ابری نثارم
گرفتم داشتم فرخنده نامی *** چه حاصل، زیستم صبحی و شامی
بگفتا بس نماند برگ بر شاخ *** حوادث را بود سر پنجه گستاخ
چو شاهین قضا را تیز شد چنگ *** نه از صلحت رسد سودی نه از چنگ
چو ماند شبرو ایام بیدار *** نه مست اندر امان باشد، نه هشیار
جهان را هر دم آئینی و رائی است *** چمن را هم سموم و هم صبائی است
ترا از شاخکی کوته فکندند *** ولیک از بس درختان ریشه کندند
تو از تیر سپهر ار باختی رنگ *** مرا نیز افکند دست جهان سنگ
نخواهد ماند کس دائم بیک حال *** گل پارین نخواهد رست امسال
ندارد عهد گیتی استواری *** چه خواهی کرد غیر از سازگاری
ستمکاری، نخست آئین گرگست *** چه داند بره کوچک یا بزرگست
تو همچون نقطه، درمانی درین کار *** که چون میگردد این فیروزه پرگار
نه تنها بر تو زد گردون شبیخون *** مرا نیز از دل و دامن چکد خون
جهانی سوخت ز آسیب تگرگی *** چه غم کاز شاخکی افتاد برگی
چو تیغ مهرگانی بر ستیزد *** ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد
بساط باغ را بی گل صفا نیست *** تو برگی، برگ را چندان بها نیست
چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز *** نزیبد چون توئی را ناله و سوز
چو آن گنجینه گلشن را شد از دست *** چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست
مرا از خویشتن برتر مپندار *** تو بشکستی، مرا بشکست بازار
کجا گردن فرازد شاخساری *** که بر سر نیستش برگی و باری
نماند بر بلندی هیچ خودخواه *** درافتد چون تو روزی بر گذرگاه
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,300
امتیاز
23,261
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بوئی

گفت، از عیب خویش بی‌خبری
زان ره از خلق، عیب میجوئی

گفتن از زشتروئی دگران
نشود باعث نکوروئی

تو گمان میکنی که شاخ گلی
بصف سرو و لاله میروئی

یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینوئی

خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کوئی

ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه میپوئی

در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گوئی

ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمیشوئی...
 

【Epiphany】

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
216
امتیاز
7,515
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
2121
پیام داد سگ گله را، شبی گرگی
که صبحدم بره بفرست، میهمان دارم
مرا بخشم میاور، که گرگ بدخشم است
درون تیره و دندان خون فشان دارم
جواب داد، مرا با تو آشنائی نیست
که رهزنی تو و من نام پاسبان دارم
من از برای خور و خواب، تن نپروردم
همیشه جان به کف و سر بر آستان دارم
مرا گران بخریدند، تا بکار آیم
نه آنکه کار چو شد سخت، سر گران دارم
مرا قلاده بگردن بود، پلاس به پشت
چه انتظار ازین پیش، ز اسمان دارم
عنان نفس، ندادم چو غافلان از دست
کنون بدست توانا، دو صد عنان دارم
گرفتم آنکه فرستادم آنچه میخواهی
ز خود چگونه چنین ننگ را نهان دارم
هراس نیست مرا هیچگه ز حملهٔ گرگ
هراس کم دلی برهٔ جبان دارم
هزار بار گریزاندمت به دره و کوه
هزارها سخن، از عهد باستان دارم
شبان، بجرات و تدبیرم آفرینها خواند
من این قلادهٔ سیمین، از آنزمان دارم
رفیق دزد نگردم بحیله و تلبیس
که عمرهاست بکوی وفا مکان دارم
درستکارم و هرگز نمانده‌ام بیکار
شبان گرم نبرد، پاس کاروان دارم
مرا نکشته، به آغل درون نخواهی شد
دهان من نتوان دوخت، تا دهان دارم
جفای گرگ، مرا تازگی نداشت، هنوز
سه زخم کهنه به پهلو و پشت و ران دارم
دو سال پیش، بدندان دم تو برکندم
کنون ز گوش گذشتی، چنین گمان دارم
دکان کید، برو جای دیگری بگشای
فروش نیست در آنجا که من دکان دارم

سگ و گرگ
 
بالا