نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع parnian.d
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

شما کدوم داستان رو بیشتر دوست دارید؟


  • رای‌دهندگان
    62
  • Poll closed .
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

به نقل از fade to black :
راستش محمد و علی اولین اسامیی بودن که اومدن تو ذهن من
البته این داستان اولش اسم نداشت و منم شدیدآ دام میخواست هیچ اسمی واسه شخصیتاش انتخاب نکنم ولی نمیشد
یعنی میشد ولی خوب زیاد خوب از آب در نیومد
اول به جای محمد * گذاشته بودم توی داستان اصلی جای علی -

هدف داستانم از دلسوزی نسبت به یه شکنجه گر شروع شد

زیاد جلوه خوبی نداشت محمد و علی به عنوان شکنجه گر . بهتر بود اسمای دیگه ای انتخاب میکردین . حالا که تموم شد رفت ! :دی تو

داستانای بعدیتون بهتر اسم بزارید :سوت

داستان سوم خیلی زود احساس کردم تموم شد بیشتر به نظرم باید میبود تا همراه بشه خواننده . مخصوصا اونجایی که متحول شد آرزو

.البت نمیدونم شاید مفید مختصر بهتر بوده نظر شخصیم بود . زورتر پیام منتقل میشده شاید

+ من بیشتر توصیف اینا تو کارمه ! :سوت ! داستان کوتاهم زیاد چیزی بارم نیست ! قلممان آمد نوشتیم
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

ببینید مطئمنآ اسم شکنجه گر ارمین و اینا نیست
اسم هایی باید انتخاب میکردم که داستان واقعی باشه , که هر چی انتخاب میکردم میشد اسم یه شخصیت مقدس
به هر حال من از اسما راضی بودم یعنی از این بهتر نمیشد کاریش کرد ;D
من هیچ منظور خاصیم نداشتم .
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

راجب داستانم یک چیزی بگم

آقا شما بیا اینجا به من فش بده. از داستانم هر چی میتونی بد بگو. فقط جان هر کی دوس داری نگو داستان آموزنده و انتقادی اجتماعی و از این خزعبلات بود :| یعنی بگو یک درصد هدفم این بود :|

و اینکه هدفم این بود که یک کم اون مرده و آرزو بیشتر باشن با هم :-" نمیشد :-" میدونم که میفهمین :-" :دی
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

به نقل از BUG :
راجب داستانم یک چیزی بگم

آقا شما بیا اینجا به من فش بده. از داستانم هر چی میتونی بد بگو. فقط جان هر کی دوس داری نگو داستان آموزنده و انتقادی اجتماعی و از این خزعبلات بود :| یعنی بگو یک درصد هدفم این بود :|

و اینکه هدفم این بود که یک کم اون مرده و آرزو بیشتر باشن با هم :-" نمیشد :-" میدونم که میفهمین :-" :دی

خب میگفتین بازم :) ما که محدودیتی اینجا ندیدم :-" از نوشته های دوستان معلوم بود کاملا :-"
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

به نقل از Limooo torsh :
خب میگفتین بازم :) ما که محدودیتی اینجا ندیدم :-" از نوشته های دوستان معلوم بود کاملا :-"
اگه داستان وحید رو خونده بودم قبلا مینوشتم :))

البته تفاوتی در اصل ماجرا نمیکرد. فقط یک کم طولانی تر میشد. و شاید به قول شما باعث میشد خواننده بیشتر همراه شه با داستان. ولی پایان قرار نبود چیز دیگه ای باشه
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

اونطوری خب ساختار و محتوا بهتر ریخته میشد .

خب حالا که گذشته . ایشالا داستانای بعدی :)
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

فکر میکنم هدف از نوشتن داستان، هر چی که باشه، اما مسلما بیان مستقیم و بی پرده نظر نویسنده نیست.
اما متأسفانه به عنوان مثال داستان: من برده زمان نیستم ، از همون اول داشت پیامشو دقیقا فریاد میکرد.
یا مثلا اون داستانی که اولش گفته بود برف صورت دختر رو شلاق میزد و ... همون اول منو دقیقا یاد یه دختر عاشق خسته انداخت که با موهایی آشفته داره زیر برف راه میره و باد دونه های سرد برف رو به صورتش میکوبه. چون دقیقا عاشق بودن این دختر بهم القا شد دیگه هیچ تمایلی برای خوندن ادامه داستان پیدا نکردم.
------
اما درباره این که گفته شد نمیشده اون آدم ها اسم نداشته باشن فقط یه چیزی رو بگم. این که توی رمان کوری، با اون حجمی که داره، اما هرگز اسمی از هیچ شخصیتی گفته نشده. حالا این فقط یه مثال بود. اما در کل اسم هویت میده به آدم ها. یعنی چیزی رو به ذهن القا میکنه که نمیشه انکارش کرد. اتفاقا اگه اسم نداشتن، یعنی هویت شخصی و منحصر به فرد نداشتن، بیشتر قابل ترحم میشدن.(اینو گفتم چون نویسنده گفته بودن که ایده داستان بر اساس دلسوزی و ... بوده.)
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

عاشق نبود طفلی که ! شما یه پیش فرض دارین برا خودتون وگرنه اصلا طفلی عاشق نبود ! بهش ظلم شده بود :)
 
پاسخ : نقد داستان های مسابقه ی داستان نویسی 1

به نقل از آناهید :
فکر میکنم هدف از نوشتن داستان، هر چی که باشه، اما مسلما بیان مستقیم و بی پرده نظر نویسنده نیست.
اما متأسفانه به عنوان مثال داستان: من برده زمان نیستم ، از همون اول داشت پیامشو دقیقا فریاد میکرد.
یا مثلا اون داستانی که اولش گفته بود برف صورت دختر رو شلاق میزد و ... همون اول منو دقیقا یاد یه دختر عاشق خسته انداخت که با موهایی آشفته داره زیر برف راه میره و باد دونه های سرد برف رو به صورتش میکوبه. چون دقیقا عاشق بودن این دختر بهم القا شد دیگه هیچ تمایلی برای خوندن ادامه داستان پیدا نکردم.
------
اما درباره این که گفته شد نمیشده اون آدم ها اسم نداشته باشن فقط یه چیزی رو بگم. این که توی رمان کوری، با اون حجمی که داره، اما هرگز اسمی از هیچ شخصیتی گفته نشده. حالا این فقط یه مثال بود. اما در کل اسم هویت میده به آدم ها. یعنی چیزی رو به ذهن القا میکنه که نمیشه انکارش کرد. اتفاقا اگه اسم نداشتن، یعنی هویت شخصی و منحصر به فرد نداشتن، بیشتر قابل ترحم میشدن.(اینو گفتم چون نویسنده گفته بودن که ایده داستان بر اساس دلسوزی و ... بوده.)
ببینید نکته همینه که کوری اونقدر حجم داشت ...
من داستان یه نسخه بدون اسمشو نوشتم ولی به دلیل طولانی بودن شرح این که چرا اسم ندارن افراد نفرستادمش
و حرفت رو قبول دارم بدون اسم واقعآ بهتر بود ...
 
Back
بالا