- شروع کننده موضوع
- #21
Billy the kid
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 694
- امتیاز
- 2,658
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
- شهر
- تهران.
- دانشگاه
- تهران
- رشته دانشگاه
- طراحی صنعتی
غرب حقیقی/ سم شپارد
بسم الله
غرب حقیقی
نشر نیلا ( خدا بیامرز!)
ترجمه: امیر امجد
امتیاز: هشت و نیم از ده
این نمایشنامه در مورد ِ دو تا برادره ( لی و آستین) که واسه یه مدت، می رن خونه ی مادرشون که واسه تفریح رفته آلاسکا، زندگی کنن و از گل و گیاهاش مواظبت کنن. لی برادر ِ بزرگ تره و خونه اش از قرار ِ معلوم توی ِ صحرا ئه. به نظر می رسه که الکلی هم هست. در ضمن لی برای ِ گذران ِ زندگی دزدی می کنه و شب ها خونه های مردمُ آباد می کنه. آستین، ازدواج کرده و زن و بچه داره و فیلم نامه نویس ِ هالیووده. مثکه آستین بچه مثبت ِ ماجراست. داستان این جوریه که آستین، توی شهری که خونه ی مادرش اونجاس، با یه تهیه کننده قرار داره و می خواد یه فیلم نامه بفروشه. روز ِ قرار، آستین لی رو مجبور می کنه که بره بیرون تا با تهیه کننده، تو آرامش صحبت کنن و قرار داد ببندن واسه یه فیلم ِ جدید. صحبت های آستین و تهیه کننده که به آخر می رسه، لی از راه می رسه. اینجا یه سری اتفاق بین لی و تهیه کننده می افته و لی یه دفعه ای می آد می گه من یه ایده واسه یه فیلم دارم. تهیه کننده هم می گه طرحشو بنویس، بده به من ببینیم چی می شه. لی آستین رو مجبور می کنه طرح ُ واسش بنویسه. می زنه و تهیه کننده هه از طرح ِ لی خوشش می آد و میگه که اگه آستین هم فیلمنامه ی لی و هم مال ِ خودش رو بنویسه، هر دوتاش رو می سازه ولی اگه مال ِ لی رو ننویسه، فقط مال ِ لی رو می تونه بسازه. اینجاس که بین ِ دوتا برادر یه جا به جایی اتفاق می افته و لی می شه برادر ِ موفق و آستین می شه اون عاطل و باطله.
نمایشنامه ی بسیار خوبیه غرب ِ حقیقی( از سم شپارد جز این نمی شه انتظار داشت) و دیالوگ هاش خــــیــــــلی خوبن. دقیقا" به جا و موجز. دیالوگ ها به شدت فضای ِ سنگین ِ بین ِ دو برادر رو توصیف می کنن. در واقع کل ِ نمایش روی ِ دیالوگ ها می چرخه؛ چون دستور صحنه ی زیادی نداره و طراحی ِ صحنه که اول ِ کتاب درباره اش توضیح داده شده، بسیار ساده است ( در واقع تمام ِ پردها، صحنه شون یکی و بسیار ساده است.)
خشم و عصبانیت ِ انسانی رو شپارد به شدت خوب در آورده، خشمی که انسان ها وقتی با شکست رو به رو می شن، تجربه می کنن و ریشه در افسردگی و ناراحتی ِ اون ها داره.
شپارد، انسانیت رو هم بسیار ظریف در آورده توی ِ دیالوگ ها. یعنی وسط ِ جنگ ِ سرسام آور ِ دو برادر، یه دفعه یه نکته ی ظریفی آورده که می تونی بگی " نه ! اینا انقدر هم بد نیستن." و واقعا" هم همینه. لی اصلا" آدم بد ذاتی نیست، شاید حتی بیشتر از آستین هم انسانیت داشته باشه ( مثلا" جایی که می ره دنبال ِ پدرش لب ِ مرز ِ مکزیک). یه جورایی شپارد می خواسته بگه که آدم ها هر چه قدر هم که شکست خورده و عصبانی باشن از زندگی، می تونن انسانیت ِ لطیفی رو داشته باشن که قابل ِ احترامه.
می شه گفت این نمایشنامه در موردِ آمال و آرزو های انسان های شکست خورده هم هست، حالا می خوان شکست خورده تو کار باشن یا توی ِ زندگی ِ خانوادگی.
در کل نمایشنامه ی خیلی خوبی بود. توصیه می شه.
بسم الله
غرب حقیقی
نشر نیلا ( خدا بیامرز!)
ترجمه: امیر امجد
امتیاز: هشت و نیم از ده
این نمایشنامه در مورد ِ دو تا برادره ( لی و آستین) که واسه یه مدت، می رن خونه ی مادرشون که واسه تفریح رفته آلاسکا، زندگی کنن و از گل و گیاهاش مواظبت کنن. لی برادر ِ بزرگ تره و خونه اش از قرار ِ معلوم توی ِ صحرا ئه. به نظر می رسه که الکلی هم هست. در ضمن لی برای ِ گذران ِ زندگی دزدی می کنه و شب ها خونه های مردمُ آباد می کنه. آستین، ازدواج کرده و زن و بچه داره و فیلم نامه نویس ِ هالیووده. مثکه آستین بچه مثبت ِ ماجراست. داستان این جوریه که آستین، توی شهری که خونه ی مادرش اونجاس، با یه تهیه کننده قرار داره و می خواد یه فیلم نامه بفروشه. روز ِ قرار، آستین لی رو مجبور می کنه که بره بیرون تا با تهیه کننده، تو آرامش صحبت کنن و قرار داد ببندن واسه یه فیلم ِ جدید. صحبت های آستین و تهیه کننده که به آخر می رسه، لی از راه می رسه. اینجا یه سری اتفاق بین لی و تهیه کننده می افته و لی یه دفعه ای می آد می گه من یه ایده واسه یه فیلم دارم. تهیه کننده هم می گه طرحشو بنویس، بده به من ببینیم چی می شه. لی آستین رو مجبور می کنه طرح ُ واسش بنویسه. می زنه و تهیه کننده هه از طرح ِ لی خوشش می آد و میگه که اگه آستین هم فیلمنامه ی لی و هم مال ِ خودش رو بنویسه، هر دوتاش رو می سازه ولی اگه مال ِ لی رو ننویسه، فقط مال ِ لی رو می تونه بسازه. اینجاس که بین ِ دوتا برادر یه جا به جایی اتفاق می افته و لی می شه برادر ِ موفق و آستین می شه اون عاطل و باطله.
نمایشنامه ی بسیار خوبیه غرب ِ حقیقی( از سم شپارد جز این نمی شه انتظار داشت) و دیالوگ هاش خــــیــــــلی خوبن. دقیقا" به جا و موجز. دیالوگ ها به شدت فضای ِ سنگین ِ بین ِ دو برادر رو توصیف می کنن. در واقع کل ِ نمایش روی ِ دیالوگ ها می چرخه؛ چون دستور صحنه ی زیادی نداره و طراحی ِ صحنه که اول ِ کتاب درباره اش توضیح داده شده، بسیار ساده است ( در واقع تمام ِ پردها، صحنه شون یکی و بسیار ساده است.)
خشم و عصبانیت ِ انسانی رو شپارد به شدت خوب در آورده، خشمی که انسان ها وقتی با شکست رو به رو می شن، تجربه می کنن و ریشه در افسردگی و ناراحتی ِ اون ها داره.
شپارد، انسانیت رو هم بسیار ظریف در آورده توی ِ دیالوگ ها. یعنی وسط ِ جنگ ِ سرسام آور ِ دو برادر، یه دفعه یه نکته ی ظریفی آورده که می تونی بگی " نه ! اینا انقدر هم بد نیستن." و واقعا" هم همینه. لی اصلا" آدم بد ذاتی نیست، شاید حتی بیشتر از آستین هم انسانیت داشته باشه ( مثلا" جایی که می ره دنبال ِ پدرش لب ِ مرز ِ مکزیک). یه جورایی شپارد می خواسته بگه که آدم ها هر چه قدر هم که شکست خورده و عصبانی باشن از زندگی، می تونن انسانیت ِ لطیفی رو داشته باشن که قابل ِ احترامه.
می شه گفت این نمایشنامه در موردِ آمال و آرزو های انسان های شکست خورده هم هست، حالا می خوان شکست خورده تو کار باشن یا توی ِ زندگی ِ خانوادگی.
در کل نمایشنامه ی خیلی خوبی بود. توصیه می شه.