اتفاقای عجیب

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع شقایق س.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

شقایق س.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
5,956
نام مرکز سمپاد
فرزانگان - فرزانگان ناحیه یک
شهر
زابل - کرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فردوسي مشهد
رشته دانشگاه
مترجمي زبان فرانسه
سلام.
اتفاقای عجیبی که دیدید چی بوده ؟
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

اره
یکی از دوستان خیلی خیلی عزیزم عمل قلب داشت
طفلی روحیش کاملا به هم ریخته بود
تو اون زمانا تنها کسی که بش روحیه میداد من بودم در حدی که پشت تلفن گریه میکرد و منم گریه میکردم اما نمیذاشتم صدامو بشنوه و به زور میخندیدم که روحیه بگیره(خلاصه که بدترین روزای عمرم بود و خلاصه بگذریم...)
به هرکی میرسیدم میگفتم واسش دعا کنه چون خودمو لایق نمیدیدم که براش دعا کنم
یه روز بدجوری دلم شکست سجاده پهن کردم و از ته دلم براش دعا کردمو اشک ریختم و از خدا کمک خواستم(واقعا حس عالی ای بم دست داد)
همون شبش دوستم بم زنگ زد و گفت که دکترش وقتی دوباره معاینش کرده گفته انگار زیرو رو شده!!!!!!!!!!!
و فقط چند تا قزص بش داده بود
به نطر من این یه معجزس که خودم با چشام دیدمش و ایمانم به خدا هزار برابر شد
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

داداشم طی پرواز موفقانه ای که از بالای تاب انجام داد زنده موند.
تا ارتفاع 2 متر به بالا پرتابش کردم و از بالای یک سرسره پرت شد و اون طرفش افتاد.
گفتم اگه الآن برم ببینمش ، حتما پکیده ، ولی اون موقع فهمیدم که ما از این شانس ها نداریم >)
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه بار 6 نفر توی زانتیامون نشسته بودیم که ماشینمون توی جاده بین 2 تا شهر(یادم نمیاد)چپ کرد و 5 تا ملق زد!ولی هیچکی هیچطوریش نشد!
بعدش که از ماشین بیرون اومدیم دیدیم کلا ماشین پرس شده! #:-S #:-S #:-S #:-S #:-S #:-S #:-S
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

کسی هست که تجربه ای مشابه من داشته باشه؟
2-3 شب یه نفر میومد خواب دوستم و یه چیزایی راجع بمون میگفت
به شب به دوستم گفته بود:"فردا یه نفر میاد.یه چیزی ازش میگیری.مال تو نیست.مال دوستته!"
فرداش یه خانوم چادری اومده در خونش و یه گردنبند(از اونایی که مث یه کیف کوچیکن توشون دعا هست)بهش داده.به خودشم یه زنجیر داده گفته پلاکش بعدا میاد!!
گفت جوری بوده که انگار خانومه فکرشو میخونده :o
وقتی داشته میرفته،یه نایلون دستش بوده.دوستم فکر کرده"یعنی با کسای دیگه ای هم همچین قراری داره؟"
خانومه هم برگشته گفته "آره،خیلیای دیگه مث تو الان منتظر منن!!!"
یعنی چی این؟
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

نمیدونم چرا قسمت نیس امتحان فیزیک بدیم هی معجزه میشه لغو میشه!!!!! ;D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یادم میاد از بالای سرسره که ارتفاعش حدودا 4متر بود پرت شدم ولی بگو دریغ از ی قطره خون که از دماغم بچکه
بعدشم صاف صاف بلند شدم راه رفتم :-"
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

سلام

اینجا میتونین اتفاقای عجیبی که براتون افتاده رو تعریف کنین
اتفاقای که توضیحی براش ندارین
مثلا خودم :
یک بار رو تختم شب داشتم درس میخوندم یک دفعه شارژ گوشیم از پریز افتاد
خداییش خیلی ترسیدم
یا مثلا یک بار ساعت1:30 شب داشتم یک فیلمی رو تو تلویزیون نگاه میکردم و همه خواب بودن یک دفعه لب تاپ که رو میز بود و درشم باز بود روشن شد!!!

حالا شما هم بگین ;;)
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

از این قبیل که برای من زیاد اتفاق افتاده اما بدترینش مال یکی از دوستامه
من حموم بودم و حوله یادم رفته بود گفتم یه حوله به من بدین بعد یکی بهم حوله داد اومدم بیرون فهمیدم کسی خونه نبوده به من حوله بده :-ss :-ss :-ss X_X X_X X_X
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

من یه بار شب خواب بودم
بعد نصفه شب قشنگ احساس کردم مامانم اومد اتاقم و چراغمو روشن کرد و صورتمو ناز کرد
ولی صبح نه مامانم نه بابام گفتن تو اتاقم نیومدن
ولی چراغ روشن بود :|
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه روز من و داداشام خونه تنها بودیم از شانسمونم برقامون رفته بود یهو دیدیم در خونه خودبه خود واشد خودشم یواش یواش جوری نه که شاید باد باز کرده باشه!!!!!خونه هم تاریک شب بود اخه بعد که هیشکدوممون جرئت نداشتیم بریم ببندیم یهو خودش بازم یواش بسته شد کلا ماهم همگی اینجوری :| :-ss و سکته داشتیم میکردیم!!! :-\
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

همین چند روز پیش داشتم تو اتاقم درس می خوندم یه دفعه صدای روشن شدن کامپیوتر اومد رفتم ببینم چرا باید یکی الان کامپیوتر رو روشن کنه دیدم هیچکی تو اتاق نیست آخه چون می دونم بعضی اوقات برا دلیلای مخنلف کامپیوتر خودش روشن میشه اولش خیلی نترسیدم بعد دیدم هیچکدوم از اونا نیست یعنی دوییدم تو حال
بعد به بابام گفتم بیاد خاموشش کنه ;D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

منم بچه که بودم تقریبا ابتدایی بودم
مامانم طبقه بالا رو تمیز میکردن.بابا و داداشم هم اونجا کمک میکردن
تو نزدیکیای گوشه فرش ایستاده بودم که یهو گوشه فرش تا اونجایی که من ایستاده بودم بالا اومد بعد یهو افتاد زمین
:-ss :-ss :-ss :-ss
یه جوری دوییدم طبقه بالا که دیگه .....
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

این قضیه تابستون اتفاق افتاد:
دراز کشیده بودم رو تخت شب بود همه جاام تاریک بود...خوابم نبرده بودم دیدم صدای کاغذ میاد یه کتابی تند تند ورق میخورد
فِک کردم توهم زدم اما دیدم چند بار دیگه ام تکرار شد!!زنگ زدم به خواهرم گفتم بیا تو اتاق ;D
اومد چراغو روشن کرد هیچ کتاب یا برگه ای تو اتاقم نبود :-s
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

اول از همه عجیب ترینشون دژاوو بوده به کرّات و بشدت !
دومی هم این وسایلای خونه که قولنج میشکونن؟ جدیدا خمیازه میکشن و قدمم میزنن!!! والا صدا راه رفتن و خمیازه میاد!!!
سومی هم یه مدت شیر آبمون خود به خود باز میشد!
چهارمی خونه خالم درشون یهو باز میشد و بعدم بسته میشد
پنجمی این دختر موسیاه بلنده که موهاش رو صورتشه که هی از تو راهرو میاد تو هال!!!!!! X_X(الکی بود این)
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

تو اتاق من همش صدای ویبره گوشی میاد...حالا وقتی تنهایی و از ترس سکته میزنی و عین دیوونه ها زیر فرش و تخت و کمدو نگاه میکنی هیچی جا بدش اونجاس که مامانت دست به کمر وایمیسته و اخم میکنه میگه گوشیت که رو میزه این صدای کدوم گوشیه؟؟؟.....حالا اگه مردی بیا جواب بده...
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه شب تاریک ساعت 3:00 ...
روی تخت دراز کشیده بودم توحال و هوای خودم بودم یه دفه کامپیوتر روشن شد !!
از ترس تکون نمیخوردم تا یه ساعت ...
بعد که دیدم اوضاع آرومه رفتم خاموشش کنم تا روصندلی نشستم در بازشد ...
توتاریکی نمیدیدم کیه فقط درو باز کرد رفت ... ( شاید از اعضا بوده :دی هرکی بود به طرز مرموزی وحشتناک بود )
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

اتفاق عجیب تر از این که تلویزیون بیفته تو سرت و نه تلویزیون نه سرت بشکنه:o :o :o :o :o :o
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

من یه دفعه طبقه ی بالا تنها بودم!! تو کتابخونه خوابم برد یهو!!!
بعد ساعتای 3 شب تلویزیون روشن شد!! با صدای 100!!! منم خیلی ریلکس خاموشش کردم!!
بعد احساس کردم پایین یکی داری هی میدویه!!
رفتم دیدم همه جا تاریکه!! همه خوابن!!!
منم از آنجا که بسیار مغرور تشریف دارم,چون نگن ترسیدم رفتم بالا دوباره!!
باورتون میشه اگه بگم من اون شب تا صبح نخوابیدم و همش میترسیدم که نکنه......!!!
این خاطره ی دوستمه:
یه شب این دوست ما در حال اس ام اس بازی بوده و اینا که دیده یه نور عجیبی از پنجره ی اتاقش داره میزنه!!
(اتاقش خاموش بوده ها!!) تا سرش و برده بالا یهو دیده یه نفر داره با چراغ قوه اتاقش و بررسی میکنه!! این دوست ما هم رفته تو کار فیلمای اکشن و از رو تختش خودش و پرت کرده پایین و د برو که رفتیم اتاق مامان و بابا!!خدارو شکر هیچی نشد!! ;D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

ی بار داشتم درس میخوندم تکیه داده بودم به دیوار ی دفعه موهام کشیده شده،دیدم موهام بازشده هیشکی هم تو اتاق نبود..خیلی ترسیده بودم آخه 1 نصف شب بود..
 
Back
بالا