اتفاقای عجیب

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع شقایق س.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اتفاقای عجیب

خب من الان 4 ستون بدنم داره میلرزه :-s ;D
خونه تنهام چند دیقه ی پیش تلویزیونو خاموش کردم الان روشن شد :-s :-s :-s :-s
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

ي بار رفته بودم حموم!
رفتم تو !
شيرو باز كردم !
كم كم داشتم خيس ميخوردم
كه يهو برگشتم ديدم در بازه!
حالا نميدونم!
خودم يادم رفته بود ببندم يا كسي باز كرده بود!
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

ي شب به خاطر خون دماغ از خواب پريدم دويدم كه برم دستشويي صورتم رو بشورم بعد ي آقايي تو درگاه اتاقم وايساده بود من هم تو حالت خواب و بيداري خودم رو كج كردم بهش نخورم رفتم دستشويي برگشتم تازه فهميد چي ديدم و چي كار كردم .تازه آقاهه باروني هم تنش بود. :(( :(( :-ss :-ss
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

نصفه شب دیدم کمد لباسم داره میلرزه :|
تا صبح نتونستم بخوابم
واقعا ترسیدم
صبح که کمدو چک کردم چیزی ندیدم توش :-?
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

مطمئن بودم که تو لیوان چایی ریختم
حتی داغیشم احساس کردم
ولی لیوان خالی بود!
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

عاغامن یه روز تنها توخونه بودم(تنهادرخانه ی4)داشتم تلویزیون نیگامیکردم.ییهو ماشین کنترلی خواهرم خیلی شیک از جلوم ردشد X_X X_X X_X
بعد دورمو نگاکردم دیدم کنترلش اونور افتادهیچی هم بغلش نبود که بش بخوره :-" :-"
بعدمن خیلی باشجاعت به ادامه ی فیلم توجه کردم ;D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه بار ساعت 2 3 شب از خواب بیدار شدم همه جا تاریک بود...یه دفه دیدم یکی بالا سرمه با لباس سیاه داره ازم عکس میگیره...منم کلی ترسیدم از ترس دوباره چشامو بستم گرفتم خوابیدم...صب بیدار شدم دیدم همه چی آرومه...من چقد خوشحالم... :x :x :x
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

باید بگم که من کلا خیلی خیالاتیم....اما وحشتناک ترینش این بود که یکی از شبای تابستون من توو هالمون خوابیده بودم که هی صدای راه رفتن رو پله ها اومد..اولش خیلی نترسیدم چون همش اینجوری میشدم اما یهو صدای بوقه تلفن از توو حیاط اومد ساعت 2 نصفه شب بوداااا بعدشم همسایمون اومد بچه ی شیشم ابتداییشو توو حیاط صدا کرد آخه ساعت 2 شب اون بچه میخواست کجا باشه؟....منم ترسون لرزون رفتم اتاقه خواهرم که از توو اتاقه اون صدای جارو زدن میومد ..انگار یکی داشت حیاطو جارو میزد..هیچی دیگه..هی به خواهرم گفتم یه صدایی میاد باورش نشد..آخر سرم به این نتیجه رسیدم که خیالاتی شدم... ;D ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

چند ماه پیش شب خواب بودیم یه نصفه شب صدا در زدن امد همی جوری تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق هممون بیدار شدیم از وحشت هیشکی جم نمی خورد بابام داد زد کیه؟یهو از اون ور صدای داداش کوچیکم اومد منم !
درو که باز کردیم مامانم پرسید کجابودی ؟ گفت طبقه ی دوم (اون موقع هنوز طبقه دوم خالی بود)
مامانم گفت چی حوری رفتی اونجا؟ گفت نمی دونم یهو بیدار شدم دیدم اونجام
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه دفه رفتم تو حیاط بخوابم تنها بودم همه داخل بودن در هم قفل بود یه کلیدش پیش خودم بود یکی دیگه داخل خونه بود (خونه ما هم به یه دره نزدیک بود)
دراز کشیده بودم نیگا ساعت کردم 2 شب بود حدود نیم ساعت بعد داشتم خواب میرفتم یهو صدای پا شنیدم به خودم گفتم خیالاتی شدم
چند دقیقه گذشت بعد صدای سگ وحشی داشت میومد منم از ترس سر جام خشکم زد احساس میکردم داره کم کم نزدیک میشه
تا این که حس کردم دقیق اومد پشتم :-s :( :-ss داشتم میمردم از ترس یهو سرمو برگردوندم صدا هم هیچ شد و چیزی نبود
تعجب کردم دوباره خواستم بخوابم اما بازم همون اتفاق افتاد این دفه احساس کردم یه چیزی به پام خورده که دیگه بدون اینکه نگا پشت سرم کنم دویدم داخل در باز شد اولش یادم رفته بود قفلش کرده بودم ولی صبح که پا شدم یادم اومد رفتم نیگا کردم هردوتا کلید سرجاشون بودن هنوز نمیدونم اون شب چه اتفاقی افتاد :-/ :-ss :-?? :-\
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

آقا؛ من که تو اتاقم میخوابم
طبقه آخرم هستیم
پشت بومم درش قفل داره
ساختمونمونم یه اختلاف ارتفاعی با بغلیاش داره که خیلی قابل توجهه
پشت خودنمون حیاطه خونه پشتیه
جلوئه خونمون خیابونه
تا اینجا، قسمتی از پشت بوم میشه سقف اتاق من، و دسترسی به پشت بوم غیر ممکنه
به سبیلم قسم، شبا صدای راه رفتن دوییدن، پا کوبیدن، کوبیدن یه چی مثل پتک، صدای اره و اینا میاد از پشت بوم!!!!!!
و جالب اینکه فقط تو اتاق من شنیده میشه این صدا!!!!!!!!!
----------------------------------------
انقدر موضوع عجیب بود...، وبکم گذاشتیم اونجا، شب تا صب ضبط کردیم، بازم به سبیلم قسم هیچی نبود اونجا!
ولی هنوز صدا میاد. X_X X_X
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

اتاق من یه جورایی رو پشت بوم هست در پشت بوم کنار در اتاقه منه
این چند وقته برای امتحانا شب دیر می خوابیدم شب که چه عرض کنم ساعت ۳و۴ صبح
۲ شب ساعت ۱:۳۰ صدای خرش خرش برگ و صدای پا میاد منم کولر اتاقم فعلا وصل نیست مجبورم در پشت بوم رو باز بزارم با پنجره اتاقم منم از این چیزا خیلی وحشت دارم به همین علت ترجیح میدم از گرما بمیرم تا جنی چیزی :-w
بیاد سراقم سکته کنم از ترس :-ss
در این جور مواقع اصولا دست به دامن خدا شدا و به غلت کردن میوفتم [-o< [-o< [-o<
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

دیشب و امروز!
دیشب خواب دیدم تو بیمارستانیم
ی دکتره هس هرچی صداش میزنم نمیاد
بعدش خوا دیدم می خواستم بابم ی 100ی رو واسم خرد کنه ، دیدم خرد نداش
مجبور شدم برم از پولای خودم بردارم
و تیکه 3: خواب دیدم که شب تو خونه تنها بودم

حالا تعبیر
امروز پدرم رفته اسب سواری افتاده کمرش اسیب دیده
میرن بیمارستان ،دکتر بی توجه به ما میره، بعدش از پرستاره شنیدیم گوشاش سنگین بوده! :P
میریم دارو های پدرو بگیریم مامانم پول خرد نداشته، از کیف پول من استفاده شد ^-^
و امشب هم مامان پیشه پدره و من تنها میخوابم :-w
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه بار خواب دیدم تو مدرسه میشینم رو صندلی پلاستیکیو پایه ش میشکنه و میخورم زمین،روزبعد تو کارگاه کامپیوتر تا خواستم بشینم دوستم گفت صندلیتو بده منو برو واسه خودت بیار،منم دادمش،همینکه نشسته پایه صندلی شکستو باسر خورد زمین :)) :)) :))
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

چـندسال پـیش روی تـاب توی حـیاط خـوابیده بـودم احـساس کـردم یـه چـیزی بـالای سـرم نـشسته چـشمام رو باز کـردم و فقـط دوتـا چـشم قـرمز دیـدم
.
.
.
.
.
.
.
.
یـه گـربه ی سـیاه با چـشم قـرمز چـشماش رو انـداخته بود تـو چـشمای مـن...مـردم و زنـده شـدم
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

امتحانای خرداد امسالمون هر امتحانی که براش استرس داشتم واینا شب که تو اتاق خودم میخوابیدم صبحش که بیدار میشدم تو اتاق داداشم ورو تخت اون بودم(وبرای اینکه به تخت داداشم برسم باید از روتخت مامانم رد شم)حالا سوال اینجاست که چرا همیشه روتخت داداشم بودم وچرا مامانم نفهمیده بود(اگه موضوع شب گردی بود حتما باید از رومامانم رد میشدم که اونم میفهمید)این اتفاق واسه4-5تا امتحان افتاد.
.
و وحشتناک ترین خاطره عمرم اینکه وقتی ابتدایی بودم یه شب از خواب بیدار شدم رفتم دست وصورتم رو بشورم که دیدم بابام داره نماز میخونه .رفتم دست وصورتمو شستم برگشتم دیدم داره بازم نماز میخونه .رفتم در یخچالو باز کردم یه چیزی برداشتم که بخورم دیدم بابام داره بازم نماز میخونه(خودشم با صدای بلند میخوند) .منم رفتم حیاط دیدم بابام حیاطه همچین دادی زدم که فک کنم همه ی همسایه ها بیدار شدن.
از بابام پرسیدم گفت .آخه ساعت2 اینا کی نماز میخونه؟؟
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

سه چار بار پیش اومده که نصفه شب بدون این که کوچکترین تکونی بخورم، فقط یهو چشامو باز کردمو دیدم یه فردی با قد خیلی خیلی کوتاه یه جایی مقابل دید من نشسته البته اون شخص کاملا سایه اس ینی هیچ چیش مشخص نیست
بعد چشمامو ک میبندم و اروم باز میکنم میبینم نیست! ;))
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

یه شب خواب بودم . اونم خواب عجیب
نصف شب یه صدایی مانند انفجار کپسول گاز اومد .
قلبم ریخت فکر کردم کپسوا گازمون ترکیده و خونمون رفته تو هوا . الانم هم مردمو این روحمه .
بعد از 5 ثانیه چشمامو باز کردم و دیدم که زنده ام .
با احتیاط بلند شدمو دیدم که تو آشپرخونه آب داره فوران می کنه .
بعدش فهمیدم یکی رفته بود حمومو لوله از جاش درومده بود .
واقعا نم دونید عجب صدایی بود .
از بس خوابم مومد بعد از 4 دقیقه رفتم خوابیدم
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

دیدن روح ویا جن معجزه محسوب میشه عایا..
اگه میشه ک تا دلت بخواد دیدم :D
 
پاسخ : اتفاقای عجیب

احضار روح حتی :>
قبل از اینکه خودم انجام بدم هرچی دوستام میگفتن باور نمیکردم [-(
ولی وقتی که خونه یکی از دوستام جمع شدیم احضار کردیم به شدت
تحت تاثیر قرار گرفتم...اصلا باورم نمیشد حتی الانم باورم نمیشه
به خصوص وقتی که تو دلت یه سوال میپرسی جوابشو میگیری خیلی هنگ میکنی که چجوری :-? :-/
 
Back
بالا