من کیف میکنم و لذت میبرم از دیدنِ زیبایی هایی که در طبیعت و برخی از فرهنگ های درست نهفتهس [ البته این ماهی؛ اقیانوس رو از نزدیک ندیده!]
ولی اگه واقع گرا باشیم طبیعت این وطن (به عنوان یک مثال کوچیک و ملموس) به فنا رفته و داره میره؛ ما هم بعنوان جزئی از این طبیعت...
من کشورم ایرانه و از لحاظ امنیت می تونم بگم ایران خیلی خوب عمل می کنه.
از لحاظ اقتصادی همه می دونیم برعکس امنیت خیلی ضعیف عمل می کنه تا جایی که میشه گفت واحد پول کشور در عمل دلاره اما حقوق ها به ریال.
منابع طبیعی عالی قومیت های بسیار جالب ادبیات بسیار فاخر نوابغ تکرار نشدنی راننده تاکسی های تحلیل گر XD
در کل من خیلی از این که ایران به دنیا اومدم راضی ام چون اگه جای دیگه ای به دنیا می اومدم بسیاری از حقیقت ها رو نمی فهمیدم و تو سیستم کاپیتالیستی، چشم و گوش بسته مثل حیوونا زندگیم رو به پایان می رسوندم یا در یک وضعیت فجیع بدون امنیت حتی جرئت نداشتم از خونه بیرون بیام.
ایران جایی هست که تو واقعا آزادی عمل داری برای این که یه گلیم حسابی از آب برای خودت بکشی بیرون یا زندگی معمولی داشته باشی یا بدبخت عالم بشی.
همه جور آدمی هست که به راحتی می تونن هم دیگه رو پیدا کنن.
یه سری روابط با بعضی کشور ها داره و با بعضی کشور ها نداره.
واقعا معرکه اس.
من در ازای این ها به کشورم ایران احساس تعلق می کنم و تلاش و آرزو می کنم و امید دارم که وضعیت ایران بسیار بسیار بهتر از این و بهتر از بسیاری از ابرقدرت ها بشه.
من کلا احساسات ملی گرایانه رو از بچگی درک نمیکردم،مثلا اینکه چرا باید یه تیکه از زمین رو بیشتر از بقیش دوست داشته باشم و فقط نسبت به یک قسمت محدودش احساس عاطفه بکنم؟اصن مگه نسخه شدید تره همین احساس توی جنگ های مختلف ریشه نداشته؟هر طرف خاک خودشو میپرستیده و اهمیتی به بقیش نمیداده...
ولی باز از طرف دیگه وقتی با خودم فکر میکنم یاده بچگیم میوفتم که قرار بود اتاقم رو عوض کنم و برم توی یک اتاق بزرگتر ..اتاق جدیدم بزرگتر بود ولی تهه دلم یه حسی داشتم.. از وقتی یادم میومد توی اتاق قبلیم بودم و کلی با هر گوشش خاطره داشتم ..اتاقم یه جورایی حال و هوای خودم رو گرفته بود آخه روی دیواراش کلی خط خطی کرده بودم
احساس میکنم شاید احساسم به کشورم هم شبیه همین باشه..کاری به سیاستش یا حکومتش ندارم..احساسم نمیکنم یه برتری یا امتیاز خاصی نسبت به بقیه جاها داشته باشه اما شبیه اتاقم میمونه..جایی که من رو درونش رُشد داده..دلیل نمیشه اتاق های دیگه خونه خوب نباشن بعضیاشون خیلی هم بزرگتر و نورگیر ترن..منتها اونا بزرگ شدنم رو ندیدن..(انشا نوشتم رسماً!)
مشکلی که بیشتر پست ها وجود داره اینه که خیلی ها در مورد طبیعت، خاک، شهر یا بخش های فیزیکی ایران صحبت میکنند.
اگر احساس تعلقتون به ایران از نظر خاک و طبیعتش هست، حس تعلقتون به ایران نیست، به یک سری مناطق خاصه. مثلا من حس تعلق به ایران ندارم، ولی به تهران دارم. حالا تهران میتونه بخشی از ایران باشه یا بخشی از مصر! حس تعلق من به تهران وابسته به پرچمش نیست.
وقتی صحبت از حس تعلق به یک کشور میشه، موضوع معمولا در مورد وطنگرایی، یا وطنپرستیه. یعنی ایده ی ایران، اون روحی که ایران رو ایران میکنه. ایران توی اون مفهوم به معنی تمامیت کشور نیست، بیشتر به معنی بعد معنوی ایرانه.
ایا یک فردی که حس تعلق به ایران میکنه، به سرزمین هایی که ایران از دست داده هم حس تعلق میکنه؟
ایا یک فرد که حس تعلق به ایران میکنه، به دولت، یا حکومت حاکم هم حس تعلق میکنه؟
اگر منظور از اینجا از تعلق اون تعلق معنوی به کشوره، عموما از اون فریاد یک شاه، یک پرچم شروع میشه. اون حس که مهم نیست حاکم کیه، مهم اینه که اون حاکم همه ی مردم زیر این پرچم رو با هم پیوند میده مهمه.
بعد باید در نظر بگیرید که اون مردم کی هستند؟فارسی زبان ها؟ ترک زبان ها؟ هر کسی با هر زبونی؟ چی به هم پیوندشون میده؟ از این نظر تقسیم بندی، کی ایرانیه و کی ایرانی نیست؟
یا از نظر نژادی؟ ترک، لر، فارس، جود؟ کدوماشون ایرانیند؟ کدوماشون نیستند؟
یا از نظر خاکی؟ کسایی که تو مرز ایرانند ایرانیند و کسایی که نیستند ایرانی نیستند؟ چطور درمورد مناطقی که ایران تو ۱۰۰-۲۰۰ سال قبل از دست داده؟ اون مردم هنوز ایرانی هستند؟ یا دیگه ایرانی بودن و اون تعلقشون رو از دست دادند؟
منظورم اینه که شما هر مدل تعلقی که به یک کشور داشته باشید، باید بدونید به چیش تعلق دارید؟ چی باعث میشه اون تعلق رو از دست بدید؟ محل زندگیتون؟ زبانی که در طول روزمره استفاده میکنید؟ محل تولدتون؟ دینتون؟ اون چیه که شماره متعلق به اون کشور یا اون ایده میکنه؟