خط خورده های خسته....

[hamoon]

سلام به همگی :)
من خیلی وقته مینویسم....همه چی...تصمیم گرفتم بعضی ازنوشته هاموبزارم اینجا....ممنون میشم اگه مشکلاتشوبگید.منتظرتونم...


من ترک های بیقرارم رامدیون بارانم هنوز...
من عاشقانه بی چتر,تنها....زیرباران واژه واژه تردیدمیشویم....
نم کشیده خاطراتم,چک چکه ردنگاهم,این همه تکرارنیست....
این همه باران ولی آسمان خیس نیست....من بدون چترعاشق باران شدم....
تک تکه دیوارهازیرناله خردشد...خانه ی احساس من هم سهمه هیچ وپوچ شد....
من دگرهم بغضه این کوچه شدم,شعرشعراحساس میبارم هنوز....
فصل دوری های مفردغربت احساس ها...سنگ فرشه جاده ها,ردپای اشک شد.....
من به دریادل زدم شایدکه بارانی شوم.....عاقبت دنیای من هم قطره قطره آب شد.....

 

[erfan_ashorian]

پاسخ : خط خورده های خسته....

زیرباران واژه واژه تردیدمیشویم....
تردید حسه عجیبیست تردیدی لای بودنت...که تو را به این فکر فرا میخواند....چه کنم؟بکشم یا نه؟...و تنها تیغی خسته از این همه تردید میتواند بفهمد معنای زندگی را
زیبا بود

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

زیرباران واژه واژه تردیدمیشویم....
تردید حسه عجیبیست تردیدی لای بودنت...که تو را به این فکر فرا میخواند....چه کنم؟بکشم یا نه؟...و تنها تیغی خسته از این همه تردید میتواند بفهمد معنای زندگی را
زیبا بود

اینوفقط بخاطرخودت نوشتم عرفان....
ممنون :) تعبیرت قشنگ بود :)

 

[جوجه سمپادی]

پاسخ : خط خورده های خسته....

چه می شود همه از جنس آسمان باشد

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها!

 

[erfan_ashorian]

پاسخ : خط خورده های خسته....

هه!!امید چیزی کریه که من لای خلط های خودم رویه تنه خیابان های شهر پیدا کردم...
شقایق..سمبلی زشت از بودن در جایی که خود دکارت هایش دیکتاتورند!!!
عاطفه...ارتباطی که از انسانیت شروع و به سک... تموم میشه!!!
ولمون کن عمو!!

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

بچه هامیشه لطفانظرتونوبگید؟ ممنون.... :)

یه تصویرازتووچشمات توی قاب دلم مونده همین اشکای بی وقفه منوازعشق ترسونده
کنارم بودی ودستام پره عطره نفس هات بود تونیستی وهنوزامااتاقم بوی تومیده
هنوزامادله تنگم هوای بودنت داره توکه نیستی دیگه حتی چشام ازساعتم سیره
نگاهم خیره وقلبم بازم دلتنگه تصویرت کناره بغض احساسم...یه شعرخسته میشینه
تمومه ردپاهامون,روتنه کوچه هامونده کناره قهوه ی تلخم هنوزعکست یه تسکینه
هنوزم نیستی وهرشب دلم میگیره ازگریه نگوتاوان احساسم همین شعرای غمگینه

 

[erfan_ashorian]

پاسخ : خط خورده های خسته....

نمیپسندم هامون......شرمنده

 

[sahere]

پاسخ : خط خورده های خسته....

حرفای دلت با تصاویر کهنه گره خورده!
نه حرف جدیده نه تعابیر...
ولی در کل بد نیس.
ب نظرم ترانه ای هست)ترانه دیگه؟( که آدمو تا آخرش با خودش همراه کنه.
خسته کننده نیس.

به امید کارای زیبا ترت
موفق باشی!

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

حرفای دلت با تصاویر کهنه گره خورده!
نه حرف جدیده نه تعابیر...
ولی در کل بد نیس.
ب نظرم ترانه ای هست)ترانه دیگه؟( که آدمو تا آخرش با خودش همراه کنه.
خسته کننده نیس.

به امید کارای زیبا ترت
موفق باشی!

میفهمم چی میگی,آره نظرخودمم همینه که یه کم تکراری ان...بایدبیشتروقت بزارم...ممنون واسه ی نظرت.

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

نمیپسندم هامون......شرمنده

میدونستم....
عرفان میدونم توچه سبکی دوست داری,من خودمم شعرای مهدی موسوی واون سبکی روخیلی دوست دارم امابه نظرم شعرای این سبکی ومردم فعلابیشترمی پسندن,توآهنگای اکثرخوانندههاروکه گوش بدی میبینی شعراشون همشون همینجوری ان وتکراری....میفهمی چی میگم که؟ وتنهادلیلی که من سعی میکنم بیشتراینجوری شعربگم همینه.

 

[erfan_ashorian]

پاسخ : خط خورده های خسته....

برا تو مگه مهم شهرته؟همین الان برو شعرای رضا رو ببین...من هیچ کودمشو تقریبا نمیپسندم!!چرا چون عشق و عاشقی همین قدر براش بس که خواجه امیری بخونه!!!بحث بحثه درده!!بحثه مکتبیه به اسمه اسلام که تو تو در تویه خودش گم شده!!بحث فمنیسمه!!

 

[self_finding_guy]

پاسخ : خط خورده های خسته....

 

[self_finding_guy]

پاسخ : خط خورده های خسته....

بی آنکه سخن گویم از احوال دل زار
این رنگ چو سیماب خبر گوید از این دار
معنی: بسیار خوب؛ حرف نمی زنم... بدون این که بخواهم از احوال دل زارم سخن بگم؛ رنگ سیماب گون چهره ام از این دار (=سرا= تن) خبر می ده

خواهم که بنالم که شود گوش فلک کر
لیکن چو عیان است چه حاجت شود این کار
معنی: می خواهم طوری ناله کنم که از نالیدنم گوش فلک کر بشه؛ اما احتیاجی به این کار نیست... زیرا آن را که عیان است چه حاجت به بیان (و عمل) است

گر تیغ برانی و گرم قهر نمایی
جانم به فدایت که غلامم همه رفتار
معنی: اگر دشمن شوی و سر قهر و ناخوش رفتاری برگیری؛ با هر هر رفتاری من غلام توام. البته این بیت در معنای اصلی اش این طوریه که خدایا هر چه که تو پسندی من به جانم می خرم و در همه حال بنده و غلام تو هستم. برای تمامی ابیات این غزلم هم می شود به معنای اصلی اش در ادبیات عاشقانه پرداخت

صد بار بگفتم که ترم از ره عشقت
لیکن چه کنم من که شدم مست و گرفتار
معنی: صد بار به خودم گفتم و سفارش کردم که از راه عشق نروم اما چه باید کرد؟ مست و گرفتار شده ام...

من مهر رخت از دل بیچاره نرانم
اما تو شهی ؛ خواه بکش خواه نگه دار
معنی: من مهر تو را از دلم بیرون نمی کنم ولی با این حال باز تو پادشاه هستی و اختیار با توست می خواهی آن را از بین ببر می خواهی نگه دار...

آن کاو که مرا عاشق و دیوانه بخواند
دیوانه بود چون نبود همچو تو دلدار
معنی: کسی که به من می گه عاشق و دیوانه هستی؛ خودش دیوانه است... در دیوانگی اش همین بس که دلداری چون تو نداره

رویت چو قمر زلف چو سنبل دو لبت گل
با بوی تو یک کس نخرد مشک ز عطار
معنی: مصراع اول تنسیق الصفات-ه و مصراع دوم هم یعنی این که اگر تو به شهر دربیایی کسی دیگر از عطار مشک نمی خرد؛ البته دیگه به جای مشک و عطار باید گفت اُدکلن و .... عطر فروش؟

یا خاطر خود از در رحمت تو به ما ده
یا دست خود از خاطر این بنده تو بردار
معنی: یا خاطر خودت را به ما ببخش یا .... هرجور خودتون دوس دارین این بیتُ معنی کنید

من رسم نکردم که کنی یار فراموش
زیرا تو شهی من شده ام داخل پرگار
در بیت بالا از فعل امر استفاده کردم و به خاطر همین موضوع این بیت را آوردم که گناه استفاده از آن فعل امر جبران شه... رسم هم ایهام داره ( یکی رسامی و نقش کشیدن و دیگر عهد و پیمان) من رسم نکردم که یار را فراموش کنی؛ کسی که رسم می کند تو هستی و هر نقشی که بزنی من داخل آن نقش می افتم...

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

خطاب به self_finding_guy :
میگم یه موضوع جدیدواسه ی خودت بازکنی خیلی خوب میشه ها... :)
ممنون....لطفادیگه اینجامطالبتونزار,جاش اینجانیست.

 

[asghar shepeshu]

پاسخ : خط خورده های خسته....

بعد ها تصحیح شد
خیله خوب مستر(واقعیتش من تو تشخیص جنسیت مشکل دارم قبلا فک می کردم پوریا خلوت دختره شرمنده) هامون حالا نظر من:تقریبا نظرم مشابه دیگرانه
در مورد شعر آخری موضوعش تکراری بود و معمولا این موضوعات خسته کننده ان به نظر من یه کم شعر در مورد چیزای دیگه هم بگین فقط عشق که نیس تازه لحنشم عامیانه بود و من اصن لحنشو دوس نداشتم لحن عامیانه به درد همین شعرای جوات امروزی می خوره
خلاصه همیشه جا برای پیشرفت هس
موفق باشید

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

خیله خوب میس هامون حالا نظر من:تقریبا نظرم مشابه دیگرانه
در مورد شعر آخری موضوعش تکراری بود و معمولا این موضوعات خسته کننده ان به نظر من یه کم شعر در مورد چیزای دیگه هم بگین فقط عشق که نیس تازه لحنشم عامیانه بود و من اصن لحنشو دوس نداشتم لحن عامیانه به درد همین شعرای جوات امروزی می خوره
خلاصه همیشه جا برای پیشرفت هس
موفق باشید

البته که همینطوره اماعشق که تکراری نمیشه! درضمن به عرفانم گفتم شعری که الان عموم مردم میپسندندهمین سبکه....حتی اگه تکراری باشه که به نظرمن نیست.درموردچیزای دیگه هم شعردارم امافعلاترجیح میدم شعرای همین سبکیموبزارم تاببینم چی میشه :) این بیشترشبیه ترانست وشعرنیست به نظرمن لحن عامیانش اشکالی نداره,من شعرزیادخوندم ترانه هم همینطور....توی این سبک به نظرم مشکلی نداره :) درضمن همین شعرای جوات امروزیه که کلی هم طرفدارداره وخیلی ازمردم بیشتراوقاتشونوباگوش دادن به این شعرامیگذرونن.... به هرحال همیشه هم مخالف هست هم موافق.....درکل ممنون بابت نظرت :)

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

بچه هالطفانظربدید خب....
واژه هازیادن امامن بااشک ترانه میگم تابدونی که چشاتوبه همه دنیانمیدم
آدمازیادن اماتو واسم یه جوردیگه واسه زنده مونده من تویی تنهاعاشقونه
تونگات یه جوربهانست واسه موندن توی دنیا توهمیشه آرزومی مثه بارون واسه دریا
تومثه یه قطره شبنم توی دستام خونه کردی همه رویاموگرفتی تو منودیوونه کردی
من مثه برگ خزونم توی کوچه های قلبت تومثه عابرخسته بایه قاصدک تودستت
پاگذاشتی رو وجودم تومنو ازمن گرفتی من همیشه باتوبودم,اماتوپیشم نموندی
من مثه یه برگ زردم زیرقطره های بارون گم میشم بین قدم هامیپوسم بی کس وآروم
امانه...هنوزهمونم,یه ترانه لب دریا مثه یه قایق تنهاروتنه خسته ی موجا
به امیدیه مسافرتاابداینجامیمونم تادوباره توبیای وپابزاری رووجودم

 

[self_finding_guy]

پاسخ : خط خورده های خسته....

هر روز یک غزل و حکایت! چقدر از خودم دور افتادم معنی و ایناشم حوصله ندارم بنویسم...

زان رو که مرا نیست سر صبر و قناعت
بستم کمر خدمت و گشتم به اطاعت

گر پادشهی روی کند سوی گدایی
منزلگه او کم نشود یا که بضاعت

آخر نظری کن به دل زار و حزینم
پروانه شوم گر تو شوی شمع جماعت

آری نتوان جهد به پوشیدن عشقت
یا اینکه زنم پنجه به بازوی شجاعت

امروز که در دست توام مرحمتی کن
زان رو که چو رود است دم و لحظه و ساعت

شعرم تو بدانی ز چه رو عیب ندارد؟
چشمم بکند یاد قدم های صناعت

گر چون تو طبیبی نگهش سوی من افتد
شکرانه حق گویم از الطاف و عنایت

جوری که به هجران به از آن شوق وصالت
در وهم نگنجد تو و من همچو وداعت

 

[ریـحـانـه]

پاسخ : خط خورده های خسته....

خوبه که ترانه می نویسید. کمتر الان کسی سراغ این کار میره!
نکته ای که خیلی بارزه اینه که خلاقیت تو کاراتون دیده نمیشه به نظر من.
ینی موضوع تقریبا تکراریه. البته خب این بد نیست ولی میشه همون موضوع تکراریُ با کلمه های جدید و خلاقانه بگید.
اینجوری متفاوت میشه.

موفق باشید!

 

[hamoon]

پاسخ : خط خورده های خسته....

خوبه که ترانه می نویسید. کمتر الان کسی سراغ این کار میره!
نکته ای که خیلی بارزه اینه که خلاقیت تو کاراتون دیده نمیشه به نظر من.
ینی موضوع تقریبا تکراریه. البته خب این بد نیست ولی میشه همون موضوع تکراریُ با کلمه های جدید و خلاقانه بگید.
اینجوری متفاوت میشه.

موفق باشید!

درسته حق با شماست....امادارم روی قسمت خلاقیت شعرام کارمیکنم امیدوارم به زودی این مشکلش حل بشه! :) ممنون واسه ی راهنماییت ونظرت.