دلت با من هماهنگه...
نگاهتو تو چشمامه...
تنت با من میرقصه...
همون حسی که میخوامه...
تو این دنیا واسه شب هام...
جز آغووشت پناهی نیست...
با این حالی که من دارم ...
جز اینجا دیگه جایی نیست...
همین جا با تو میمونم...
همین جا که هوا خوبه...
نفس تو سینه میگیره...
دلم واسه تو میکوبه...
من یه دیوونم , وقته شه عاقل شم...
تو ته خوبی , حق بده عاشق شم...
عمرمو گشتم تا که تو پیداشی...
هیچی نمیفهمم فقط میخوام باشی...
قصه از آغاز پایانی ندارد،
زخم عشقِ دوست درمانی ندارد
باد نجواهای ما را با خودش برد،
راز ما پیدا و پنهانی ندارد
...
ابر بی باران شدم، ابر آتش،
روح من بیگانه شد در قفس بسته ی تن
رو به درگاه تو آوردم که دیدم،
در طواف خانه ی دنیا خدا نیست
...
محمداصفهانی. تاثریا.
بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سرگذشتم
میخواهم عشقت در دل بمیرد
میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد...
هر عشقی می میرد
خاموشی می گیرد
عشق تو نمی میرد...
باور کن بعد از تو
دیگری در قلبم
جایت را نمی گیرد...
تکرار غریبانۀ روزهایت چگونه گذشت،
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود،
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت٬ از تنهایی معصومانۀ دستهایت،
آیا میدانی که در هجوم دردها و غمهایت و در گیرودار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلال دریاچۀ نقره ای نهفته بود؟
آنه
اکنون آمدهام تا دستهایت را به پنجۀ طلایی خورشید دوستی بسپاری و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز در آیی،
و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...هء
فرصت زندگی داری به خاطرم خطرم نکن....به پای این شکسته دل جوونیتون هدرنکن ...حیف بمونی با غم عشق منه بی خانمان به شعله ها نگاه بکن منم یه شمع نیمه جوون میشناسمت ای خوب من وابسته این حس به خودم من نمیخوام درگیر این دردی بشی که من شدم همین قدرو بهت بگم خسته و وامونده شدم تقدیر بی وفایی مهمون ناخونده شدم...این که بهت میگم برو خیال نکن که راحته بدون که بعد رفتنت دلم فکر شکایت نگاه بی تفاوتم ترسی از برگشتنت خواستم بیوفته از سرت عادت دل تنگ شدنت...میشناسمت ای خوب من وابسته این حس به خودم من نمیخوام در گیر این دردی بشم که من شدم همین قدرو بهت بگم خسته و وامونده شدم تقدیر بی وفایی مهمون ناخونده شدم....
فرصت زندگی داری به خاطرم خطر نکن به پای این شکسته دل جوونی تو هدر نکن سخته گذشتن از همون عشقی که پوچ وخالی نیست وقتی دیگه مجالی نیست... سامان جلیلی-فرصت زندگی
اگه خسته شدی، بازم بخون از من
اگه کهنه شدم، بازم بمون با من
منم که حجم تنهاییتو پر کردم
منم که عاشقونه با تو سر کردم
منم که خاطراتم از تو رد می شه
چه خوبه با تو حالم، بی تو بد می شه
منم که آسمونم با تو قسمت شد
تویی که گرمیِ دستات، یه عادت شد
تیتراژ پایانی برنامه ی زنده باد زندگی...حس خیلی خوبی داره شنیدنش..
با صدای هادی فرج الهی
"میم" مثل مهراد
مرسی مادر که این اسمو بهم داد
مثل بیمارستان مهراد
خوب میکنم پس وایسا برسه امداد
ایرانو چرخوندم کردم بش نگاه
مثل ما نکردش پیدا
ژنتیکی غلط اشتباه
جو میگیره منو چون بالا ابرام
ترس ندارم با اینکه این بالا تنهام
صبح بخیر تهران، من عشق توام
فرو کن تو تنت هر چی لاشخور دورم
شبم آسمونت همیشه از ستاره بوده
از تراس خونه میبینمت تو لباس نورت (واو!)
خوشیم با چیزی که اینجا ما داریم
گاهی جک یا اینکه مثل چرتکه میره بالا پائین
یه مشت خل و چل دورم ان و خودم سر و مر و گنده
شاخ شه کسی نیست واست، نه داشی زور و مرو مرده
(ها ها!)
هیدن ایده میده ثانیه به ثانیه
تیر انداز قافیه
تیر انداز بامیه
میخوره به تنت مثل پلو ملو وا میره
زندگی گرون ولی نمی ارزه
جدی باشی یا زیادی بریزی مزه (نه)
مهراد، زاخار از کسی نمیترسه
صدامم بم ووولی نمیلرزه
بهم گفتی خداحافظ
تو رو دیگه نمیخوامت
بهت قول میدم از امروز
دیگه هیچ وقت نمیخوامت
بهم گفتی تو این روزا ازت من میگذرم اسون
ببین ذرات عشقم رو همه حل شد توی بارون
خداحافظ چه اسون بود
چشات امشب چه اروم بود
ولی انگار که عشق من
مثه جغد روی بوم بود
آهـــای خورشیـــدکـ زیبـــا
در قلبـــم بـــه روت بـــازه
بیــا فقط تـــو ایــن دنیــا
دل مـــن بــــا تـــو میســـازه
بیـــا آبــــاد کــن ایـــن قلبــــو
منـــو آزاد کـــن از غمهـــا
بیــــا قسم بخـــور هیچ وقت
دلــــم رو نزاریـــ تنهــــا
دل من دل مجـــنون
همیشــــه بـــا تـــو میمونـــه
بیـا گـــوش کـن بـــه قلــب مـن
*داره اسمــت رو میخونــه*
بیـــا کــه همــه چی جـــوره
بـــلا از عشــق مــا دوره
بـــزار از عشـــق مــا کــور شه
*چشــمای کســی کــه شوره*
منو ساده قبولم کن منو که از تو لبریزم
همه سادگیامو من پای عشق تو میریزم
همیشه تو رویام تورو دیدم و فهمیدم
اهای خورشیدک زیبا خوش اومدی به قلب من
حالا که روبروم هستی راه برگشتنو بستی
به چشمونت گرفتارم بگو تا اخرش هستی
بیا قلبم برای تو همه دنیام به نام تو
تو فریبم بده تا من بشم دونسته خام تو
همه چی خوب بود و اروم
انگار زندگی هم جور بود بامون
بوت بود پامون رو برفا و برگا
خاطره ها داشتیم ما هر بار و هر جا تو سرما و گرما
ولی الان که دیگه وقتی بغل همیم هم کسی دیگه سلام نمیده
چون برام رسیده همه دلارا رو هم
مثل فوتبال امریکایی کلاه ها تو هم
مثل خمارا تو ترک یهو صدا ها بلند میشد
در و همسایه همه چراغا روشن میشد
چرا با تو جنگ میشد ؟
چیه تقصیر من بوده
نه که رو نِرو همیم مثل دندون عقل کمبود وقت
واست گذاشتم و زدم بیرون از خونه شب
همش عوض میشدم مثل روزای تقویم
سرد بودم باهات مثل سوزای بد خیم
الان دم خونه دو تا چمدونه
کارای بچگونه
وختمون آب شد سالوادو دالی
عکسمون قاب شد ولی جاتو خالی پ دیگه کاری باری ؟