پاسخ : تکست های ِ ماندگار
توی یه جنگل تن خیس کبود
یه پرنده آشیونه ساخته بود
خون داغ عشق خورشید تو پرش
جنگل بزرگ خورشید رو سرش
تو هوای آفتابی روی درختا میپرید
تنشو به جنگل روشن خورشید میکشید
تا یه روز ابرای سنگین اومدن
دنیای قشنگشو به هم زدن
هرچی صبر کرد آسمون آبی نشد
ابرا موندن هوا آفتابی نشد
بسکه خورشیدشو تو زندون سرد ابرا دید
یه دفه دیونه شد از توی جنگل پرکشییییییید
زندگیشو توی جنگل جا گذاشت
رفتو رفتو ابرا رو زیر پا گذاشت
رفتو عاقبت به خورشیدش رسید
اما خورشید به تنش آتیش کشید
اگه خورشید یکی آسمونه مرغ عاشق رو زمین فراوونه...
سیمین غانم-پرنده