اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعترافمیکنم چند وقت پیش گوشی دختردایی مامانمو بدون این که بفهمه برداشتم و اسمم رو از “نگار (نوه ی عمه )” به ” ۲۰۰۰۹۰۲۲ ” تغییر دادم. بعد با موبایل خودم این اس ام اسرو رو براش فرستادم:
” مشترک گرامی، ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما، به عرض میرساند شما در قرعه کشی همراه اول به مناسبت عید سعید فطر، برنده یک دستگاه خودروی mazda 3 شده اید. ضمن عرض تبریک لطفا جهت دریافت جایزه عدد (1023648915)
را به همین شماره بفرستید. :-"
هیچکس تنها نیست. همراه اول ” ;D
بدبخت مریم از فردای اون روز تا هفته ی پیش :-" بیشتر از بیست بارشماره ی1023648915 رو هی برام میفرستاد و من هر دفعه بهش جواب میدادم:
آخرش اسمس داده : برو گمشو همراه اول :-"
منم اسمس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که هیچ است دسته بیل هم بهتون نمیدیم ;D ;D

: D
 
پاسخ : اعترافگاه !

سلام افشين :-h
ميخوام يه اعترافي كنم ولي روم نميشه
يادته يه بار قرار گذاشتيم ماشين يكي از دبيرا رو پنچر كنيم؟
بعد يادته يهو اون دبير سروقت رسيد و مچتو گرفت ؟
بعد يادته اون موقع من اونجا نبودم؟
بعد ميدوني من كجا بودم؟
اعتراف مي كنم رفته بودم بهشخبر بدم
ساديسم كه شاخ و دم نداره ;D ;D ;D
داره؟
:)) :)) :))

آخ جون اعتراف
سبك بشم يكم
آقا يادتونه 5 سال قبل يه پيت 17 كيلويي پنير آوردن واسه صبحونه معلما
بعد يادتونه فردا دبيرا چقد عصباني بودن؟
بعد يادتونه فهميديم علت عصبانيتشون اين بوده كه پنير صبحونشون شور بوده؟
بعد يادتونه كه يه بسته نمك يددار درسته هم از آشپزخونه گم شد؟
بعد مي دونين نمكا كجا بود؟
من بودم
;D ;D :)) :)) ;D ;D :)) :)) ;D ;D :)) :)) ;D ;D :)) :)) ;D ;D :)) :))

پوریا: با توجه به قوانین دو پست در یک صفحه شما ترکیب شد.
باید پاک میشد البته
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا قبل ازین که وارد دبیرستان و بضی اکیپ ها بشم فرق پسر و دخترو نمیدونستم ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کتم با این که می دونم خانواده به شدت حساسن ولی وقتی می گن برو یه لیوان آب بیار اول خودم می خورم تو راه!
 
پاسخ : اعترافگاه !

چند سال پیش(در دوران خنگولیت) رفتیم کلاس زبان با بچه ها
یکی به دوستم گفته بود میای فیس بوک؟
اون اومد از من پرسید فیس بوک چیه؟ ;D
منم به این حالت B-) :یه چیزیه شبیه tablet که توش عکساشونو نگاه میکنن
:o
چون توش بوک داشت ;Dو فیس داشت ;D
:o
=))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم كه نصف آمار بازديد اين وبلاگم زير سر خودمه . همش صفحه را refreshميزنم آمارم بره بالا . بعد بعضي وقتا بعضي از دوستان ميپرسند ميشه به ما هم بگي كه چي كار ميكني آمارت اينه . من اين طوري ميشم X_X :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم نمیدونستم"باهوش"فامیلی جواد است و وقتی تو صندلیم گفت نظرتو دربارم بگو گفتم خیلی مغروری ک فکر میکنی باهوشی و اینا :-"
=))
اعتراف میکنم درسته وا3 صندلی برگشتم ولی بدم هم نبومد :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

تا سه چهار سال پیش نمی دونستم فرق مکبر و متکبر چیه!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم این روزا تنها کاری که میکنم حفظ ظاهره ...
و رابطم با اطرافیان نوعی تظاهر ... 8-|

+ اعتراف میکنم همون افرادی که بهشون میگم عزیزم و فدات شم و جونم
در واقع همون افرادی هستن که من ازشون متنفرم

+ اعتراف میکنم از افرادی که از من متنفرن یا به من حسودیشون میشه خیلی خوشم میاد...

+ اعتراف میکنم من دیوونه شدم :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که در هفته موهام رو یک بار بیشتر برس نمیکشم(خب درد داره :-")!! :-" ;D
اعتراف میکنم که از اون چه می بینن منو گشاد ترم! :-"
میگم ملت دارن همه خودشون رو سبک میکنن،پس ما هم بگیم! ;;)
اعتراف میکنم:آقا سال اول راهنمایی یادتونه من چهارشنبه صبحا زنگ اول نبودم و عربی داشتیم و میگفتم میرم دندونپزشکی،شرمنده نه خبر از دندون پزشکی بود نه چیزی،تو خونه میخوابیدم چون عربی داشتیم! #:-S
اعتراف میکنم سال اول راهنمایی:یک روزی که پیشا امتحان داشتن،رفتم با هزار بدبختی دفتر نمره معلم هنر و حرفه ام رو برداشتم،و کلی 20 گذاشتم و الان که فکر میکنم =)) و می بینم که اون موقع نمرات رو وارد کرده بودن،آخه 7 خرداد بود!! :-" :-"
منم باید به فریده بگم:یعنی فکر کنم فریده بود:اعتراف میکنم سال اول راهنمایی گوشی آوردی به حسابی این که به من اعتماد داری به من گفتی و منم بعدش رفتم یک راست به خانم عبدی گفتم!حقیقتش اینه که بعد گفتن دلم یخ کرد که گوشیتو میگیرن!! =))
+اعتراف میکنم آدم شدم!! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اکثر اوقات به جای نمک تو برنج شکر میریزم(البته اشتباهی)بعد میگم خواهرم ظرفاشونو جابجا کرده بوده منو گیج کرده.مث دیروز.دلم واسه آبجیم میسوزه...
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميکنم خيلي وقته نيومدم اعترافگاه دليلشم اين بود که هروقت پست ميدادم پاکشون ميکردن

اعتراف ميکنم هر چي با دوستام صميمي ترم بيشتر بهشون فحش ميدم X_X
 
پاسخ

اعتراف میکنم الان دقیقای هفته س هرشب خاب میبینم باسعیدمعروفو سیدوحمزه توپارک سرکوچه مون والیبال میزنیم چقدم تحت تاثیربازی منن این سه تا
هی میگم جنبه والیبال دیدن ندارما بازانتخابی لیگ جهانی دیدم فوران کردم
باباحتمای حکمتی هس دگ آخه ی هفته هرشب ی خاااب؟داریم اصا؟
 
پاسخ : اعترافگاه !


الان داشتم فیلم نامزدی دایی بزرگه مو میدیدم.. 8 سالم بود زن گرفت
بعد یه آهنگ معین گذاشته بودن روش... اونی که میگه : " تو یه افسونگری... "
اعتراف میکنم X_X اون موقعا فک میکردم میگه : تو یک افسون گری یا نون و پنیر :)) #-o

اعتراف میکنم X_X الانم قشنگ نمی فهمم چی داره میگه :-" #-o ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم 12 سالم که بود روی کامیونایی که نوشته بود بیمه ابوالفضل ، فکر میکردم ابوالفضل اسم یه شرکت بیمس :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تا همین دو سال پیش ، استیودنت رو ، استادنت می خوندم :-"
کلا غزاله همش این شکلی بود =))
 
Back
بالا