زهرا - ۲۶۰۸

  • شروع کننده موضوع
  • #1

zahra96

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,008
امتیاز
6,369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 / میدیا
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
گرافیک
فیلم های دیده شده:
1.The Artist / Michel Hazanavicius
2.Midnight in Paris / Woody Allen
3.Tree of life / Terrence Malick
4.Lovely Bones / Peter Jackson
5.Modigliani / Mick Davis
6.The beautiful mind / Ron Howard
7.The Help / Tate Taylor
8.Pride and Prejudice / Joe Wright
9.Little women / Gillian Armstrong
10.Social network / David Fincher
11.The Green mile / Frank Darabont
12.The Sound Of Music / Robert Wise
13.Hugo / Martin Scorsese
14. My Week with Marilyn / Simon Curtis
15.Eternal Sunshine of the Spotless Mind / Michel Gondry
16.My fair lady / George Cukor
17.Iron Lady / Phyllida Lloyd
18.Titanic / James Cameron
19.Gone with the wind / Victor Fleming
20.Breakfast at Tiffany's / Blake Edwards
21.Inception / Christopher Nolan
22. جدایی نادر از سیمین / اصغر فرهادی
23. The Curious Case of Benjamin Button/ David Fincher
24. Extremely Loud & Incredibly Close / Stephen Daldry
25. Snow White and the Huntsman / Rupert Sanders
..

فیلم هایی که قراره ببینم:
ـــــ


×سعی کردم فیلم هایی رو ذکر کنم که بشه چیزی راجع بشون گفت :د
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

zahra96

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,008
امتیاز
6,369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 / میدیا
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
گرافیک
The Artist(هنرمند)

The Artist (هنرمند)
+ نویسنده و کارگردان: Michel Hazanavicius
+ سال تولید: 2011
+ محصول کشور: فرانسه ، بلژیک
+ جوایز در اسکار: بهترین فیلم،بهترین کارگردان،بهترین بازیگر برای Jean Dujardin، بهترین طراحی لباس، بهترین موسیقی متن
+ بازیگران:Jean Dujardin, Bérénice Bejo, John Goodman
+ IMDb

artist.jpg

خلاصه داستان:
درباره‌ی مردیه (Jean Dujardin در نقش جورج ولنتاین) که بازیگر معروف فیلم های صامته و وضع زندگیش خیلی خوبه ولی با ظهور فیلم های صدا دار، محبوبیت و کارشو از دست میده. از طرفی پِپی میلر (Bérénice Bejo) که تازه وارد کار بازیگری شده از ابتدا به ولنتاین علاقمند میشه و بعدا تو فیلم های صدا دار موفق میشه و این دو شخصیت به نوعی تو حرفه ی شغلی مسیر خلاف هم رو طی میکنن .

نقد و بررسی:
این فیلم، بعد از مدت ها در صنعت سینما سیاه و سفید و صامت ساخته شده و با این حال همونطور که میدونید موفقیت بسیار زیادی هم از طرف منتقدین هم از طرف تماشاگر ها کسب کرده.
داستان با اجرای یکی از فیلم های جورج ولنتاین شروع میشه، از همون ابتدا متوجه میشیم که ولنتاین یک ستاره‌ی زمان خودشه و طرفدارای زیادی داره همین هم باعث غرور زیادش شده. لبخند ها و حرکات جوری بهمون القا میکنن که این یه بلایی سرش میاد، یا اگه تو حرفش مشکلی پیش بیاد ضربه ی سختی میخوره.

موسیقی متن : من به عنوان کسی که نه واقعا آنچنان طرفدار فیلمای سیاه و سفیدم و همینطور فیلم های صامت رو واقعا نمیتونم تحمل کنم و واسم خسته کننده‌ست، تو این فیلم اصلا این طور نبود. آهنگ ها بسیار زیرکانه انتخاب شده بود؛ البته تو همه ی فیلم های صامت به دلیل نبود دیالوگ این آهنگ متن ِ که خیلی از احساسات رو منتقل میکنه یا کمک میکنه که حس بازیگر پررنگ تر دیده شه ولی اغلب موسیقی متن های قدیم یا حس شادی رو منتقل میکردن یا ناراحتی یا خشم و ... . درواقع حس های خیلی مطلق بودن. (به خصوص تو آثار کلاسیک قدیمی) ولی آهنگ های متن این فیلم علاوه بر اینکه تم خاص خودشونو داشتن تبدیل به یکی از جذابیت های فیلم شده بود.

طراحی لباس: واقعا عالی بود. خود طراح لباس این فیلم به این نکته اشاره کرده بود که اولای فیلم که ولنتاین وضع خوبی داشت، کت و شلوار و لباس هاش فیت تنش بود و ظاهر خیلی ارزشمندی داشتن ولی بعد از اینکه اون شکست کاری پیش میاد و یواش یواش مشکلات مالی پررنگ و پررنگ تر میشن، لباس های ولنتاین هم علاوه بر کثییف و کهنه بودن به تنش زار میزنه و همین نکته‌ی هرچند ساده تو طراحی لباس، نقش مهمی رو داشته. همینطور توی یک سکانس که در حالی لباس های کهنه تنشه و وضعیت روحی خوبی نداره میره جلوی ویترین مغازه وای میسه، و لبخند میزنه، درواقع داره به خود قدیمیش نگاه میکنه، کاملا اون حس بازیگر منتقل میشه :

1.jpg

خود بازیگر ها عالی بازی کرده بودن. حالت های صورت (face expression) خیلی تو فیلم های صامت تاثیر دارن و بازیگرا عالی از پسش براومدن. وقتی دیالوگ نیست بار وظیفه ی دیالوگ روی جاهای دیگه مثل فیلم برداری و موسیقی متن و از همه مهم تر خود بازیگر میره و واقعا هیچ سکانسی نبود که آدم حس شخصیت ها رو نفهمه و کاملا منتقل شده بود.

یکی دیگه از سکانس های خاص فیلم وقتیه که ولنتاین میفهمه که کارش به بن بست خورده و فیلم های صوتی روی کار اومدن، میره تو اتاقش و واسه یه مدت کوتاه صداها رو میشنویم، صدای زنگ تلفن، سگ، صدای قدم ها و تکون خوردن و ... ولی صدای خود ولنتاین رو نمیشنویم، انگار کارگردان میخواسته اون احساس عجز و ناتوانی شخصیت رو نسبت به اینکه بازیگر فیلم های صامت بوده منتقل کنه، انگار دیگه نمیتونه صدای خودشو بشنوه، اون وحشت و نگرانی کاملا منتقل شده.
یا توی سکانس دیگه که آخرین فیلم ولنتاین در حال پخشه و تماشاچی های خیلی کمی هم هستن، پپی میلر تو تماشاگرهاست و ولنتاین هم طوری که کسی نبینتش میاد فیلم رو ببینه و فیلم نشون میده که ولنتاین داره تو ماسه ها فرو میره و دختری سعی داره نجاتش بده، پپی میلر گریش میگیره و ولنتاین هم ناامیدی و ناراحتی عمیقی تو چهرش هست، این حس بهمون تداعی میشه که اون فیلم نمودی از وضعیت واقعی این دوتاست.آهنگ متن این قسمت هم بی نظیره.
فیلم برداری از نظر من نکته ی جدیدی نداشت ولی اصول فیلمبرداری به بهترین نحو اجرا شده بود.

در مجموع جزو فیلم هاییه که باید دید حتما، به عنوان فیلم صامت و سیاه سفیدی که تو این دوره با وجود اینهمه جلوه های ویژه و پیشرفت تکنولوژی، ساخته شده و در عین حال موفق!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

zahra96

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,008
امتیاز
6,369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 / میدیا
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه هنر تهران
رشته دانشگاه
گرافیک
Snow White and the Huntsman (سفیدبرفی و شکارچی)

Snow White and the Huntsman (سفیدبرفی و شکارچی)
+کارگردان: Rupert Sanders
+سال تولید: 2012
+محصول کشور : آمریکا
+بازیگران : Kristen Stewart, Chris Hemsworth و Charlize Theron
+IMDB

220px_Snow_White_and_the_Huntsman_Poster.jpg

خلاصه داستان :
بر اساس داستان کلاسیک ِ"سفیدبرفی و ملکه بدجنس" ولی با تغییرات ریز و درشت. ملکه دستور کشته شدن سفیدبرفی رو میده ولی سفیدبرفی فرار میکنه و تنها کسی که از پس اون محل برمیاد یک شکارچیه. ملکه اون رو به زور اجیر میکنه که دنبال سفید برفی بره بدون اینکه بگه اون در اصل کیه، در نهایت شکارچی به جای کشتن سفیدبرفی به اون کمک میکنه تا فرار کنه و با ملکه بجنگه.

نقد و بررسی :
این فیلم تو سایت Imdb تنها نمرهی 6.6 رو کسب کرده و یک فیلم متوسط به حساب میاد از این جهت. چیزی که توجهمو جلب کرد تریلر فیلم بود. اون تم تیره و سیاه فیلم جدید بود و واسه منی که طرفدار همه ی آثار کلاسیک دیزنی ام واسم جالب بود که فیلم رو ببینم .
داستان به خوبی تغییر پیدا کرده بود و از اون حالت fairy tale ـی ِ داستان اصلی خیلی فاصله داشت.
چیزی که شوکم کرد قسمت جنگ بود که توی تریلر هم اومده بود و به عنوان بیننده امیدوار بودم اونو وسطای فیلم ببینم ولی در کمال تعجب تو 10-15 دقیقه آخر فیلم بهش پرداخته شد و خیلی حرکت ناشیانه ای بود! کلا پایان فیلم یهو جمع شد به طرز غیر طبیعی ای! میتونستن بهتر بهش بپردازن و از این جهت این باگ بزرگی بود تو فیلم.

در مورد بازی بازیگر ها کریستین استوارت واقعا تلاششو کرده بود و کلا آینده ی خوبی در انتظارشه :د ولی بعضی جاها من هنوز اون حالت گفتار و صورتش تو توایلایتو میدیدم! البته بازم میگم بعضی جاها و در کل خوب کار کرده بود.
نقش ملکه ی بدجنسو که charlize theron بازی میکرد خیلی انتخاب خوبی بود. حالت چهره و بازیش کاملا مناسب بود. فقط نحوه ی گفتارش تو فیلم با بقیه نا هماهنگ بود! ایرادی بود که یک سری دیگه هم واره کرده بودن بهش این که دیالوگ هاشو با اگزجره و ادبی ادا میکرد و این خوب بود از این جهت که به نقشش میومد ولی از طرفی با بقیه بازیگرا ناهماهنگ شده بود! به نظرم یا همه باید اینجوری ادا میکردن دیالوگ هارو یا هیچکدوم!
نقش دوک هم که مثلا دوست بچگی سفیدبرفی بود عملا انگار گنجونده شده بود تو فیلم! بهش خوب پرداخته نشده بود و شخصیت تک بعدی ای داشت!

جدا از این ها صحنه های فیلم و جلوه های تصویری خیلی خوب بودن . همینطور طراحی لباس . و ایده ی تیره و تار کردن این داستان، جدید و جالب بود.
 
بالا