پاسخ : دل نبشته ی رمضونی
خجالت میکشم که بگویم روزه دارم
وقتی که برای خوردن سحری با صدای مادرم به پا میخیزم(مادرم نمیتواند روزه بگیرد)
خجالت میکشم که بگویم روزه دارم
وقتی که زحمت مادر برای تهیه غذا بیشتر میشود
خجالت میکشم که بگویم روزه دارم
در صورتی که برای دوری از گرسنگی مانند دیوانگان پرخوری میکنم
خجالت میکشم بگویم روزه دارم
وقتی با آرامش جلوی باد کولر خوابیده ام در صورتی که پدرم با همان زبان روزه مشغول کار است
خجالت میکشم بگویم روزه دارم
در حالی که به همین خاطر از کار های خانه سر باز میزنم
خجالت میکشم بگویم روزه دارم
اما به خاطر همین روزه و بی حالی بقیه را پس میزنم
خجالت میکشم بگویم روزه ام
در حالی که لحظه شماری میکنم تا اذان را بگویند و مثل قحطی زدگان افطار کنم
خجالت میکشم بگویم روزه دارم
وقتی نظم زندگی را بهم میزنم و شب ها با بیدار بودنم آرامش دیگران را بهم میزنم و روزها با خوابیدنم از بالشی که زیر سرم است تا راحت بخوابم بی ارزش ترم