دلنوشته‌های رمضان

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ناجی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان


امشب عزیزه ...
خدایا همه رو بخشیدم ، حتی اونایی که وقتی هیچ دفاعی نداشتم اذیتم کردن .
خدایا من همه ی آدمایی که دلم ازشون پر بود رو بخشیدم. به دلشون بنداز منو ببخشن...
خدایا منم ببخش >:D<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

از همین الان دلم کلی برا ماه رمضان تنگ شده... :(
خدایا کمکمون کن آخرش دست پر با ماه رمضان خداحافظی کنیم ...کلی خصلتای خوب بهمون اضافه شده باشه کلی سرنوشتای قشنگ و از عادات بدمون کاسته شده باشه..برا کنکوریای گذشته حال و آینده هم از صمیم قلب آرزو میکنم وقتی نتیجشون رو دیدن اشک خوشحالی بریزن و لبخند بزنن.آمین یا رب العالمین.ان شاالله برا هممون. [-o<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خدایا این ماه رمضون هم داره تموم میشه :-<
شبای قدر دلم از همه پر بود ولی الان احساس سبکی میکنم
خدایا کمکم کن تا ماه رمضون سال بعد زنده بمونم و بنده ی خوبی برات بشم [-o<
بچه ها موقع افطار دعا یادتون نره
واسه منم دعا کنید
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

انقد تو این سه شب خدا رو قسم دادم....که فک کنم اگه از همین الانم درسو ببوسم بذارم کنار بازم ورودی سال دیگه قبولم!!
ولی نع!نباید شیطون گولم بزنه!
مواظب باشین فقط بخاطر اینکه خدا رو به جون عزیزترین آفریده هاش قسم دادین بی خیال نشین از تلاشتون!
ما فقط از خدا قول پشتیبانی واقعی و قوی رو گرفتیم!
...............................
خدایا!
همیشه در همه حال یه پشتیبان 24 عیار باش واسمون! [-o<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

سالای قبل شبای قدر چقد گریه میکردم
چه حال خوبی داشتم
چه قول های به خدا میدادم
چقد دعا میکردم
میگفتم امسالو میخوام گناه نکنم،فقط واسه خود خدا باشم...

وضعیتمون اون بود

حالا امسال که شبای قدر یه حال خوبی پیدا نکردم
اشک درستی نریختم
دعای میزونی نکردم
قولی ندادم
دو شبشو کلا خیابونارو بالا پایین میکردم...

دگ امسال میخواد چی بشه...
شاید یه لاشی،به تمامه معنا... :-<
خدایا خودت بخیر کن
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خدایا ماه رمضونت داره تموم میشه چی کار کردم همونم که بودم
عاشقان در رمضان کرببلا میگیرند من بیچاره شکستم دل اربابم را
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

امشب رفتم مهمونی
خونه ی امام رضا
میدونید ما مشهد فامیلی نداریم
امشب واقن خوش گذشت
شکر
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

بخاطر روزه داری تو این ماه ک دیگه به آخراش رسدیم نتونستم زیاد درس بخونم امیدوارم خدا کمکم کنه جوری تو دوماه باقی مونده بخونم ک این کم خوندنم جبران شه.
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون داره تموم میشه
امیدوارم خدا منو بخشیده باشه بخاطر اشتباهای بزرگ وکوچیکم
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خدایا رسیدیم به آخرش.... زود گذشت! مرسی که کمکم کردی :)
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

عصر دلگیر پنجشنبه را نباید خانه بود ...
خصوصا اگر پنجشنبه اش از نوع آخرین پنجشنبه ماه رمضان سال نحسی به عدد "94" باشد!

ماه رمضان عزیز
نه "شوقی" برای پایانت هست، نه "خواستی" برای ماندن ...
رفتن و آمدن همه ما "هنر گام زمان" است... همین!


دلم یک جایی میخواهد شبیه صحن حرم امام رضا
نه اینکه گریه کنم، نه اینکه گلایه کنم از تصادف زمانی همه اتفاقات بد
نه اینکه دعا کنم، نماز بخوانم، نه اینکه چیزی بخواهم،
نه اینکه برای روزهایی که انتظارم را میکشند یاری بخواهم نه ...

فقط دلم میخواهد بنشینم زل بزنم به گلهای چادرم ...
گل های چادرم هم به من! ...

و فکر کنم به سادگی خیال کودکی که میگفت گلهای روی چادر، گل های روی فرش، تشنه میشوند، میخشکند، آب میخواهند!

بهرحال عصر دلگیر آخرین پنجشنبه ی ماه رمضان سال نحسی به عدد "94" را نباید خانه بود!


کاش آسمان مشهد ابری باشد! نکند که گلهای روی چادر کسی تشنه باشد ...
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

تازه داشتیم با میزبان خودمونی میشدیم :(
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

رمضان ؛
رمضان ای ماه زیبایی ها ، ای ماه خوبی ها ، ای ماه پاکی ها ، ای ماه شکستن ها ، ای ماه اعتراف ها ، ای ماه گریه ها ، ای ماه بخشیده شدن گناهان ، ای ماه تازه شدن ها ، ای ماه شادی ها ، ای ماه ...
رمضان ای ماه زیبایی ها تو را با زیباترین لحظه های افطارت میشناسم ، تورا با گریه های سوزان شب قدر میشناسم ، تورا با نذری های پاک و ساده ات میشناسم ، تورا با الغوث الغوث هایت میشناسم ، تورا با سختی های شیرین میشناسم ، تورا با همان شوق بچگی هایم میشناسم ، تورا با...
درست است امسال سخت بود شاید بیش از حد سخت شاید هم غیر قابل تحمل بود اما شیرین بود با اینکه ما آن بنده ی محبوب پروردگارت نبودیم و نیز شایسته ی این ضیافت بی نظیر نبودیم اما شیرین بود ،بااینکه گاهی در زیر تابش های سوزان آفتاب از تشنگی فریاد میکشیدیم اما برای خدایمان صبر میکردیم این خود شیرینی خاص خود را داشت که نصیب کمتر بنده ای شد ، خوشبحال آن بنده !
سخت بود اما شاید در این سختی حکمتی بود شاید می خواستی به ما بفهمانی برای رسیدن به خدا تلاش و سختی لازم است ، برای محبوب شدن نزد محبوب سختی لازم است ، شاید می خواستی به ما این نکته را یادآور شوی که زندگی انسان های کم صبر را نمی پذیرد ، شاید می خواستی به ما این نکته را متذکر شوی که ما خیلی از خدایمان دور شده ایم ،شاید ....
تو بهانه ای شدی تا منتظر اذان باشیم ، تو بهانه ای شدی تا به یادبدهی چگونه بندگی کنیم چگونه مثل یک انسان واقعی رفتار کنیم .
حیف ، واقعا حیف که تمام شدی کم کم به تو عادت میکردیم کم کم داشتیم یه حال و احوالی بهتر پیدا میکردیم ولی حیف .... همین الان آخرین لحظه ی این ماه زیبا نیز تمام شد .اذان گفته شد نمی دانم باید شاد باشم یا غمگین ،
هرچه که هست تورا دوست دارم ، ای ماه زیبای من : رمضان.​
.
.
.
بیاید دعا کنیم سال دیگر نیز مهمان این ماه پربرکت شویم .انشاءالله .
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

بهترین ماه‌رمضون عمرم بود.
حس میکنم سبک شدم. بخاطر خیلی چیزها. گریه‌های شب‌های‌قدرم. بودن تو بهترین نقطه دنیا.. روبه روی بهترین آدم دنیا...خواستن بهترین چیزا ازش..
زندگی سخت هست. ولی نه اونقدر... وقتی خدا هست.. سختی معنا نداره... باید یجوری باش باشی که سختیا قابل‌تحمل یا شاید بی‌معنی باشه!
 
Back
بالا