خاطرات یک فسقلی(طنز)

  • شروع کننده موضوع
  • #1

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
به جان مامانم کار خودمه
این ها تمام مطلبه خودمه،پس کپی میکنید با ذکر م.ن.ب.عع

خاطرات یک فسقلی

شنبه:بالاخره از شکم مامانم در اومدم.البته اونجارو ترجیح میدادم چون هرروز میگرفتم میخوابیدم وبه قربون صدقه های فک وفامیل که برای احوالپرسی اومده بودند گوش میدادم و کیفور میشدم.بگذریم،منو به روش بچه به شر ط چاقو(همون سزارین)به دنیا آوردن.پرستار وقتیکه به دنیا اومدم منو با اون دستای کثیفش(!)سرو ته گرفت.توی دل به سقراط لعنت میفرستادم چون اون این کارو برای بچه ها باب کرد.آخه چه دلیلی داره وقتی به دنیا میای عین خفاش کله پا بگیرنت؟بالاخره از دست پرستار راحت شدم.خوونه من دارم میام!!!

یک شنبه:همه ی فک و فامیل برای جشن تولدم اومدن خونمون.خیلی ظلمه که سالی یک بار تولدت میشه و تو سال اول نتونی بگی چی میخوای.اونقدر ماچ و بوس وتفته و آب دهنی شده بودم که اگر گریه میکردم صدام بیرون نمیرفت.بغض بدجوری توی گلوم گیر کرده بود.بعد از عملیات ضربت لپ هایم تمام شد زن ها شروع کردن به نسبت دادن تمام اعضا و جوارح بدنم به به اینو و اون.دیگه کم کم انگشت هاو ناخن هامو داشتند به خاندانشون نسبت میدادن!فکر از یک نفر شنیدم که میگفت((تورو خدا ببینش رون پای چپش به پدر مرحومم رفته))راستشو بخواید پسر بودن خیلی بهتره!!!(من پسرما فکر نکنید دخترم،خدا بد نده!)

بازم براتون مینویسم،

کمکمک دارم به این دکمه های لپ تاپ بابام عادت میکنم!!!


دوشنبه:وقتی از دوروزگی دچار بحران البسوی(لباسی)بشی و نتونی لباس خوب برای خودت انتخاب کنی،دیگه بزرگ بشی چی بشی؟!حالا شده حکایت من،رفته بودیم لباس بخریم،منم که جزو زبان بستگان حساب میشم،مامانم انگار نه انگار که من پسرم و با استدلال اینکه:صورتی چرک ارغوانی رنگ ساله،همش لباس دخترونه برام بر میداشت.ناگهان بابام خیلی به صورت مخفیانه و استادانه همه ی لباسارو با لباسای پسرونه عوض کرد.من که کم کم دارم به این توانایی های عجیب بابام مشکوک میشم!!!

سه شنبه:داستان لباس های دیروز یادتونه؟شب دیروقت رسیدیم خونه و مامانم از فرط خستگی سریع خوابش برد و متوجه لباس های تعویضی نشد.همین خستگی مامانم باعث این شده بود که اصلا" به چیزاییکه خریده توجه نکنه.اوضاع بوداره چون با این مامانی که من از توی شکمش میشناسم،اگه لباس برای خودمون بخره،حتی اگه ساعت2شب باشه تا ده بیست بار پروش نکنه ولکن نیست.صبح توی خواب ناز بودم که با صدای جیغ و داد مامانم بیدار شدم.مامانم داشت با بابا دعوا میکرد،میگفتم یه خبراییه،من لباس داشتم،اونا برای نوه ی شمسی خانوم بود!!!

چهار شنبه:مامانم رفته بود تا لباسارو عوض کنه.بابام هم منو برد حموم.انگار نه انگار تازه5روزه شدم.جوری میسابید انگار کارگر حموم عمومیه.از بدشانسی من انگار اشک هام خشک شده بود.چاره چیه باید 7-8سال با این سابیدن های بابام عادت کنم.آخر شب تازه دیدم مامان بالا خره قدم رنجه فرمودند،یادی از ما کردند و یادشون افتاد بچه ای هم دارند.بابام ازش پرسید کجا بودی؟مامانم گفت((یکه از دوستای قدیمیمو دیدمرفتیم با هم شام بخوریم نتونستم بهت زنگ بزنم))بابام باز پرسید:((لباسارو چیکار کردی؟))مامانم گفت که((اون یکی نوه ی شمسی خانوم پسر بود و اونم لباس میخواست))این یعنی این همه دعوا به خاطر هیچ و پوچ!!!

پنج شنبه:تمام روزو خواب بودم،بابا مچم درد گرفت از بس نوشتم!!!

جمعه:خیلی خوبه که یه دوستی مثله علی داشته باشی تا نوشته هاتو به اشتراک بذاره!!!از بس این روزا تایپ میکنم و مینویسم(دور از چشم بابام)کاغذم تموم شده.این یعنی دیگه نمیتونم خاطرات بنویسم.اگه خوشتون اومد محکم دست بزنید.اگه خیلی خوشتون اومد محکم تر دست بزنید.دل من فسقلی هم شاد کنید.به امید دیدار
پ.ن:این صدای خود نویسنده وبلاگه،این فسقلی ما میخواد از چند روزگی نویسندگی کنه.ماهم از خدامونه.
 

happymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
2,776
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سنندج
دانشگاه
هنر اسلامی تبریز
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

نوشته تون قشنگ بود...نکته های ظریفی توش دیده میشد
و مهم تر اینکه راحت به خنده واداشته شدم...مثل خیلی از طنز های دیگه نبود!
جای یه طنز نویس خوب بین نویسنده های انجمن خالیه...پس لطفا بقیه نوشته هاتون رو هم بذارید :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

به نقل از happymoon :
نوشته تون قشنگ بود...نکته های ظریفی توش دیده میشد
و مهم تر اینکه راحت به خنده واداشته شدم...مثل خیلی از طنز های دیگه نبود!
جای یه طنز نویس خوب بین نویسنده های انجمن خالیه...پس لطفا بقیه نوشته هاتون رو هم بذارید :)
=P~دمم گرم بابا /m\
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
خاطرات یک فسقلیII

خاطرات یک فسقلیII

حالا یه سالگیمه اینم عکسمه تو تولدم:
45940061657305654190.jpg

حالا بریم سراغ یک هفته ی پر ماجرای دیگه:

شنبه:امروز تولدمه،نویسندگان معروفی مثل شل سیلور استاین برام ایمیل زدن،تولدمو مبارک گفتن و بابت مطالب زیبام توی وبلاگ پسر ک تشکر گفتن و تبریک گفتن.الان علی برام جایگاه قدیس رو داره چون دیشب هانس کرستین آندرسن اومد به خوابم و به من تبریک گفت.اگه بندری بلد بودم همینجا یه چند دوری از خوشحالی براتون میرفتم...



یک شنبه:بالاخره بعد از کشیک ها و دید زدن های طولانی تونستم وارد اتاق مامان و بابام بشم و برم کادو هامو ببینم چون موقع تولدم مامانم بهم شیر داد و با حالت بسیار مهربانانه ت از قبل(که غیر عادی بود منو خوابوند)کادوهام از این قبیل بود:یک جوراب ،دو جوراب،سه جوراب و....با این وضع اندازه و تعداد جورابام تا وقتیکه همسن علی بشم جوراب به اندازه کافی دارم.از جورابا بگذریم نو پاکتا سر جمع 500-600 هزارتومن پول بود که تعجبیدم که اینهمه از کجا اومده.البته بیشتر مادر پدرا این پولارو برای بچه ها خرج میکنم ولی یادمه دیروز بابام با مامانم درباره مدل جدید تلویزین براویا میگفت.خیلی ظلمه؟نه؟البته آدم تو محدودیت ها ستاره میشه!!!



دوشنبه:از ماجرای پول های دیروز ناراحتم و با خودم عهد بستم از پول هاییکه از شرکت های هرمی در می
آرم به مامان بابام هیچی ندم و همش خرج بازی بشه.غلط(!) کردن رفت خرید بدون اجازه من،(البث هنوز نرفتن)شما مشکلی داری؟مفت باشه کوفت باشه به تو هیچ ربطی نداره



سه شنبه:باز هم قضیه پول های کادو...امروز که بعد از ظهر از خواب بیدار شدم خودمو تو مغازه وسایل خونه دیدم که اسمشو نمیدونم ولی در عوض حسابی مامان و بابام رو اذیت کردم.شرح اذیت ها اینه که وقتی نزدیک یه دونه از تلویزیون های بیریخت میشدن(گرونا)میزدم زیر گریه و حال میکردم ولی خداروشکر خوابم رفت وگرنه اولین کتک هارو از مامانم میخوردم.بیدار شدم تلویزیون،همزن برقی ،کتری قوری،حالا ببین دو دقیقه خواب بودم مغازرو کامل سرویس کرده بودن طرف اندازه یه سالش سود کرده بود...

چهارشنبه:امروز حسابی مچ درد امانمو بریده بود.آخه خدا جون تو که مادرزادی نوشتن به مکن یاد دادی چرا مچ به این نازکی دادی.شبا دیگه کمکم خواب مچ دست راکی بالبو میبی...خرررررررپفففففف

پنج شنبه:بابا مامانم تو تلویزیون جدیده داشتن فیلم پسر ماسک رو میدیدن.شبش پسر ماسک اومد به خوابم من ناخودآگاه گفتم استاااااد که از خواب پریدم.بازم صدای

Buzz!

یا هو مسنجر بابام منو از خواب بیدار کرد.اگه یه بار دیگه ساعت 3 نصفه شب باز صدای بیخودی منو از استاد جدا کنه هر طوری شده به مامانم تله پاتی میکنم که...اهم!اهههههههم!......

جمبه:امروز برای اینکه متحمل غرغرای بیشتری از مامانم نشم،(غرارو سر بابام زد چون کسیکه اونطرف خط یاهو مسنجر بود خالم بود و اول صبح به مامانم زنگ زده و آمارو خیلی تر وتمیز به مامانم داده بود)بگذریم برای تموم شدن غرغرای مامانم اول کلمه مامان و بعد بابا رو گفتم که موجب پاچه خواری های حال به هم زن مامانم از خودش و زنگ زدن به تمام فک و فامیل بود.البته امنیتم مهم تره ولی کاشکی میدونستن میتونم کلمه تفتیش عقایدو هم بنویسم و هم بگم.اینه دیگه ما اینیم در هر صورت من دو سه تا کهنه بیشتر از شما پاره کردم.بابا من که این موهارو توی قیر سیاه نکردم؟!
 

منتقد

مهمان
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

درود بر نیک مرد اراک(چشاتو ببند به مدیرا نگاه نکنا میزنم لهت میکنم بچه های اراک بچه های خوبین)
خب نوشته هات که با توجه به سنت خوب بودوخیلی خیلی خوب
ولی خب اسمشو نذار طنز چون قواعد طنز یه جورایی رعایت نشده
یه سری جاها محشر ظاهر شدی یه جا هایی هم تیکه های کوچه بازاری و کارای خنده دار بی دلیل بود
اینجارو ببین:
منو به روش بچه به شر ط چاقو(همون سزارین)
اینجور نگته های ظریف با توجه به قسمتی که نوشتی عالی
ولی اووووووووه بلف زنیاش که دیگه حد نداشت.نه که بی مزه باشه ولی اصلا جای کار ادبی نداره
ولی من کلا زیاد چرت و پرت میگم .بگو خودت چهار خط بنویس بعد نظر بده. قط خواستم حرفی زده باشم :D
در کل عالی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

به نقل از ناطق :
درود بر نیک مرد اراک(چشاتو ببند به مدیرا نگاه نکنا میزنم لهت میکنم بچه های اراک بچه های خوبین)
خب نوشته هات که با توجه به سنت خوب بودوخیلی خیلی خوب
ولی خب اسمشو نذار طنز چون قواعد طنز یه جورایی رعایت نشده
یه سری جاها محشر ظاهر شدی یه جا هایی هم تیکه های کوچه بازاری و کارای خنده دار بی دلیل بود
اینجارو ببین:
منو به روش بچه به شر ط چاقو(همون سزارین)
اینجور نگته های ظریف با توجه به قسمتی که نوشتی عالی
ولی اووووووووه بلف زنیاش که دیگه حد نداشت.نه که بی مزه باشه ولی اصلا جای کار ادبی نداره
ولی من کلا زیاد چرت و پرت میگم .بگو خودت چهار خط بنویس بعد نظر بده. قط خواستم حرفی زده باشم :D
در کل عالی
دمت گرم ما اراکی ها حسابی ل ا س میزنیم توی جامعه مجازیا
tizbook.ir و facepad.ir یه نمونه
 

This is me

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,189
امتیاز
2,124
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان٢ :x
شهر
تهرانْ
مدال المپیاد
برنز زیست
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

بله بعله..ادامه بده خيلى خوبه اين فسقليه x:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

به نقل از This is me :
بله بعله..ادامه بده خيلى خوبه اين فسقليه x:
خاطرات یک پسقلی هم دارم مینویسم
خیلی باحال شده
 

sara4

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
114
امتیاز
165
نام مرکز سمپاد
فرزانگان اراک
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

چییییی بگم؟به خودم زحمت ندادم بخونمش چون هماز زبون خودت شنیدم هم خوندمشــــــــ
تبریک میگم که اینو نبستنــــــــــ1 <D= P:> P:> P:> P:> P:>
خب دیگهــــــــ چی؟
هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچی :-"
h-: h-:
 

sara J

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
210
امتیاز
1,042
نام مرکز سمپاد
فرز ۳
شهر
پایین مایینا (کرج)
مدال المپیاد
:|
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

واسه چی حذف کنن

این همه تاپیک های شخصی شعر و نثر پارسی داریم

اینم مثلاه اوناس یکم متفاوت تر

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ایول خیلی باحالن :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

به نقل از BrOnEt :D :
واسه چی حذف کنن

این همه تاپیک های شخصی شعر و نثر پارسی داریم

اینم مثلاه اوناس یکم متفاوت تر

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ایول خیلی باحالن :D
ممنون
خود مدیر گفت اینجا بذارم
 

yeeganeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
368
امتیاز
2,494
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شاهرود
رشته دانشگاه
مدیریت صنعتی
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

سلام.نوشته هات خیلی قشنگن.باوجود سن کمت با تسلط مینویسی چرا دیگه ادامه نمیدی؟؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

منتخب دهاتمون

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
راهنمایی علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد معلم سرِ کار گذار های سمپاد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

دیگه اینترنت نداشتیم
خواشتی ببینی
myvill.mihanblog.com
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

سلام.آقا خواهش همینجا ادامه بده...روده بر شدم.خ باحال بود....بچه به شرط چاقو...وای خ حندیدم...دمت گرم داداش...عالی.فیویریوتی...
 

Billy the kid

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
2,658
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
شهر
تهران.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

بسم الله...

یه جاهاییش رو خیلی دوس داشتم. نگاه ِ ظریفی داری!
 

william levy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
591
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

واااااى خيلى قشنگ بود >:D< <D= <D= <D=
بازم ادامه بده
 

Y@S@M@N

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
111
امتیاز
234
نام مرکز سمپاد
دیگه سمپادی نیستم
شهر
کاشان
پاسخ : خاطرات یک فسقلی(طنز)

اورین اورین <D= <D=
ادامه بده
عالی بووووود....
حرف نداره
خیلی متسلطی....
موفق باشـــی
بقیش رو هم می خوایم ها....
منتظریم .... :D
<D= <D= <D= <D=
 
بالا