پاسخ : حمایتِ خانواده !
یه خورده اش که البته طبیعیه. یعنی نباید انتظار داشته باشید کل ملت اطراف بهتون انرژی بدن.
وضعیت خود من این طوری بود :
یه سری از بچه های مدرسه که میگفتن هیچی نمیشی
خانواده که تا قبل از قبولی مرحله دوم زیاد توجهی نداشتن ( ولی مانع هم نبودن) فقط وقتی کارنامه ام میومد انتظار داشتن من جزو نفرات 1 تا 3 مدرسه باشم.
معاون و مسئولین مدرسه که منو در حد خیار هم حساب نمیکردن (قبل از اومدن معلم المپیاد)
اومدن یه معلم المپیاد که همش میگفت من میدونم تو طلا میشی و اینو به همه ی معاونا و معلم المپیاد های دیگه میگفت. خب یه خورده جو بهتر شد.
مرحله یک برگزار شد و من نسبتا" خراب کردم . قبول شدم ولی درصدم بالا نبود. دوستم جزو رتبه های برتر شد (مرحله دوم هم البته قبول شد) و خب من
و دوباره یه مقدار جو منفی شد نسبت به من .وقتی از آزمون رسیدم خونه گریه کردم
. من و دوستم بغل دستی بودیم تو کلاس. یه موضوعی وجود داشت اونم این بود که من سال دوم مرحله اول قبول نشدم و همین دوستم قبول شد و از اون موقع یه مقدار جو برای من خراب شده بود.
یکی از انگیزه هام همین قبول نشدن مرحله اول سال دوم بود. المپیاد ریاضی هامون بیشترشون قبول شدن. دوست من هم فیزیک قبول شد. از اون به بعد این ریاضیا مداوم تیکه مینداختن که "هه ... تو مرحله یک قبول نشدی میخوای بری دوره " . این مثل تازیانه به من میخورد و باعث میشد من بیشتر کار کنم (از ریاضی هامون سال دوم کسی قبول نشد و سال سوم هم فقط یکیشون قبول شد که اتفاقا" اون اهل کنایه زدن نبود )
در طول زندگی المپیادی یه سری آدم ضعیف النفس هستن که تا جایی که میتونین در برابر حرفاشون گوشتونو بگیرید و داد بزنید و فرار کنید. یکی از همینا شده بود یکی از دوستان نزدیک بنده. که خیلی وقتا میگفت "من میدونم تو قبول نمیشی " ، " این انرژیا و حلیا خیلی خفنن اصلن تو در حدی نیستی که قبول بشی " و از این حرفا . خیلی اذیتم میکرد/
بعد از خراب کردن مرحله یک عزم خودمو جزم ( جذم جضم جظم ؟) کردم و تصمیم گرفتم در حدی کار کنم که مرحله دو بالای 90 بزنم (کف فیزیک اغلب رو 60 درصده) . و واقعا" هم کار کردم ... ضعفامو سعی کردم برطرف کنم ... الحمدالله خوب هم موفق شدم ... تو آزمونام به 90 درصد میانگین نرسیدم ... ولی به بالای 80 درصد رسیدم ... رفتم سر جلسه و با آزمونی مواجه شدم که در طول تاریخ المپیاد بی سابقه بود ... سوالای آزمون از قبل اعلام شده بود که 7 تاست. من گفتم میرم 6 تا رو کامل حل میکنم و یکیشو نصف نهایتا" اگه خیلی بد حل کنم این طوری بشه و حتما" هم جزو 1 تا 10 آزمون میشم.. آزمون دادم و نهایتا" از هفتا سوال به اندازه 4 تا سوال نمره گرفتم (خیلی دسته بالاش این بود) . شدیدا" حالم گرفته بود (برای اولین بار حال دوستم هم گرفته بود) . تقریبا" نا امید شده بودم. خلاصه گذشت و گذشت و گذشت تا این که نتایج اومد و من در کمال ناباوری قبول شده بودم. احساس آرامش میکردم. احساس میکردم که 1- دهن یه عده بسته شد 2- خانواده ام هم اعتمادشون بهم جلب شد 3- فشارِ انتظاری که مدرسه و معاون و مدیر ازم داشتن برطرف شد. با خودم گفتم از این به بعد با آرامش ادامه میدم.
ولی کور خونده بودم . چند روز پیش رفته بودم مدرسه ( با دوستم) . اون جا فهمیدیم اوضاع نه تنها بهتر نشده بلکه وخیم تر هم شده. حالا یه جماعت بزرگتری انتظار مدال طلا دارن . و یه فشار مضاعف دوباره ایجاد شده . ولی من دیگه برام مهم نیست. بالاخره یه جایی این انتظارات باید تموم بشه .
کلا" بهتون توصیه میکنم دنبال جلب رضایت این و اون نباشید. چون بیچاره میشید. کسی که مرحله اول قبول نمیشه یه بار تأسف میخوره و یه بار استرس داره و نهایتا" یه بار مورد سرزنش و نگاه بد بقیه قرار میگیره. ولی هر چی بیای جلوتر دردسرت بیشتر میشه.
استرسی که سر مرحله دو تحمل کردم شاید 10 برابر مرحله 1 باشه. و استرسی که الآن دارم شاید 10 برابر مرحله دو باشه.