مچ گیری

  • شروع کننده موضوع
  • #1

tara 20

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,336
شهر
کرمانشاه
تا حالا شده بخوای یه کاری انجام بدی نخوای کسی بفهمه بعد موقع حساس یکی بیاد مچتو بگیره؟ :D
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : مچ گیری

آره.یه بار تو اردو مشهد،آهنگ گذاشته بودیم،حرکات مزون نبود اصن،فقط آهنگ بود ولامپ هاهم روشن بود...ما طبقه3بودیم واتاق مدیر معلما بغل دست ما بود،چون نمیخاستیم لو بریم،رفتیم طبقه 5اتاق چندتا از بچه ها...بعد اون آقاهه که نمیدونم چیکاره بود،اومده 2نفرو فرستاده که مث اینکه آقاهه رفته تو کوچه دیده ساعت2شب لامپ ماروشنه وخلاصه اومده ببینه چه خبره.ما فقط فرار کردیم،معلم شیمیمون اومد رفع ورجو کرد،ماهم تو اتاق دیگه ای قایم شدیم،فقط شانس آوردیم...مدیرمون رو بیدار بودن،بچه ها تا دیروقت حساس بودن،....خب طرفای ساعت،3بیدار بودیم د.گ...
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : مچ گیری

تاپیک مشابه پیدا نکردم اما مطمئنم مشابهشو یک جایی دیدم.

×فلا باز میشه
قوانین تاپیک:
صرفا از مچ گیری درباره تقلب تو تاپیک حرف نزنید اسپم محسوب میشه
مچ گیری های مرتبط به تقلب رو میتونید تو تاپیک خودش ینی تقلب نوشت

رعایت کنید؛متشکرم
 

Maryam.Sh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
399
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه1
شهر
کرمان
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مچ گیری

رعنا خوب شد یادم اواردی اردو مشهد امسال دور هم جمع شدیم اهنگو یه کوچولو هم حرکات موزون داشتیم. فیوزم پرونده بودیم.
بعد مدیر محترممون ملطفت شد(هی من گفتم بابا اینو کم کن) وقتی اومد ما همه که در رفتیم خدا به داد دست شویی های اتاق برسه.فکر کنم 6 نفری رفته بودیم تو دست شویی :D
فیوزم که پرونده بودن تا شفیعی اومد بیاد بفهمه فیوز پریده و باید اونو بزنه بقیه هم به اتاقای کناری هجوم بردن. :D
چه استرسی بهمون وارد شد...
یادش بخیر... :D
 

sheitoon

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
217
امتیاز
862
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
rafsanjan
دانشگاه
ایران
رشته دانشگاه
ارتوپدی فنی
پاسخ : مچ گیری

یکی از بچه ها میخواست یکم از زنگ ورزشو بپیچونه...معلم که اسمشو خوند دوستش گفت رفته دسشویی
بعد من دیدم از طبقه بالایی داره میاد پایین
مچشو گرفتم بلند گفتم:بچه ها طبقه بالا هم یه دسشویی زدن
همه بچه ها خندیدن... =)) =)) =)) =))
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,504
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
قرار بود آب بازی کنیم توی زنگ هنر
بعد همگی با بطری و لیوان جلوی آبخوری بودیم
یهو مدیر گرامی وارد حیاط شد و ماها رو دید
کلی دعوامون کرد
آخرشم نذاشت آب بازی کنیم
مچمون رو تو دقیقه نود گرفت ینی!:))
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
اره امسال من عضو یه گروهی تو مدرسه بودم
بعد برای تشویق بچه های والیبال قرار بود بریم
فقط منو یکی از دوستام نباید میرفتیم چون برای کارای اون گروه وقت زیاد نداشتیم......
عاقا من همرو پیچوندم دقیقه نود تو مینیبوس منتظر راننده بودیم
بیاد بریم
یهو معاونمون
دوان دوان اومد گفت از مینیبوس پیاده شو نمیبریمت
اون لحظه گفتم بابا اصن من انصراف میدم
گفت انصرافم بدی با خودمون نمیبریمت سال میخواستی منو بپیچونی؟؟
هیچی دیگه منو برگردوندن مدرسه
یکی از دوستامم ک بازیکن تیم بود گفت تا هانی نیاد نمیرم تو زمین
اخرشم نذاشتن من برم سالن .....
هعی هنوزم حسرت میخورم....
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,893
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
یه بار من 5 سال داشتم بعد مامانم خواب بود، یه قیچی آبی داشتم اومدم مژه شو بچینم از خواب پرید!
اگه بدونین چقد دعوا کرد...اگه بدونین. دیگه قیچی رو قایم کرد.باید اجازه میگرفتم. عی خدا...یادش بخیر.
(اشک در چشمانش حلقه میزند)
 

anis

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
2,043
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ایلام
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
زیست
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی ایلام
رشته دانشگاه
پزشکی
۶ سالم بود،یه سری تخم مرغ رنگی داشتیم تو جا تخم مرغی که فک کنم دو سه سال بود داشتیمشون.تخم مرغام مصنوعی نبودن طبیعی بودن.کاملا گندیده بودن ولی خب باشون مانوس بودیم دلمون نمیومد پرتشون بزنیم:))
بعد خیلی رنگی رنگی بودن و وسوسه کننده،همیشه هم یه کرمی تو وجودم بود که این تخم مرغارو فشار بدم ببینم چی میشه:-"
رفتم یکیشونو یکم فشار دادم.بعد یکم دیگه فشار دادم منفجر شد روم:))کل صورتم تخم مرغ گندیده شده بود.مامانم تو هال(؟)بود خیلی نامحسوس خواستم از اتاق برم حموم که دست و صورتمو تمیز کنم که مچمو گرفت:))کلی هم دعوام کرد یادش بخیر:))
 

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,380
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
کلاس دوم ابتدایی که بودم شبا یواشکی زیر پتو چخوف میخوندم، یه بار مامانم فهمید اومد کتاب رو پرت کرد اون سر اتاق با دعوا مجبورم کرد بخوابم، بعد از اون هنوز از کتاب خوندن یواشکی می‌ترسم! :/
 
بالا