بوق نزن شاگردم خوابه
سلطان جاده
رنگ غروب عاشقان طلایی است
عاقبت فرار از مدرسه
رفیق بی کلک مادر
ما خانه به دوشان غمه سیلاب نداریم
خوش رکاب
فقط اینا یادمه باز یادم بیاد مینویسم
اوف شده
هندونه بده قاچ کنیم لپتو بده ماچ کنیم
فرزند کمتر همسر بیشتر
فرقون کوچولوی من
کاش جاده ی زندگی هم دنده عقب داشت
کو دوست که عاقبت نگردد دشمن
خلاف ارزش اشک مادر را ندارد
اگر خواهی بمیری بی بهانه بخور ماست و خیار و هندوانه
بازم مینویسم
شتاب مکن مقصد خاک است
کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت
تا جام اجل نکرده ام نوش هرگز نکنم تو را فراموش
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ!!! جوانی المثنی ندارد :P