کی شاعره؟

black spider

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
385
امتیاز
2,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
Anesthesia
پاسخ : کی شاعره؟؟؟

نگاهت را توانم خواند
ای که می گریزی از نگاه من
و تنها یک نگاه اندر دو چشمانت بود کافی برایم تا بفهمم راز قلبت را
که میخواهد کس دیگر
که میگوید برو دیگر
نگاهت میکنم هردم...
و هر دم که گاهم میکنی انگار،
قلبم را گرفتی در دو دستانت
به گرمی میفشاری بی نوارا سخت،میگیرد تپیدن میشود زنده
بود بیهوده بر قلبم سخن هایم
که میگویم مکن باور سکوتش را
نگاهش میزند فریاد رفتن را
مکن باور دل زارم...
مکن تنها گل خشکیده ی امّید خود پرپر
بزن هر دم به یاد او
ولی ای وای! آن لحظه که بشکستت چه خواهی کرد؟
چه خواهم کرد من با یک دل صد بار بشکسته؟
چه گویم من تو را ای دل که رسم روزگار ما نمیدانی
هزاران بار بشکستت وُ را تنها تو میخوانی
دلت خوش باشد ای قلب ترک خورده...
دلت خوش باد
 

Anahita Ansari

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
10
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
مدال المپیاد
دارم ریاضی و کامپیوتر میخونم

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : کی شاعره؟

از اونجایی که میگن"عاقلان را اشارتی کافیست" فکر کنم مفهوم شعرم و حرفی که میخوام بزنم ،نیاز به توضیح نداره..امیدوارم خوشتون بیاد..
آسمانی نیست..
در این امتداد سرخ،شمعدانی نیست،شمعی نیست،بادی نیست..
و صدای خشـــن پنجره ای بسته و سرد..
و صدای نفس حنجره ای بسته به مرگ..
از پلیدی پر ، و از هر چه بدی آکنده..
مملو از وحشت و خشم و نفرت..از تلاطم لبریز..
کاغذی پر شده از کینه ی تلخ،مانده بر چوب ورم کرده ی میز..
ماهی کوچک عشق،مرده بر ساحل احساس و امید..
سایه ی خنجر تیز،که به کابوس درختی رفته...
نفست خوش سهراب،
به شقایق قسمت خواهم داد،به همان روشنی صبح طلوع!
تو کمی شعر بگو حالمــــــــــــان خوب شود..
تو کمی از احساس،کمی از شور برایم بسرای..
یک نفس تازه کن و..
کمی از روزنه ی نور برایم بسرای.. 8->
 

شب بو

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
499
امتیاز
3,818
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4|فرزانگان1تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
انسان‌شناسی
پاسخ : کی شاعره؟

به نقل از raadikaal2:D :
از اونجایی که میگن"عاقلان را اشارتی کافیست" فکر کنم مفهوم شعرم و حرفی که میخوام بزنم ،نیاز به توضیح نداره..امیدوارم خوشتون بیاد..
آسمانی نیست..
در این امتداد سرخ،شمعدانی نیست،شمعی نیست،بادی نیست..
و صدای خشـــن پنجره ای بسته و سرد..
و صدای نفس حنجره ای بسته به مرگ..
از پلیدی پر ، و از هر چه بدی آکنده..
مملو از وحشت و خشم و نفرت..از تلاطم لبریز..
کاغذی پر شده از کینه ی تلخ، مانده بر چوب ورم کرده ی میز..
ماهی کوچک عشق،مرده بر ساحل احساس و امید..
سایه ی خنجر تیز،که به کابوس درختی رفته...
نفست خوش سهراب،
به شقایق قسمت خواهم داد،به همان روشنی صبح طلوع!
تو کمی شعر بگو حالمــــــــــــان خوب شود..
تو کمی از احساس،کمی از شور برایم بسرای..
یک نفس تازه کن و..
کمی از روزنه ی نور برایم بسرای.. 8->

آه..قشنگ بود!
 

75_Tania

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
99
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیروان
مدال المپیاد
المپیاد؟؟؟چی هس؟؟
دانشگاه
univer safacity_e azade kamelan eslamie shirvan:|
رشته دانشگاه
کاردانی پشت و رو کردن کتلت :|
پاسخ : کی شاعره؟؟؟

به نقل از xfactor :
اينم يه شعر ديگه ي بنده:
اين ره ها ك تو ميروي من آسفالت كرده ام
اين عرها ك تو ميزني من بار ها كرده ام
كاشكي بدوني اين دنيا،به هيچكي وفا نميكنه
عر هاتو ازت ميگيره يه عمري خفت ميكنه! :D :))
نميدونم چرا شعر عاطفي نميتونم بگم :D
خعلی باحال بود :Dاین عرها ک تو میزنی من بارها کرده ام خخخخخخخ =))
 
  • شروع کننده موضوع
  • #26

Aqa milad

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
شهيدبهشتي
شهر
شیــــــــــــــروان
مدال المپیاد
او......................(او سرش ناپیداست)
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی بجنورد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : کی شاعره؟

بچه ها دمتون گرم شعراتون عالیه /m\ <D= لطفا ادامه بدید میخوام این شعرا رو همه رو جمع کنم یه دیوان بزنم به عنوان دیوان سمپادیا
منم تا چند روز دیگه جدید ترین شعرمو میذارم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #27

Aqa milad

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
شهيدبهشتي
شهر
شیــــــــــــــروان
مدال المپیاد
او......................(او سرش ناپیداست)
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی بجنورد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : کی شاعره؟؟؟

به نقل از kahroba :
تذکره ی پیر ما، شیخ میلاد الدین جدی(رحمه الله)

آن استاد بزرگوار! آن ادیب گوهربار! آن آوازه خوان احساسات بی ریا! آن ملک الشعرای دیر سمپادیا! پست هایش درخشان و تراوشاتش به غایت استعدادش دلیل بودی!
حکایت است به سال یک هزار و سیصد و اندی، عارف واصل، مراد کامل، پیر ما، شیخ میلادالدین جدی(دامَت دَوامَ تاپیکه!) ، که بر آسمان شعر و ادب عروج کرده بودی، به سبب کهولت سال، و تهی دیدن عرصه ی ادب از پس خویش، قصد وجدان(یافتن) استعداد کردی و حلقه ای گرد خویش صورت دادی و او را نام "هَل مِن شاعر یَشعر؟!" بنهادی!
باری، مریدان از هر کوی و دیار چون بلخ و نیشابور و اصفهان و تر کستان، گرد وی آمدی و او چون شمع و مریدان همچو پروانه همی بودی!
شیخ ما، به وقت درس و بحث، مزیح به حلقه راه ندادی و از این رو وُ را "جدی" نامیدند!
گویند شیخ، گاه از روی کثرت مریدان، در میان حلقه مفقود گشتی و مریدان از پی وی می شدند! و کس ندانست که سبب غیب "جدی" چیست! عده ای گفتند: علت را بایست در کرامات وی جست و عده ای طی الارض را سبب می دانستند!
"آن که شد هم بی خبر هم بی اثر از میان جمله او دارد خبر"
و هنگام او را ازیر دست و پا یافت همی کردی، مریدان را سوال آمدی که یا شیخ الشعرا! تو را چه می شود که چون شمع فی الطریق الادب می سوزی؟! شیخ گفت:...،...،...شیخ سکوت همی کردی! و وی را سکوت همی حرف بودی!
روزی شیخ را پرسیدند: شعر چیست؟ پیر ما که او را "اجوبه الاستفتاعات" نیز گفتند، گفت: پاسخ این سوال امروز دانی و فردا و پس فردا!
فی الجمله چشمه ی طبیعت یکی از مریدان با نام "صغیر السلطان سمپادی اصفهانی"(دامت جریان ذوقه!) جوشیدن گرفت و گوهر بودی که همی سرازیر شدی! فردا مجدد چشمه غل زدی و پس فردا نیز! واین نیز از کرامات شیخ ما بودی(ایّدَه الله!)
حالی، پیر و مراد ما از پس شدت جراحات وارده در مسیر طی الارض های مکرر، به ناگه آن دم که فرو بردی، دگربار برنیاوردی و در میان حلقه بسوختی.خدایش رحمت کناد!
kahroba مرسی واقعا زیبا بود تا حالا هیچکدوم از شاگردام همچین متنی(میشه به عنوان موج نو هم بهش نگاه کرد)در موردم نگفته بودن عالی بود اینو میزنیم صفحه ی اول دیوان
 
  • شروع کننده موضوع
  • #28

Aqa milad

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
341
نام مرکز سمپاد
شهيدبهشتي
شهر
شیــــــــــــــروان
مدال المپیاد
او......................(او سرش ناپیداست)
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی بجنورد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : کی شاعره؟

آخر این عشق چیست که کاکتوس بیابان را
دیوان را
نهنگان را
هیولا را
میکند رام اینقدر راحت
آخر این عشق چیست؟
عشق تنها دوست داشتن نیست
تنها درک کردن نیست
عشق را خسرو و شیرین خوب میدانند
لیلی و مجنون
عشق خورده گیری نیست
عشق امروز عشق نیست
هوسی بیش نیست
عشق را نظامی خوب میداند
سهراب سپهری
حافظ
عشق دانستن است
عشق یعنی قلب من، قلب تواست
عشق یعنی روح من ، روح تو است
عشق یعنی ما دو تا چشم داریم
یعنی ما فقط خدا را داریم
آخر این عشق چیست؟
کس نخواهد فهمید...!!!!
امیدوارم خوب شده باشه :)
 

75_Tania

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
99
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیروان
مدال المپیاد
المپیاد؟؟؟چی هس؟؟
دانشگاه
univer safacity_e azade kamelan eslamie shirvan:|
رشته دانشگاه
کاردانی پشت و رو کردن کتلت :|
پاسخ : کی شاعره؟

خب راستش اینی ک من نوشتم خیلی شبیه شعر نیس!پوزش!شایدم سبکشو نپسندین!
بیا ب سویم بیا!!!

بیا و ببین مرا!!!

ببین غمم را!!!

غمم ک ب وسعت نگاهت است!نگاهت ک ندیدم!

غمم ک ب رسایی صدایت است!صدایت ک نشنیدم!

بیا و بچش طعم تلخ لبانم را!

لبان عجین شده با سیگار را!

لحظه های پر شده از نعره ی گیتار را!

و نقش های سیاه حک شده بر این دیوار را!

قلب خالی شده از امید دیدار را!
بیا!

بیا و دفن کن تنهایی ام را!

بیا تا لب هایت سیگارم شوند!

تا عکس هایت نقش دیوارم شوند!

و تا شاد کوک کنم گیتار را!

تا باور کنم این دیدار را!

می آیی؟؟!!!
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : کی شاعره؟

[size=12pt]به یاد قلم هایی که دیگر نمی نویسند... 8->
چه پایان غم آلودی
قلم از دست تو افتاد و آتش زد تمام دفترت را..
هنوز باور ندارم،
باور نخواهم کرد یک دم رفتنت را..
می خواندی و میگفتی تو از درد زمانه،
تمام حرفهایت،شعرهایت عاشقانه
درون چشم هایت
وقت رفتن هم هنوز عشق وطن بود،
دست های خالی ات در انتظار هم وطن بود
ولی دستی نبود،چون دست ها را بسته بودند
تمام دستها از تازیانه خسته بودند
چه پایان غم آلودی..
می تپد عشقت به زیر خاک میدانم..
تو آنجایی،تو بالایی،تو در افلاکــــــــ میدانم[/size]
 

75_Tania

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
99
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیروان
مدال المپیاد
المپیاد؟؟؟چی هس؟؟
دانشگاه
univer safacity_e azade kamelan eslamie shirvan:|
رشته دانشگاه
کاردانی پشت و رو کردن کتلت :|
پاسخ : کی شاعره؟

بازم پوزش ب خاطر این که شاید سبکشو نپسندین::::

من گم شدم در دود سیگار

من خواب هستم اما تو بیدار

ببین این عشق بی همتایت را

محو در دنیای غم هایت را

میبینی ک من حالا مستم

و تیغی ک فرو رفته در دستم

و خونی ک کف اتاق نقش می شود

و موسیقی خودکشی ک دارد پخش می شود

و نگاه تو ب کتاب های صادق هدایت

و نامه ی های نوشته شده برایت

و عکس هایت ک دارد می سوزد

و مرگ ک دارد مرا می بوسد

و می آیی و میکشی ب آغوشم

می توانی گم شوی من دگر خاموشم
 

...............

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
92
امتیاز
4,015
پاسخ : کی شاعره؟

من یه شعر دارم که خیلی دوسش دارم!!
بیستون نیست و فرهاد غمی را دارد
از عشق برید و امیر دگری را دارد
با تک تک ضربه هایش بیستون میشکست
حال دل باضربه هایش عالمی را دارد
***
نباید غم شیرین به فرهاد ها رسد
تیشه ی فولاد به فریاد ها رسد
عالم فرهاد کمتر از شیرین نیست!
دلبر با کمالش رو به بادها رسد
***
جان فرهاد بسته به جان یار نیست!
یاد شیرین براو تکرار نیست!
بیستون میشکند برای شهره,نه دل!!
دل فرهاد با دل دلبر همیار نیست!
***
آخرش فرهاد بی وفایی میکند!
اشک ز چشمانش جدایی میکند!!
فرهاد کند و فقط یادش بماند!!
ولی یادش یادهارا هوایی میکند!!
***
آی فرهاد,دگر کندن بس است!
زندگی اندازه و بسیار خس است!
تو آخر به شیرین نخواهی رسید!!
آنکه برای تو تمام کس است!!
***
مرگ شیرین تورا خواهد گرفت!!
گر دل و جان تورا باید گرفت!!
زندگی روی خوش ندارد بر کسی!!
هر که,هرچه در دنیا دارد گرفت!!
***
آخرش سرگشته,ویران میشوی!!
قصه ی اینان و آنان میشوی!!
قصه بس تلخ است و تو آرامی!!
تو آخر با خاک بیستون,همسان میشوی!!
 

Darya1995

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4 کرج
شهر
کرج
پاسخ : کی شاعره؟

وقتی خنده رو لباته...
چه قشنگن روز و شبهام...
برو خوشبخت شی عزیزم...
من فقط شادیتو میخوام...
برو با هر کی که میخوای...
اونی که واست عزیزه...
کسی که طاقت نداره...
ببینه اشکات می ریزه...
اونی که دستای سردت...
توی دستاش جون می گیره...
اصلا هم فکر نکن اینجا...
یکی هست بی تو می میره...
برو پیش اون کسی که...
تو دلت جامو گرفته...
اون که با تو خیلی شاده...
تورو از دلم گرفته...
برو عشقم به سلامت...
برو من حرفی ندارم...
تو بری یا که بمونی...
من با یادت خوبه حالم...
برو و نذار که قلبت...
دور بمونه از عزیزت...
برو من اینو نمی خوام...
مثل من شه حال و روزت...
برو و فکر نکن اینجا...
یکی عاشق چشاته...
فکر نکن بی تو می میره...
اون که تا ابد به پاته...
نگران من نباشو...
برو با خیال راحت...
برو خوشبخت شی عزیزم...
برو عشقم به سلامت...
 

AlirezaRajabi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
332
امتیاز
2,930
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
دانشگاه
تبریز
پاسخ : کی شاعره؟

دلا دلدادگی را دل به دل داده...نخواهم گفتا که دل من،دل به که داده
دگر از عشق سوختن بس نبود ای جان...که دل من در خفایی دل به دل داده
از ان مرداد هشتین و هفتین،چه گویم من؟...که دلم در آنروز دل به او داده
نمیدانم چرا اینگونه از عشقم فراریست...نکند که دگر مرد عیانی دل به او داده؟
دلا دلدادگی مال کسانیست....که عشقت؛بهر هیچت دل به او داده!
 

Darya1995

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4 کرج
شهر
کرج
پاسخ : کی شاعره؟

دلم در حسرت پرواز...
نگاهم پرشده از آه...
دگر رنگی نمی بینم...
دگر رنجی نمی خواهم...
بس است دیگر مرا ای دوست...
خداوندا مرا دریاب...!
شدم خسته از این دنیا...
همه عمرم شده کابوس...
کسی دیگر نمی فهمد...
که قلب من شده خاموش...!
دلم همچون پرنده در قفس پرواز می خواهد...
سرم چون مرده ای آرامش یک خواب می خواهد...
چرا دنیا چنین است پس؟
خداوندا مرا دریاب...!
مرا در این قفس نگذار...
نفس اندر قفس خوش نیست...
شدم چون آن گل پژمرده ای که خواب می بیند...
که اندر خواب می بیند بهار آمد...
ولی یک خواب بیشتر نیست...
خزان است پس مجالی نیست...
دگر عمری برایش نیست...
سکوت آسمان از سر رضایت نیست...
سکوتش پر شده از حرف...
تمام گریه اش ، حرفش ، غمش شد برف...
و دیگر هیچ...!
شدم آن جغد شومی که نوای مرگ می خواند...!
دلم در حسرت پرواز...
ولی جسمم درون خاک...
خداوندا مرا دریاب...!
خداوندا مرا دریاب...!
 

goldokhtar

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,791
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
همینجا
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : کی شاعره؟

نگاه های تو پر از آه ودل شکستگی
نگاه های تو آرام اما پرصدا
نگاه های تو آرامش را به قلب من هدیه میکند..
من عاشق همین نگاه های دزدکی ام..
نگاه های پر از حرف تو..
برای منی ک درآبی چشمانت غرق شده ام همه ی نگاه های تو پر از معناهای خوب عالمند..
میشود بار دیگر نگاهت را به من هدیه دهی؟!
"گل دختر ایران"
 

AlirezaRajabi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
332
امتیاز
2,930
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
دانشگاه
تبریز
پاسخ : کی شاعره؟

در ان شهر شلوغ بی وفایی...
در ان تنگ غروب اشنایی...
کجایی خوب من بازم بگو تو...
در این شهر پر از گرگها کجایی...
پر از بغضم،پر از گریه در این شهر...
بازم پیش دل من تو میایی؟....
میگم ای کاش...کاشکی تو میموندی...
تو اون تنگ غروب بی وفایی...
 
بالا