دعوا..!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Flosi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Flosi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
81
امتیاز
542
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
تهران
سلام؛
هممون تا حالا دعوا كرديم. با دوستامون ، خانوادمون و...
يا شاهد دعواي بقيه بوديم. :(
توي اين تاپيك از خاطرات دعوا هاتون بگيد.
وقتي بقيه دعوا مي كنن ، چه حسي پيدا مي كنين؟؟
 
پاسخ : دعوا ...

من وقتی 5سالم بود با دختر عمم همسن بودیم ;D
بعد داداشم هرجوری بود ما را دعوا مینداخت
تا جایی که کار به کتک کاری میرسید :))
داداشمم داور بود بعد هی میگفت:یاسمین توگوشی......مانا مانا بزن تو چشمش =))
+من تو کودکستان از یه پسره خیلی بدم میومد آخر یه روز دعوامون شد زدم تو گوشش آبدار! :-"
برق ار چشاش پرید :))بعد مثه این بچه ننه ها گریه کرد و به مربی کودکستانمون گفت X_X =))
لازم به ذکره که همه ی اینکارا را داداشم بم یاد میداد :)) ;)) :-"
 
پاسخ : دعوا ...

اصلا اهل دعوا نیستم
و تا حالا هم خودم خیلی دعوا نکردم و جروبحث های کوچولو بودن
دیدن دعواها هم خیلی واسم آزار دهندست
اصلا دوست ندارم ببینم چند نفر با هم دعوا میکنند X_X
 
پاسخ : دعوا ...

اخرین دعوام اول راهنمایی بودم..یادم نیس دقیقا سرچی با همکلاسیم دعوام شد ولیوانمو کوبیدم تو سرش شکست..خخخخخ
وقتی دعوامیشه اصلا حس خوبی ندارم ...میترسم
 
پاسخ : دعوا ...

من همين امسال وقتي داشتم با دوستم چت ميكردم دعوا كردم...
يه استتوس گذاشته بودم كه خيلي ناراحت شد...
اونم بي جنبه...
شروع كرد به دعوا....
2 دقيقه قهر بوديم بعد كه ميدونين چيه
(آشتي) :دي
ولي همون 2 دقيقه احساس درد تو قلبم كردم : (
پشيمون شدم كه اون كارو كردم...
بعد كلي قربون صدقش رفتم كه آشتي كرد :دي
 
پاسخ : دعوا ...

امسال از اول سال کلی بادوستام دعوا کردیم!!(دوستام(؟!))
برعکس پارسال!!
ولی اصلا خاطرات خوبی ندارم ازش چون حرفایی رو شنیدم کهبدزخمی رو به دلم زد و هیچ وقت پاک نمیشه..

پارسالم با یکی از دوستام که امسال دیگه دوستم نیس تو نت آخرهفته ها همش جروبحث میکردیم!!! :))
 
پاسخ : دعوا ...

اولین سال که رفتیم مسابقه ربوکاپ یکی از اعضای تیممون پسر بود که کارهای الکترونیک رو انجام می داد و فوق العاده از زیر کار در رو بود. یه کار که میخواست انجام بده باید 300 بار بهش می گفتیم تا تازه با یه هفته تاخیر تمومش کنه و تحویل بده حتی در حدی که تو مسابقه روزی که ما نوبت ارائه و دفاع از ربات و داوری نهایی ما بود، با این که روز قبل چندین بار بهش تاکید کردیم که فردا فردا به موقع بیاد تا به ارائه و دفاع برسه بازم فردا دیر کرد. قبل از این که ارائه شروع شه بهش زنگ زدم که ببینم کجاست و چرا دیر کرده که معلوم شد هنوز از خوابگاهشون راه نیفتاده!واقعا جوش آوردم! گفتم:"حالا ما موقع پرسش و پاسخ راجب بخش های الکترونیکی ربات چی بگیم؟؟!!!" گفت:"زنگ بزنید از من بپرسید تا من جواب بدم"
منم که دیدم داره چرت و پرت میگه همون جا گوشی رو قطع کردم! ارائه تموم شد و اصلا هم خوب نبود! نزدیکای ظهر بود که اومد! تا از دور دیدمش که داره میاد خودمو آماده کردم تا اومدم سلام کنه، شروع کردم:"سلام؟؟!! شما به ساعتتون تنگاه کردید؟!؟ میدونید ساعت چنده؟؟!من به شما گفتم ساعت چند ارائه داریم؟؟!! شما که انقد سرتون شلوغه و واسه مسابقه وقت ندارید پس چرا از اول این کا رو قوبل کردید؟؟!! چرا این مسئولیت رو به عهده گرفتید؟؟!! یا مسئولیت رو به عهده نمی گرفتید یا حالا که قبول کردید درست انجامش بدید!..."
خلاصه کوبیدمش حتی نذاشتم هم حرف بزنه،تا میومد حرف بزنه من صداشو قطع می کردم اونم سر جاش خشکش زده بود اونقد عصبانی بودم که فقط کافی بود بخواد یه کم کاراشو توجیه کنه تا یه سیلی بخوابونم پای گوشش. همین موقع بود که استادمون اومد، منو آروم کرد بعد اونو برد یه گوشه باهاش صحبت کرد.
فک کنم اگه استادمون نرسیده بود واقعا یه سیلی خوابونده بودم ;D کلا من دیر عصبانی میشم اما اگه عصبانی بشم... :-s
 
پاسخ : دعوا ...

وای به امید روزی که بیام خاطره ی دعوای اسای با مدیر مدرسمونو براتون تعریف کنم ~X(
 
پاسخ : دعوا ...

به نقل از Lily Delicated :
اولین سال که رفتیم مسابقه ربوکاپ یکی از اعضای تیممون پسر بود که کارهای الکترونیک رو انجام می داد و فوق العاده از زیر کار در رو بود. یه کار که میخواست انجام بده باید 300 بار بهش می گفتیم تا تازه با یه هفته تاخیر تمومش کنه و تحویل بده حتی در حدی که تو مسابقه روزی که ما نوبت ارائه و دفاع از ربات و داوری نهایی ما بود، با این که روز قبل چندین بار بهش تاکید کردیم که فردا فردا به موقع بیاد تا به ارائه و دفاع برسه بازم فردا دیر کرد. قبل از این که ارائه شروع شه بهش زنگ زدم که ببینم کجاست و چرا دیر کرده که معلوم شد هنوز از خوابگاهشون راه نیفتاده!واقعا جوش آوردم! گفتم:"حالا ما موقع پرسش و پاسخ راجب بخش های الکترونیکی ربات چی بگیم؟؟!!!" گفت:"زنگ بزنید از من بپرسید تا من جواب بدم"
منم که دیدم داره چرت و پرت میگه همون جا گوشی رو قطع کردم! ارائه تموم شد و اصلا هم خوب نبود! نزدیکای ظهر بود که اومد! تا از دور دیدمش که داره میاد خودمو آماده کردم تا اومدم سلام کنه، شروع کردم:"سلام؟؟!! شما به ساعتتون تنگاه کردید؟!؟ میدونید ساعت چنده؟؟!من به شما گفتم ساعت چند ارائه داریم؟؟!! شما که انقد سرتون شلوغه و واسه مسابقه وقت ندارید پس چرا از اول این کا رو قوبل کردید؟؟!! چرا این مسئولیت رو به عهده گرفتید؟؟!! یا مسئولیت رو به عهده نمی گرفتید یا حالا که قبول کردید درست انجامش بدید!..."
خلاصه کوبیدمش حتی نذاشتم هم حرف بزنه،تا میومد حرف بزنه من صداشو قطع می کردم اونم سر جاش خشکش زده بود اونقد عصبانی بودم که فقط کافی بود بخواد یه کم کاراشو توجیه کنه تا یه سیلی بخوابونم پای گوشش. همین موقع بود که استادمون اومد، منو آروم کرد بعد اونو برد یه گوشه باهاش صحبت کرد.
فک کنم اگه استادمون نرسیده بود واقعا یه سیلی خوابونده بودم ;D کلا من دیر عصبانی میشم اما اگه عصبانی بشم... :-s
منم زیاد با پسرا دعوا میکنم بیشترشون ازم میترسن.
 
پاسخ : دعوا ...

دعوا نکردم ولی دعوای دیگرانو زیاد دیدم چون من کلا ادم خشنی نیستم

بد ترین دعواییکه دیدم مال دو سال قبله

هفت ،هشت نفر تو خیابون داشتن با هم دعوا میکردن یهو یه موتور تریل پلیس نیروی ویژه اومد
این پلیسا رهم نداشتن با این که دوتا بودن اما همشونو حسابی کتک زدن اونم کتک های ناجووور صحنه ی وحشتناکی بود مخصوصا این که یکی از اونایی که دعوا میکردنو بد جوری زمین زد جوری که من دلم براش سوخت بعدم یه ون اومد همشون رو بردن

البته قصدم این نبود که پلیسا رو بد جلوه بدم اخه اونا وضیفشون رو انجام میدادن
 
پاسخ : دعوا ...

کیه که از دعوا خوشش بیاد!!!!خداروشکر من ودوستم سارا اصن نمیتونیم دعوا کنیم باهم!!! ;D!!!!کلاس چهارم بودم کلاس زبان قبلیم باپسرا مختلط بودیم پسرا افتاده بودن به جون همدیگه خودشم فقط من بودم بچه ها نیومده بودن منم رفتم به دفتر گفتم اینا دارن دعوا میکنن اومدن از هم جداشون کردن بعدشم به من میگفتن فضول :))!!!بابا چیکار کنم ترسیده بودم خو.... ;D
 
پاسخ : دعوا ...

با دعوا حال نمی کنم من کل کل دوس دارم! ولی تا دلتون بخاد دعوا راه انداختم مخصوصن بین مامان و بابام این قده حال میده کلی میخندیم!
(پ.ن : دوسان نرین این کارو کنین گند بزنین ب زندگیتون من خوب بلدم خودم همه چیو بدش درس کنم !+ پلید سادیسمی خودتیییییی!)
 
پاسخ : دعوا ...

من همیشه سعی میکنم نزدیکای ناهار دعوانکنم اخه یه بار این کارو کردم یه روز گشنه موندم!روم نمیشد برم سریخچال
 
پاسخ : دعوا ...

یه بار تو مدرسه 10تا عباسی(عباسی یعنی ضربه هایی که با 2تا انگشت به پیشونیمی زنن) به یکی از بچه ها زدم حالش بد شد بردنش بیمارستان!!!!احساس قدرت می کردم اصنم پشیمون نبودم.
 
پاسخ : دعوا ...

سال پنجم دبستان اخر های سال من دو روز نرفتم مدرسه!!!! :)
به همین دلیل دوستان بعد از این که رفتم شروع کردن به غر زدن که این دو روزه که نبودی خیلی خوش گذشت !!!! :(و شروع کردن به دعوا با من که تو خیلی بدی و از این حرفا !! :oمن که خیلی تعجب کرده بودم اشکم در اومد وناراحت !!!! :(( اخه گناه داشتم کاری نکرده بودم !!! :-L
به هر حال بعدش معذرت خواهی کردن منم بخشیدمشون ولی هنوز که هنوزه از اون روز متنفرم و یکی از بدترین روز های عمرمه!!! :-<
 
پاسخ : دعوا ...

آخرین باری که دعوا کردم تابستون بود
دختره مثه ... لباس پوشیده بود و یه کارایی میکرد واقعن رفته بود رو اعصاب منو دوستم
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
رفتم یکی زدم به شونش که برگرده سمت من
بعد با دوستم بردیمش یه جای دیگه کلی سرش داد زدیم ( اونم از اون دخترای ~X( بود )
بعد کلی دعوا ( بعد دعوا هم صدام افتاد ;D) دیگه از اون مکان رفت ;D
 
پاسخ : دعوا ...

من و داداشم چون 8سال از مهم فاصله سني داريم هميشه باهم اختلاف نظر داريم هيچكدوممون هم كوتاه بيا نيستيم به خاطر اين اكثر روزا دعوا داريم،از اين طرف دعوا مي كنيم از اون طرف بعد چند دقيقه با هم آشتي مي كنيم. :))
 
پاسخ : دعوا ...

اولین باری که دعوا کردم 8 سالم بود با یکی از همکلاسیام وقتی از سرویس مدرسه پیاده شدیم،اونو کتک زدم !!!!آخه چند روز بود که خیلی اذیتم می کرد.
 
پاسخ : دعوا ...

من از بچگی صبح ها که مامانم اینا اداره بودن میرفتم خونه مامی بزرگ داییم 12 سال از من بزرگتره کلا کارمون دعوا بود الانم هست ;D
از لنگه دمپایی گرفته تا نمکدونو به هم پرت می کنیم ;D ولی درکل همو خیلی دوس داریم
 
پاسخ : دعوا ...

تقریبا همه ی پسرای محلمون از من کتک خوردن اما آخرین باری که با یه دختر دعوا کردم همکلاسیم بود که کیفمو به سمتش پرت کردم بعد یهو معلم مردم اومد داخل کلاس کیف خورد تو صورت اون و... ;D
 
Back
بالا