دعوا..!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Flosi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : دعوا ...

عاشق دعوام.حسابی دعواییم >) >) >) >) >) >).آخرین دعوامم تو خیابون ولیعصر بود یارو به دوستم(جنسیتو نگم بهتره)تیکه انداخت بعد منم با یارو دعوام شد با کمک مردم و با یه لب خونی از یارو جدام کردن
خیلی فاز کردم /m\ /m\ /m\ /m\ /m\ /m\ /m\ /m\ /m\
دوستم خوف کرده بود ;D ;D ;D
 
پاسخ : دعوا ...

سال دوم راهنمایی با یکی ار بچه ها خیلییی شیش بودم و همو صدا میکردیم داداشی
کسی جرءت نداش چیزی ب ما بگه چون اگه میگف در اصل فاتحه خودشو خونده بود :دی
ی بار من با این دوستم دعوام افتاد و تا جایی ک جا داش همو زدیم و اینا بعد یکی مسخره امون کرد..مام ک با این ک اتحادمون از بین رفته بود چنان زدیمش ک دیگه طرف ما پیدا نمیشد :دی
دلم تنگ شده برا دعوا :((
الان سه ساله دعوا نکردم :((
البته چن هفته پیش از این پسرایی ک تو کوچه بیخود گیر میدن ک دعوا کنن جلوم اوند شروع کرد ب دعوا کتک کاری :)
منم از خداخواسته هر چی عقده دعوایی داشتم رو بنده خدا خالی کردم :دی
چنان محکم میزدم...بدنم آب جوش شده بود...از داخل داغ کرده بودم ک میخواستم له اش کنم :-"
اصن ی حالی دادا ولی دیگه طرفو اصن تو محل ندیدمش از اون ب بعد :))
 
پاسخ : دعوا ...

اکثر دعواهای من به صورت کل کل چون دخترا رو که نمیشه زد :-<
سریع میرن به 1000 نفر میگن
ولی سال دوم راهنمایی با یکی چنان دعوایی کردم بنده خدا داشت غش میکرد بچه ها رفتن براش کیک گرفتن خالش جا بیاد :-"
کلا سعی میکنم با همون حرف زدن همه چیو حل کنم
ولی اگه عصبانی بشم دیگه هیچی :-"
 
پاسخ : دعوا ...

من و خواهر کوچیک ترم(که مثل هوو هس!)اکثر اوقات با هم دعوامون میشه با اینکه همه چیزا تقصیر خودشه مامان وبابام طرف اونو میگیرن!در این مواقع من این حس رو دارم X-(دلیلشونم اینه که من بزرگترم باید کوتاه بیام X-(ولی اخرش خودش میاد منت کشی و منم1تو سری بهش میزنم اشتی می کنم!من: :))ولی در کل به جز خواهرم با کس دیگه ای دعوا نمی کنم! :)
 
پاسخ : دعوا ...

یکبار با دوست پسر دوستم وسط خیابون چون سر دوستم داد زد دعوا کردم و حسابی بارش کردم پسره بیچاره هم از شدت عصبانیت خود خوری میکرد هم نمیدونست که باید بهم چی بگه.اگه دوستم منو از اونجا نبرده بود حتما زده بودم تو گوشش پسره مذخزف.
بعد از اون قضیه دوستم دور دوست پسرشو خط کشید و من خیلی خوش حال شدم >:D< >:D< :)) :))
 
پاسخ : دعوا ...

روند دعواهای همیشگی من ومامانم ;D
مامانم:برو از تو کابینت روغنو بیار :-*
من:کدوم کابینت؟ :-?
_کابینت پایین :)
_کابینت کدوم پایین؟
_ای بابا کابینت پایین دیگه! :|
خب کابینت های بالای طبقه ی پایین؟ ~X(
_ :-L
_کابینت های پایین طبقه ی پایین؟ ~X(
_ :-L
_پس کابینت های پایین طبقه ی بالا؟؟؟؟؟ ~X( ~X( ~X(
_ :-L :-L >:p >:p >:p
_خب پس چی؟ X_X
_ولش کن خودم رفتم اه یه کار ازت خواستما! :-L
_ :-??
_داداش گلوکز سوزم:بیا مامان من آوردم! ;;)
مامانم: :x >:D<
من: :-w
 
پاسخ : دعوا ...

من یه دوستی دارم اسمش غزله یعنی به معنای واقعی عاشقشم بعدش یه دفه اون یه چیزی به من گف منم چون تازه عینکی شده بود بهش گفتم چار چشمی بعد یه کم بی محلی کردیم به هم و من مطمئن بودم که وقتی زنگ تفریح تموم شه اینم درست میشه بعد یهو بچه ها ریختن وسط که نه باید با هم اشتی کنید که بعدش هی من ناز میکردم هی غزل انقد گریه کردیم اونروز که وقتی شکست عشقی خوردم اونجوری گریه نکردم بعد هیچی دیگه با هم قهر بودیم تا بعد از ظهرش هی منتظر بودم زنگ بزنه که زد بعد با یه شوقی جواب دادم بعدش با هم اشتی کردیم ولی این سخت ترین موقعیتی بود که تو عمرم داشتم :(
 
پاسخ : دعوا ...

دختر داییم بسییییییییی بیشوعوره!خو 8 سالشه سایزش اندازه منه! ~X( :-\ (:|
ب هر حال.....رفته بودیم خونه داییم اینا،منم رفتم سر کشوی پسرداییم کرم بریزم....خب ما از این حرفا نداریم با هم ک!بعد اومده جوری ناخوناشو تو دسم فورو کرده ک اصن یهو چشم سیاهی رف...!بعد ی دونه صورتشو نوازش کردم،همچی زد زیر گریه ک فک کنم طوطیه بدبختشو سکته رو زد چون تا دوساعت داش میگف گریه گریه وای!عطیه عطیه....اصن ی وضعی بود!
+من پارسال بسی لوس بودم :-L ~X( ~X( ~X( ~X( ~X(
و خودم ا دس کارام امسال این ریختی میشم ~X( ~X( ~X( ~X( ;))
خب بعد با مریم ک دوسته صمیمیم باشه،داشتیم تو حیات قدم میزدیم،پاییز بود،منم ی برگه چناری پیدا کردم اینقد خوشگل بود!اینقد خوشگل بود!:ایکس
بعد در ی حرکت ناگهانی مریم زد لهش کرد منم باش قهر کردم گفتم برو گمشو دیه نمیخام ببینمت.... :> :-[ >) :-& [-( :-" :-<
 
پاسخ : دعوا ...

پارسال با1بچه دعوام شدهمش ساز مخالف میزد ضدکلاس بود برالغوامتحاناتوکلاسمون از همه بچه تر بودمتولد76...1لحظه حس کردم کیسه بکس جلومه ان چنان پاموزدم تو شکمش زدم نتونست بلند شه بچه پررو بعدعذرخواهی کرد ;D
 
پاسخ : دعوا ...

من ک از بچگیم کل زندگیم با دعوا باپسر خالم ک ی سال ازم کوچیک تره و مث داداشمه گذشته!!!!
یادم میاد ی روز دعوامون میشه و اون موهای منو میکشه منم ی لگد بهش میزنم و می افته زمین منم خودمو روش پرتاپ میکنک و موهاشو آن چنان میکشم ک انگار افسار ی اسب وحشی رو میکشم بعد ک جدامون میکنن ب تلافی منو لگد میزنه و با صورت میرم تو صندلی و دندونم میفته. #-o #-o #-o #-o ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ X_X X_X X_X X_X ;D
از اونجا ب بعد تا ی مدت نوبتی میرفتیم خونه مامان بزرگم ک مادوتا باهم دعوانکنیم ;D
 
پاسخ : دعوا ...

یه بار بچگیام با پسر داییم دعوام شد اونم قدش دو برابر من بود
من رفتم رو مبل وایستادم از پشت پریدم روش اونم تعادلشو از دست داد به پشت افتاد رو خودم .نزدیک بود پام بشکنه ;D
 
پاسخ : دعوا ...

من کلا بچه که بودم خیلی دعوایی بودم!!

کلاس چهارم بودم و با دوستم رفته بودیم دوچرخه سواری. ما هم داشتیم یه جا مسابقه میدادیم,یه دفه سه تا پسره ی دبیرستانی اومدن,گفتن برین گمشین,اینجا جای ماست!! دوستام داشتن میرفتن, منم گفتم وایستین!! به اون پسره گفتم: گمشو برو تا اون روم بالا نیومده!!!

اونم با حالت مسخره گفت: برو بابا کوچولو!!!

من: نزار لهت کنم!!

اونور کلی آجر ریخته بودن!! اون نامردم هولم داد تو آجرا!!!

منم نامردی نکردم و آجر برداشتم و پرت کردم طرفش!! آقا فکر کنم پاهاش داغون شد!!!! دوستاشم فرار کردن!! ترسیدن آجر پرت کنم!!! =)) =)) =))

به قول داداشم که میگه :
فاطمه عصبی بشه,چه جلوش دوست باشه چه دشمن,چه قدش 3 متر باشه چه 30 سانت,داغون میشه!!! =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : دعوا ...


من بچه بودم بزرگ شدم نوجوون شدم دارم جوان میشم دعوا کردم میکنم خواهم کرد :-" یه بار یه یارو ایی به خواهرم تیکه انداخت منم خیلی راحت رفتم چوبی که تو دستم بود رو انداختم رو ماشنش پیاده شد گفت کی بود که من گفتم من بودم چه غلطی میکنی که گفت من پسرم اگه یه کاری هم میکنم که گفتم گ*ه خوردی فک کردی پسری میتونی هر گ*ه بخوری
× بعدش تا صب میلرزیدم

یه بار تو مشهد یکی به اکیپ ما گفت بز منم گفتم خفه شو یارو با موتور بود پیاده شد گفت با کی بودی گفتم با تو مرتیکه که میخواست بیاید سمت ما یه آقایی رد میشد هلش داد گفت ول کن دخترای مردم رو
× تا یزد لرزیدم
 
پاسخ : دعوا ...

تو بچگی که حرفشو نزن!کلی دعوا کردم! ;D :-"ولی تعریف کردنش خیلی جالب نیس به نظرم!

الانم که بزرگ شدم اهل زدنو کتک کاری نیسم!به موقش که بخوام دعوا کنم زبون خیلی تندو گزنده ای دارم :-"اصن دهن طرفو رسما سرویس میکنم با نیش زبونم :-"!آخرین دعوای رسمیم با معاون اجرایی بوده که کم مونده بود فحش بارش کنم! ;Dحیف که نشد!ینی موقعیتش پیش نیومد !

آها تو فیلما هم وقتی میبینم دو تا پسر واسه یه دختر دعوا میکنند حالا ناموسی باشه یا عشقی کلا حس بدی پیدا میکنم!امیدوارم این موقعیت هیچ وقت برا خودم پیش نیاد!چون میمونی این وسط طرف کی رو بگیری! :-"
 
پاسخ : دعوا ...

کلا زیاد می دعوا ام خصوصا با داییامو پسرعمه و پسرعموم
1 ماه پیش من و پسر عمم دعوامون شد اول اروم بود با بالش همو میزدیم B-) بعد یهو من زدم تو گوشش اونم یه سیلی زد هیچی دیگه منم اینو هول دادم >)ولی بیچاره افتاد زمین پلغید لبش بخیه خرد !!! [-(
 
پاسخ : دعوا ...

دختر عمم 2 سال از من کوچیک تره ولی از همون بچگی از من درشت تر بود
کلا ما باهم خیلیییییییییییییییییییییییی دعوا میکردیم
خیلی بدم دعوا میکردیم
یادمه یه روز تو روستامون رفته بودیم
بعد رفتیم باغ
دخترعمم هم اونجا بود بعد نمیدونم چیشد باهم دعوامون شد
اولش داد داد میکردیم ولی بعدش شروع کردیم زدن هم دیگه
بااین که از من درشت تر بود ولی دخترونه تر رفتار میکرد زورشم بهم نمیرسید
یادم نمیره...
تقریبا از ساعت 11 یا شاید 11.30صبح تا 9 یا 10 شب داشتیم میزدیم هم دیگه رو با چه شدتی :-ss X_X
واییییییییییی :))
قبل این که برسیم خونه تو کوچه به هم چسبیده بودیم یکی اون میزد 10تا من
آخرش شال دخترعمم گم شد :-??
قبلشم هولش دادم افتاد تو پهن گاوا :-& :))
بعد که رسیدیم خونه
تازه دعوای اصلی شروع شد
اینقد همو زدیم که جون تو تنمون نموند
یادمه کاسه فلزی برداشت پرت کرد خورد زیر چشمم هنوزم ردش هست
منم اعصابم خورد شد رتم محکم زدم تو گوشش طفلی پرت شد رو زمین بعد اومد محکم تر موهام رو کشید فک کنم سه چارم موهام موند تو دستش
موهاش رو کشیدم ولی نه اینقد که کنده شه بعد محکم زدم به پاش X_X
آخرش اینقد همو زدیم که یکیمون این ور افتاد خوابید یکی دیگمون اونور
خونواده هم شاد گشتند :)) =))
 
پاسخ : دعوا ...

من خب تا حالا دعوا ب اون صورت نداشتم با کسی که .. در حد یه جر و بحث لفظی مثن :-"
اما من و یکی از پسرای فامیل لجیم باهم بعد هی هردفعه یه بلایی سر هم میاریم (میشه دعوا محسوب کرد مثن؟ )
مثن حدود دو سه سال پیش این یه تیکه ای ب من انداخت بعد من و ایشون و دختر عموم و داداشم رفتیم بیرون .. منم الکی گفتم وای من چقد هوس ایستک کردم (از اینا که شیشه ایه درش فلزیه .. بعد خریدن واسم .. منم تا جون داشتم تکونش دادم بعد الکی فاز مهربونی برداشتم : بنیامین جان .. میشه لطفا اینو واسه من باز کنی گلم؟ ( :-" ) بعد بدبخت هنگ کرده بود با همون حالت هنگ درو باز کرد انچنان در پرید تو صورتش که چشمش چند تا بخیه خورد :)) ایستک هم که از سرو روش میچکید :))
بعد ایشونم تلافی کرد مثن وقتی داشتیم بازی میکردیم با بچه ها اومد زمینو قسمتی ک من توش بودمو لیز کرد من انچنان خوردم زمین و با مخ رفتم تو پله که سرم جر خورد قشنگ ( :-" ) عین چی از پیشونیم خون میومد! بعد پشیمون شد دگ خودش!
بعد دو سه ماه بعد ما عروسی داشتیم ایشون میدونه من از اتو مو کشیدم بدم میاد نرفته ارایشگاه از قصد اومد اتوشو داد ب من مجبورم کرد واسش اتو بکشم منم جلوی موهاشو کلی خوشگل کردم در عوض پشت موهاشو کاملا با اتو خاکستر کردم :)) وقتی وسط عروسی فهمید شبیه میر غضب شده بود عین این ومپایرا کمین کرده بود منو بکشه :))
در عوض مثن شب خانواده ی ما و خانواده ی ایشون شبش تو خونه ی عموم خوابیدیم منم همونجوری با موهای مدل دار و خوشگل و چتری و شینیون و اینا خوابم برده بود صبح بلند شدم دیدم موهام جلوش نیس کلا :| بعد متوجه شدم ایشون تو خواب اومده موهای جلوی بنده رو کاملا با قیچی زده :-L
خلاصه اینکه از این کل ها زیاد داشتیم :-"
 
Back
بالا