پاسخ : آدمها دروغ میگویند ..
هوالصادق
خیلی جاها شده که شرایط برام سخت شده، زندگیم با سقوط یک تار مو فاصله داشته. حاضر شدم دروغ نگم ولو اینکه سقوط کنم. و همیشه هم از این تعجب کردم که این چه کسی بود که در حین سقوط دست من را گرفت و یک طناب نجات فرستاد؟
اخراج از مدرسه یا دانشگاه خیلی برای آدم سنگینه. تو شرایطش آدم میگه دروغ بگم زندگیم به فنا نره. ولی مادامی که به جای خودم به خدا اعتماد کردم سقوط نکردم.
سقوط آنجایی است که از بالن خدا بپری و نخ یک بادبادک را دست بفشاری.