بسـم الله ما نـام شما یـا مهـدی صد آیه شمس و الضحـی یا مهدی
حج است فقط به دور نامت گردش حاجی شـدنم بگـو کجـا یا مهدی
سجـاده ی من کاغذ من، مهر قلم شعرم شده تسبیح و دعا یا مهدی
از فرقتـتان قلب همـه صد پــاره هـر مصرع من ذکـر عزا یا مهدی
ما ها که همـه به ندبـه ها بی تابیم دوری نبـود به ما ســزا یا مهدی
از دوریتان جـان به لب آمــد آقا من شکـوه برم نزد خدا یا مهدی
«شاید که منم دلیل این فاصله ها» از خود تو مکن مرا جـدا یا مهدی
اما و ولی، به شـرطها ، شـاید ، تـا اینها همه نـه فقـط بیا یا مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
هرکس قدمی بهر خدا بر دارد
آینه ی سینه اش جلا بر دارد
من معتقدم یوسف زهرا آید
گر فاطمه دستی به دعا بر دارد
(سید مجتبی شجاع)
نوشته شده توسط ح- حاج موسی
ای که محبوب خدائی بابی انت و امی
رب عشاق ولائی بابی انت و امی
جان بخواهی بدهم جان هرچه خواهی بدهم آن
تا بخوابم تو بیائی بابی انت و امی
دل من طور تجلا سینه ام وادی سینا
پس تو کی جلوه نمائی بابی انت و امی
بهتراز ماه زلیخاه یوسف زیبای زهرا
کی تو از چاه درآئی بابی انت و امی
روز فکر تو دوایم شب به یاد تو نوایم
مردم از درد جدائی بابی انت و امی
همه دردی رو دوائی همه خوبی و صفائی
تو مسیحای شفائی بابی انت و امی
انبیا را تو نجاتی اولیا را تو حیاتی
خضر را آب بقائی بابی انت و امی
یبن الحسن
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مى گویند تعطیل است کار عشقبازى
عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد!؟
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنۀ تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایۀ امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحۀ روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
مرحوم قیصر امین پور
سبزتر از بهار
طلوع مى کند آن آفتاب پنهانى
زسمت مشرق جغرافیاى عریانى
دوباره پلک دلم مى پرد، نشانه چیست؟
شنیده ام که مى آید کسى به مهمانى
کسى که سبزتر است از هزار بار بها
ر کسى، شگفت کسى، آن چنان که مى دانى
تو از حوالى اقلیم هر کجاآباد بیا
که مى رود شهر ما رو به ویرانى
در انتظار تو تنها چراغ خانه ماست
که روشن است در این کوچه هاى ظلمانى
کنار نام تو لنگر گرفت کشتى عشق
بیا که نام تو آرامشى است توفانى
مرحوم قیصر امین پور
هجر تو رنج و عذابم مهدی صاحب زمان
من سراسر التهابم مهدی صاحب زمان
در شبِ تیره به دنبال ستاره میروم
غافل از تو آفتابم مهدی صاحب زمان
در گناهان غوطه ور گشتم ولیکن عاشقِ
یک نظر از تو جنابم مهدی صاحب زمان
در شبِ جمعه نشستم تا به حقِ عاشقان
لحظهای گویی جوابم مهدی صاحب زمان
انتظارت همچو درّی در صدف مانده هنوز
خواستارِ درّ نابم مهدی صاحب زمان
روی زیبایت نشان ده تا کنم این ادعا
کردهای خانه خرابم مهدی صاحب زمان
منشاء هر خیری و من گرمِ سودِ این جهان
من به دنبالِ سرابم مهدی صاحب زمانش
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم
ای شام هجر کی سپری میشوی که ما
در آرزوی صبح زوال تو سوختیم
چندی به گفتگوی فراق تو ساختیم
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
یادگار مسابقات کشوری نهج البلاغه و مسابقه تفریحی شعرش...تابستان 91
جشن نور
ای آنکـه در نگـاهت حجمی ز نــور داری کی از مسیر کوچــه قصـد عبـور داری
در بیکــران ذهنـم شد جمـله ای هویـدا من هـر کجا که باشـم آنجا حضـور داری
مـا شیعیـان عـاشـق در انتظـــار رویت در نیمـه های شعبان جشن و سرور داری
هر اتفـاق عالـم سر رشتــه اش به دستت در کـار هـر مسلمان رخصت ز دور داری
در آسمــان رویت مهــتاب بی رمـق شد زیـرا دو تا سـتاره جــنس از بلور داری
در جمعه هــا همیشه فریــاد عجــل الله غفلت ز مـا نباشــد قصـد ظهـور داری
ای آشنای غربت جمعه ظهور کن
یک مرتبه زکوچه ما هم عبور کن
حک شد به روی بال قنوت نمازمان
این خواهش قدیمی آقا ظهور کن
چشم انتظار قایق صیاد مانده ام
محض خدا بیا و مرا صید تور کن
من را که دور ماندهام از خاک کربلا
اقا بیا و همسفر بال نور کن
یک شب بیا میان حسینیه عزا
یادی زروضه های کنار تنور کن