الهام1375
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 318
- امتیاز
- 1,967
- نام مرکز سمپاد
- فـرزانگان
- شهر
- بیرجند
- مدال المپیاد
- شیمی میخوندم.
- دانشگاه
- دانشگاه علوم پزشکی تهران
- رشته دانشگاه
- پزشکی
پاسخ : حرف آخر...
تو شُــک هم نیستم. حالم خوبه. ینی قابل پیش بینی بود. حال حرف زدنم ندارم.
خیلی خوش گذشت. همه چیش عالی بود. و هیچ وقت این روزا رو فراموش نمیکنم. الان که میخوام ترکش کنم تازه می فهمم دلم چقدر براش تنگ خواهد شد. تازه حرفای همه رو میفهمم. گریه # نه برای گند زدن، برای جدایی. المپیاد عزیزم. یکی از فوق العاده ترین پروسه های عمرم بودی. بدورد.
تـــموم شد؟ ×× واقعا؟ . سکوت.
یادش بخیر همین دیروز فکر میکردیم سر جلسه خوابمون میبره چون خیلی وقت بدی گذاشتن. یا اون اولا که مورتیمر میخوندم و هیچی نمیفهمیدم. یا روزی که با هزار ذوق و شوق سوالای هریس رو حل می کردم و فکر میکردم خیلی شاخم. یا اون موقعهایی که موریسون باز میکردم و دودقیقه بعدش خواب بودم یا سوالای پُر سوتی که به اینو و اون میدادم.
یا روزهایی که بعد المپ تو نت بودم میدیدم که همه ترکوندن! به هر حال گذشت.
اون روز http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,102623.msg1198770.html#msg1198770
دلم میخواست هرچی زودتر تموم شه و راحت شم اما الان دلم میخواد مث یک بچه گریه کنم و بگم نمیشد تموم نشه؟
من هیچ همراه المپیادی نداشتم. خودم بودم و یک معلم خیلی گل.کسی که بشینه و هر سوالی بهش بدی بی چون وچرا برات حل کنه. کل وقتهای استراحتشو بگیری. الانم فقط پیش اون شرمندم.منو ببخشه.
المپیاد به من مزه یک چیز رو چشوند که هیچ وقت شاید دوباره نفهم.مزه فهمیدن و یاد گرفتن چیزهایی که عاشقشی.
من عاشق شیمی نبودم. حتی یادمه اول راهنمایی فکر میکردم از دو درس همیشه بدم خواهد آمد یکی زبان و اون یکی شیمی. زبان که همون موقعا عاشقش شدم . شیمی از دوم دبیرستان.
من عاشق تابستون 92 ام روزهاش فوق العاده بود . سرتاسرش شیمی . دلم برای دوستام میسوخت که خودشون رو از اون موقع به کنکور و ده تا درس که مطمئنا همه شون عالی نیستن مشغول کردن.
یک خونه تکونی اساسی.
خیلی زودتر از اونی که فکر می کردم گذشت.
to be edited
پ.ن: تنها پستی که هیچ وقت توانایی ادیتش رو ندارم.
تو شُــک هم نیستم. حالم خوبه. ینی قابل پیش بینی بود. حال حرف زدنم ندارم.
خیلی خوش گذشت. همه چیش عالی بود. و هیچ وقت این روزا رو فراموش نمیکنم. الان که میخوام ترکش کنم تازه می فهمم دلم چقدر براش تنگ خواهد شد. تازه حرفای همه رو میفهمم. گریه # نه برای گند زدن، برای جدایی. المپیاد عزیزم. یکی از فوق العاده ترین پروسه های عمرم بودی. بدورد.
تـــموم شد؟ ×× واقعا؟ . سکوت.
یادش بخیر همین دیروز فکر میکردیم سر جلسه خوابمون میبره چون خیلی وقت بدی گذاشتن. یا اون اولا که مورتیمر میخوندم و هیچی نمیفهمیدم. یا روزی که با هزار ذوق و شوق سوالای هریس رو حل می کردم و فکر میکردم خیلی شاخم. یا اون موقعهایی که موریسون باز میکردم و دودقیقه بعدش خواب بودم یا سوالای پُر سوتی که به اینو و اون میدادم.
یا روزهایی که بعد المپ تو نت بودم میدیدم که همه ترکوندن! به هر حال گذشت.
اون روز http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,102623.msg1198770.html#msg1198770
دلم میخواست هرچی زودتر تموم شه و راحت شم اما الان دلم میخواد مث یک بچه گریه کنم و بگم نمیشد تموم نشه؟
من هیچ همراه المپیادی نداشتم. خودم بودم و یک معلم خیلی گل.کسی که بشینه و هر سوالی بهش بدی بی چون وچرا برات حل کنه. کل وقتهای استراحتشو بگیری. الانم فقط پیش اون شرمندم.منو ببخشه.
المپیاد به من مزه یک چیز رو چشوند که هیچ وقت شاید دوباره نفهم.مزه فهمیدن و یاد گرفتن چیزهایی که عاشقشی.
من عاشق شیمی نبودم. حتی یادمه اول راهنمایی فکر میکردم از دو درس همیشه بدم خواهد آمد یکی زبان و اون یکی شیمی. زبان که همون موقعا عاشقش شدم . شیمی از دوم دبیرستان.
من عاشق تابستون 92 ام روزهاش فوق العاده بود . سرتاسرش شیمی . دلم برای دوستام میسوخت که خودشون رو از اون موقع به کنکور و ده تا درس که مطمئنا همه شون عالی نیستن مشغول کردن.
یک خونه تکونی اساسی.
خیلی زودتر از اونی که فکر می کردم گذشت.
to be edited
پ.ن: تنها پستی که هیچ وقت توانایی ادیتش رو ندارم.