• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

پر دغدغه ترین سوال فلسفی زندگی شما

thinker

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
108
امتیاز
489
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
همـه ما در طـول زنـدگی با مسائـل و اتفـاقـاتـی رو بـرو می شویـم که سـوالات زیـادی را در ذهـن مـا به وجـود می آورد و مـدت هـا ذهـن مـا را به خـود درگیـر می کنـد .
سـوالاتـی که ممـکن هسـت تا کنـون بـرای آن پاسـخـی پیــدا نکـرده باشیـم .

بزرگتـریـن و مهمـتریـن سـوال فلسـفی ذهـن شمـا در طـول زنـدگی چـه چیـزی بـوده اسـت ؟
 
اخیرا به این فکر میکنم که ایا باید 100% صادق بود(کاری که تا الان سعی میکردم کنم) یا باید با صداقت نیز به نفع خود بازی کرد(کاری که سیاست باز ها انجام میدن و باهاش مردم رو میچاپن)
 
سوال فلسفی : آیا همه چیز ممکن است ؟


من میگم آره و اثبات میکنم

اثبات: یا همه چیز ممکن است که در این صورت قضیه اثبات شده است یا نیست

اگر نیست پس غیر ممکن موجود است و یعنی غیر ممکن ممکن است

عبارت ((همه چیز ممکن است )) خود یک غیر ممکن است وبنا به جمله بالا که می گوید غیر ممکن ممکن است

به این نتیجه می رسیم که همه چیز ممکن است.
 
من جدیدا دوباره دارم به این فکر میکنم آیا واقعا صداقت به ذات خودش ارزشمنده یادفقط به عنوان یه قرارداد اجتماعی حامل ارزش میشه.
 
سلام سوال مهم من اینه که لذت چیست؟ ما چرا لذت می بریم؟
 
لذت واقعی برای انسانها در این دنیا ، آن است که آدمی خود را در کمال ببیند و از نقص ِ قابل توجهی هم در رنج نباشد و این لذت ، همانند لذتی است که به بهشتیان در آخرت وعده داده شده است .
 
یکی از اصلی ترین سوالات فلسفی من، حدود اختیارات انسان و تفاوت این حدود در انسان های مختلف هستش!
 
انسان در معارف اسلامی و به ویژه قرآن، به گونه ای تصویر شده که از یک طرف مورد مدح و ستایش قرار گرفته و از طرف دیگر مذمت و نکوهش شده است. عالی ترین مدح ها و بزرگ ترین مذمت های قرآن دربارۀ انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی تسخیر جهان و به خدمت گرفتن فرشتگان را دارد و هم می تواند به اسفل السافلین سقوط کند.[1]

از دید قرآن انسان خلیفۀ خدا در زمین است.[2] از بالاترین ظرفیت علمی برخوردار است،[3] فطرتی خدا آشنا و خداجو دارد؛[4] از وجودی دوگانه برخوردار است؛[5] موجودی برگزیده و انتخاب شده است؛[6] شخصیتی آزاد و مستقل دارد؛[7] امانت دار خدا است،[8] نعمت های زمین برای او آفریده شده است،[9] و در مجموع از جایگاه و کرامت بالایی برخوردار می باشد. در عین حال همین انسان در قرآن مورد بزرگ ترین نکوهش ها و مذمت ها قرار گرفته است؛ از دید قرآن انسان ستمگر و نادان است؛[10] ناسپاس است؛[11] طغیان گر است،[12] عجول و شتاب گر است؛[13] تنگ چشم و ممسک است؛[14] مجادله گر است؛[15] و حریص است.[16] حال سؤال این است که چگونه می توان یک موجود واحد را با صفات متضاد توصیف نمود؛ چه عاملی است که می توان بر مبنای آن انسان را در هر یک از حالات فوق توجیه کرد؟ جواب سؤال فوق به اختیار انسان برگردانده شده و نقش آن در کرامت و شرافت انسان مورد بررسی قرار گرفته است.
 
چیزی که تعریف دقیقی ازش ندارم
عشق چیه؟ چرا عاشق میشیم؟
چرا بخاطر یه نفر کلی تلاش میکنیم در حالی که کلی ادم ذیگه هستن؟
 
من یه سوال دارم
مگه خدا قادر متعال نیست؟اگه هست باید از همه چیز(حتی آینده)هم خبر داشته باشه
پس اگر اینطوریه من آفریده شدم که یه مهندس باشم،یه نفر دیگه هم آفریده شده که معتاد باشه
در نتیجه ما هیچ اختیاری از خودمون نداریم و همه چیز از پیش تعیین شده
پس خدا یه دیکتاتور یا دروغ گوعه؟
به تاپیک اختیار یا جبر مراجعه کنید :)
 
سوال اصلی من ذهنه. خودآگاهی، آگاهی، ادراک، اختیار، عقلانیت و قص الهذا
 
سوال اصلی من ذهنه. خودآگاهی، آگاهی، ادراک، اختیار، عقلانیت و قص الهذا
موضوعتون خیلی کلی است. ببخشید من یه ربع دیگه میام. یه کاری برام پیش اومده
 
  • لایک
امتیازات: Rrf
مفهوم زمان برای من پیچیده و غیر قابل درکه

از نظر من زمان یه قرارداد ساختگی توسط بشر برای کمک به اندازه گیری تغییراته
اگر هیچ تغییراتی در هیچ اندازه ای(کوچکترین واحد عالم) رخ نمیداد و همه چیز فریز میشد، زمان هم متوقف میشد. چون دیگه الان و هزار سال بعد و 100 میلیارد سال بعد و بینهایت سال بعد هیچ فرقی نمیکردش. و حالا اگر فرض کنیم از اینجا به قبل هم هیچ تغییری در عالم رخ نداده بود و همه چیز فریز بودش، پس زمان از اینجا به قبل هم بی معنا میشدش!
(البته میدونم که به لحاظ فیزیکی فریز شدن عالم مساوی با عدمش هست گویا، ولی مثال رو برای راحت شدن درک مسئله گفتم)
 
سوال من اینه که جهان ماده چجوری از هیچ به وجود اومد و چرا ماده از این قوانین فیزیکی ای که میشناسیم تبعیت می کنه؟ منظورم اینه که قوانین میتونستن به شکل دیگه ای باشن.
 
سوال من اینه که جهان ماده چجوری از هیچ به وجود اومد و چرا ماده از این قوانین فیزیکی ای که میشناسیم تبعیت می کنه؟ منظورم اینه که قوانین میتونستن به شکل دیگه ای باشن.

شما اول سعی کن "هیچ" رو تعریف کنی
بعد میبینی اصلا "هیچ" وجود نداره!
چون وقتی بخوای بگی "عدم" داریم. باز یعنی یه چیزی داریم. که اسمش "عدم" هست. پس نتیجتا "عدم" نداریم.
یا اگر بخوای بگی الان "هیچی" نداریم. یعنی یه جایی داری که اونجا "هیچی" نداری! پس در نهایت "اونجا" رو داری. پس بازم "عدم" نداری.
کلا "هیچِ هیچ" بی معنیه. فلذا "عدم" هم بی معنیه. و در نتیجه "خلقت از عدم" هم بی معنیه.
 
شما اول سعی کن "هیچ" رو تعریف کنی
بعد میبینی اصلا "هیچ" وجود نداره!
چون وقتی بخوای بگی "عدم" داریم. باز یعنی یه چیزی داریم. که اسمش "عدم" هست. پس نتیجتا "عدم" نداریم.
یا اگر بخوای بگی الان "هیچی" نداریم. یعنی یه جایی داری که اونجا "هیچی" نداری! پس در نهایت "اونجا" رو داری. پس بازم "عدم" نداری.
کلا "هیچِ هیچ" بی معنیه. فلذا "عدم" هم بی معنیه. و در نتیجه "خلقت از عدم" هم بی معنیه.
این خیلی استدلال منطقی ای نیست، این که یه جایی داری که هیچی نداری پس ی چیزی داری، اشتباهه چون جا یا مکان، چیز نیس و صرفا یه موضوع انتزاعیه که وقتی هیچی نداشته باشیم معنی نمیده و وجود نداره. همینطور برای اون چیزی ک نیست یه اسم بگذاریم به نام'عدم' باعث نمیشه ی چیز داشته باشیم.
حالا اگر فرضا این استدلال درست هم باشه تنها راهی که میمونه اینه که مواد از زمان منفی بینهایت وجود داشتن به این معنی که هر زمانی رو نگاه کنیم دلتا تی قبلش هم وجود داشتن. این حالت هم منطقی به نظر نمیاد.البته دلیلی برای ردش ندارم ولی یه جوریه!
 
این خیلی استدلال منطقی ای نیست، این که یه جایی داری که هیچی نداری پس ی چیزی داری، اشتباهه چون جا یا مکان، چیز نیس و صرفا یه موضوع انتزاعیه که وقتی هیچی نداشته باشیم معنی نمیده و وجود نداره. همینطور برای اون چیزی ک نیست یه اسم بگذاریم به نام'عدم' باعث نمیشه ی چیز داشته باشیم.
حالا اگر فرضا این استدلال درست هم باشه تنها راهی که میمونه اینه که مواد از زمان منفی بینهایت وجود داشتن به این معنی که هر زمانی رو نگاه کنیم دلتا تی قبلش هم وجود داشتن. این حالت هم منطقی به نظر نمیاد.البته دلیلی برای ردش ندارم ولی یه جوریه!

بی منطق نیست
چون مغز انسان اینطوری کار میکنه.
شما باید برای تعریف عدم بگی: یه "زمانی" یا یه "جایی" که "هیچ" نداری(داری). و هر کدوم این 3 تا رو در نظر بگیری خودش یه "چیز" حساب میشه و "عدم" به معنای "هیچ چیز" رو نقض میکنه.

مگر اینکه تصورش رو بذاری کنار(چون مغز ما هرچیو بخواد درک کنه حتما باید تصورش کنه) و فقط انتزاعا بگی یه عدم قبل خلقت بوده که هیچی نبوده! و به همین بسنده کنی و بهش فکر نکنی!(که این بی منطقه از نظر من...چون چیزی که برای انسان قابل درک نیست پس قابل پذیرش هم نمیتونه باشه).
 
راجب خلا.اینکه در خلا هیچ ماده ای وجود نداره ولی خلا چیزیه که وجود داره .درک نمی کنم چطور وجود نداره ولی وجود داره
 
سوال من اینه که جهان ماده چجوری از هیچ به وجود اومد و چرا ماده از این قوانین فیزیکی ای که میشناسیم تبعیت می کنه؟ منظورم اینه که قوانین میتونستن به شکل دیگه ای باشن.
ماجرای قبل از خلقت، از مباحثی است که اصطلاحا عقل در برابر آن ساکت است. یعنی عقل هرچه تلاش کنه جوابی برای آن نمی یابد و عاجز است.
درست است که عقل جوابگوی سوالات زیادی در حوزه های مختلف است اما باید متوجه محدوده کارکرد عقل باشیم.عقل در حوزه مادی بسیار خوب عمل می کنه. در مسائل معنوی تا حدودی محتاطانه قضاوت و نتیجه گیری می کنه. زیرا اطلاعات و اشراف آن به حیطه عالم معنوی کم است.
دو شکل را در نظر بگیر. 2 تا مثلت. یک مثلت که محاط است.(نسبت به دایره محدوده) و دیگری مثلث محیط است(به دایره اشراف داره)
مثلث محیط چون به دایره درونش احاطه و تسلط داره اطلاعات بیشتری داره و درک بهتری از دایره خواهد داشت. اما مثلث محاط چون محدود به داخل دایره اس تسلط کافی و اطلاعات کافی از پیرامونش و از چیزی که آن را احاطه کرده ندارد.
رابطه عقل با خدایی که آن را آفریده، تقریبا(و نه کاملا) شبیه این مثاله. عقل به چیزی که آن را آفریده و چگونگی آفرینشش اشراف اطلاعاتی و توانایی احاطه نداردکه بتواند بفهمه خالقش چه جنسی و چطور ان را به وجود آورده ،چگونه بوده و از چه چیزی به وجود آمده و ...
یک میلیون سال هم عقول بشری را مشغول این امر کنی به حقیقت دست نمی یابی چون امکان حصول چنین امری محال است.(نه اینکه تا الان بشر کوتاهی کرده و بعدا ممکنه برسد)
عقل در مورد ذات خدا و سوالاتی که به این حوزه مربوط است هرگز ورود پیدا نکرده و نمی کند و هرکه از ائمه در این مورد سوال کرده این پاسخ را شنیده: در مورد ذات خدا فکر مکن که دیوانه خواهی شد.
چون عقل کشش این مسائل را ندارد( و ضرری به سعادت بشر هم نخواهد رسید. دانستن و ندانستن این مسائل مشکلی برای انسان پیش نمیارد که نگران ندانستن در این مورد باشیم.)
( این دغدغه ها که چرا همه چیز را نمی دانم یا نمی توانم بدانم ناشی از گرایش فطری انسان به دانستن و کمال طلبی است و کاملا طبیعیه)
زمان و مکان هم که دوستمان گفت به همین قضیه مرتبط است. نه اینکه ندونیم زمان یا مکان چیست! اتفاقا به دلیل حیات ما در دنیای مادی که اسیر زمان و مکان است ، ما هرچیزی را با در نظر گرفتن مکان و زمان تصور و درک می کنیم و این 2 موضوع چیز های مختلف را برای ما قابل درک تر می کنند.
ولی جهان معنوی ( در حقیقت عالم برزخ) اسیر چیزی مثل زمان نیست. زیرا
در عالم دنیاهمه چیز مادی است و خصوصیات ماده را داراست یعنی در دنیا همه چیز گرفتار زمان و مکان و اندازه و شکل و رنگ و ... است. همه چیز در حال حرکت است مثلا موجودات رشد می کنند و کمالاتی را که نداشته اند دوباره به دست می آورند.
در عالم بعد از قیامت یا آن دنیا هیچ گونه خصوصیتی از خصوصیات ماده وجود ندارد و همه چیز مجرد از ماده است. عالم برزخ بینابین است یعنی برخی خوصیات ماده را داراست اما از جهات بسیاری هم موجوداتعالم برزخ مجرد اند. مثلا زمان و مکان در عالم برزخ وجود ندارد اما کمیاتی از قبیل اندازه و شکل وجود دارند ولی ما نمی توانیم تصور کنیم که در عالم برزخ مکان و زمان نباشد چون ما در این دو، اسیر هستیم و فکرمان به آنجا نمی رسد.
امیدوارم کمی قانع شده باشی دوست عزیزم =)
 
  • لایک
امتیازات: Turbo
Back
بالا