• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

سوالات فلسفی شما

@stanly1
البته عدم قطعيت كوانتومي اختيار با تعريف كلاسيك را توجيه نمي كند زيرا همچنان تحت تاثير احتمالات هستيم.
تعاریف کلاسیک رو باید تو سطل اشغال ریخت!:))
مهم همینه که انتخاب بین احتمالات،عملی جبری نیست.همین کافیه!
.
خب با این تعریف میشه گفت انسان یه رباته و محکوم به جبر؟
/QUOTE]
بخش اول اره تقریبا،بخش دوم نه.

این لینکو توصیه میکنم:
http://bigbangpage.com/physics/آیا-ذهن-انسان-توسط-فیزیک-محدود-شده؟/
 
آخرین ویرایش:
تعاریف کلاسیک رو باید تو سطل اشغال ریخت!:))
مهم همینه که انتخاب بین احتمالات،عملی جبری نیست.همین کافیه!

بخش اول اره تقریبا،بخش دوم نه.

این لینکو توصیه میکنم:
http://bigbangpage.com/physics/آیا-ذهن-انسان-توسط-فیزیک-محدود-شده؟/
چرا بريزيم توي سطل آشغال؟ يك كلمه است و يك مفهوم دارد
وقتي از اختيار در أديان صحبت ميشه گفته ميشه كه وجود غير مادي مي ميتونه تصميماتي بگيره كه ناشي از جسممون نيست(البته اين برداشت من هست)
و خوب وقتي كه از ديد فيزيك و زيست شناسي بهش نگاه ميكنيم تمام تصميمات ما (ناخودآگاه و خودآگاه) ناشي از مغزمون هست و با توجه به اينكه مغز هم متشكل از ذرات هست پس مجموعه ذرات هستند كه تصميم مي گيرند لذا تصميم توسط موجودي خارج از زمان و مكان گرفته نميشه و فقط تجلي قوانين فيزيك هست حالا ميخواد اين قوانين هرچه باشند.
و همچنين سه نكته ديگه:
١. وقتي از عدم قطعيت كوانتومي حرف ميزنيم در حقيقت داريم داده هاي خودمون رو تعريف مي كنيم.
٢. شانسي بودن و احتمالي بودن در مقياس ذرات بنيادي به اين معنا نيست كه چيز ديگه اي (مثلا روح) تأثيراتي خارجي داره و فقط بيان اين هست كه حركت(و تبادلات انرژي) ذرات احتمالي هست (يا ما توانايي بررسي احتمالي آن را داريم)
٣. حالت احتمالي در مقياس بزرگ (از جمله سلول هاي مغز و مغز) به حالتي deterministic تبديل مي شود (هم ارزي قوانين ماكروسكوپيك و ميكروسكوپيك) لذا رفتار مغز با توجه به حالت اوليه و تغييرات قابل پيش بيني هست لذا اين جا هم جبر (تا حدي، نه ١٠٠٪‏ به علت همون ماهيت احتمالي بنيادي) وجود دارد
 
چرا بريزيم توي سطل آشغال؟ يك كلمه است و يك مفهوم دارد
وقتي از اختيار در أديان صحبت ميشه گفته ميشه كه وجود غير مادي مي ميتونه تصميماتي بگيره كه ناشي از جسممون نيست(البته اين برداشت من هست)
و خوب وقتي كه از ديد فيزيك و زيست شناسي بهش نگاه ميكنيم تمام تصميمات ما (ناخودآگاه و خودآگاه) ناشي از مغزمون هست و با توجه به اينكه مغز هم متشكل از ذرات هست پس مجموعه ذرات هستند كه تصميم مي گيرند لذا تصميم توسط موجودي خارج از زمان و مكان گرفته نميشه و فقط تجلي قوانين فيزيك هست حالا ميخواد اين قوانين هرچه باشند.
و همچنين سه نكته ديگه:
١. وقتي از عدم قطعيت كوانتومي حرف ميزنيم در حقيقت داريم داده هاي خودمون رو تعريف مي كنيم.
٢. شانسي بودن و احتمالي بودن در مقياس ذرات بنيادي به اين معنا نيست كه چيز ديگه اي (مثلا روح) تأثيراتي خارجي داره و فقط بيان اين هست كه حركت(و تبادلات انرژي) ذرات احتمالي هست (يا ما توانايي بررسي احتمالي آن را داريم)
٣. حالت احتمالي در مقياس بزرگ (از جمله سلول هاي مغز و مغز) به حالتي deterministic تبديل مي شود (هم ارزي قوانين ماكروسكوپيك و ميكروسكوپيك) لذا رفتار مغز با توجه به حالت اوليه و تغييرات قابل پيش بيني هست لذا اين جا هم جبر (تا حدي، نه ١٠٠٪‏ به علت همون ماهيت احتمالي بنيادي) وجود دارد
چون دیگه صحت ندارن!

عدم قطعیت در طبیعت ذاتیه نه ناشی از محدودیت ما.
3 لزوما درباره مغز درست نیست:
https://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_ارک-ار
http://www.deeplook.ir/ذهن-کوانتومی-چیست/
 
چون دیگه صحت ندارن!

عدم قطعیت در طبیعت ذاتیه نه ناشی از محدودیت ما.
3 لزوما درباره مغز درست نیست:
https://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_ارک-ار
http://www.deeplook.ir/ذهن-کوانتومی-چیست/
تعريف عدم قطعيت فيزيك چنين چيزي نيست مگر اينكه بخوانيد نظريه اي فلسفي در اين زمينه بدهيد
تعريف عدم قطعيت:
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/اصل_عدم_قطعیت

قسمتي از تفسير كپنهاگي:
بر خلاف مکانیک کلاسیکی، در مکانیک کوانتوم هیج راهی برای تعیین حالات واقعی جهان وجود ندارد
اين جمله علمي است نه جمله اي نشان دهنده سفسطه
 
تعريف عدم قطعيت فيزيك چنين چيزي نيست مگر اينكه بخوانيد نظريه اي فلسفي در اين زمينه بدهيد
تعريف عدم قطعيت:
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/اصل_عدم_قطعیت
دقیقا میخوام ازش استفاده فلسفی کنم!
هدف والای فیزیک،کشف جهان و فلسفه و عقاید درسته نه فقط ساختن بمب اتم.
 
دقیقا میخوام ازش استفاده فلسفی کنم!
هدف والای فیزیک،کشف جهان و فلسفه و عقاید درسته نه فقط ساختن بمب اتم.
حرفتون با تعريف علم در تناقض هست. حتي خود هاوكينگ هم ادعا نميكنه كه علم ميتونه به همه سوالات جواب بده چون:
١. سوال ممكن است ناصحيح باشد
٢. بعضي چيز ها در حيطه علم تعريف نشده اند (حداقل فعلا) (مثلا شرايط جهان قبل از بيگ بنگ)
فكر كنم خيلي جاي مناسبي براي بحث نيست
 
حرفتون با تعريف علم در تناقض هست. حتي خود هاوكينگ هم ادعا نميكنه كه علم ميتونه به همه سوالات جواب بده چون:
١. سوال ممكن است ناصحيح باشد
٢. بعضي چيز ها در حيطه علم تعريف نشده اند (حداقل فعلا) (مثلا شرايط جهان قبل از بيگ بنگ)
فكر كنم خيلي جاي مناسبي براي بحث نيست
اولی که هیچی.
درباره دومی،باید از تئوری پردزی بیخود دست برداشت.اما باید سعی کنیم برای چیزها تا جای ممکن بجای لفاظی،دلیل علمی بیاریم و به سوالات ممکن پاسخ بدیم.
 
حرفتون با تعريف علم در تناقض هست. حتي خود هاوكينگ هم ادعا نميكنه كه علم ميتونه به همه سوالات جواب بده چون:
١. سوال ممكن است ناصحيح باشد
٢. بعضي چيز ها در حيطه علم تعريف نشده اند (حداقل فعلا) (مثلا شرايط جهان قبل از بيگ بنگ)
فكر كنم خيلي جاي مناسبي براي بحث نيست
درسته که علم به این سوالات جواب بده ولی هیچ چیز دیگه ای هم نمیتونه بهش پاسخ بده و کاوش تو این زمینه ( و احیانا پاسخ بهش ) هم تو حیطه علمه
 
چطوری میشه که دو قضیه ی زیر با هم تناقض (از انواع تقابل ) دارند؟

هیچ انسانی نامیرا نیست --->بعضی انسان ها جاودانه هستند



راستی ممنون میشم اگر اطلاعاتی در مورد رفع/وضع ِ تالی/مقدم دارید بهم بگید
 
آخرین ویرایش:
چطوری میشه که دو قضیه ی زیر با هم تناقض (از انواع تقابل ) دارند؟

هیچ انسانی نامیرا نیست --->بعضی انسان ها جاودانه هستند



راستی ممنون میشم اگر اطلاعاتی در مورد رفع/وضع ِ تالی/مقدم دارید بهم بگید
سلام
ببینید،هیچ انسانی نامیرا نیست،یعنی هیچ انسانی جاودانه نیست(نامیرا=جاودانه و متضاد میرا)
از طرفی میگید بعضی ها نامیرا(جاودانه) هستن در حالی که قبلش گفتید همه میرا هستن(هیچ کس جاودانه نیست).واضحه که باهم تناقض دارن.

تالی به بخش دوم یک گزاره شرطی گفته میشه.مثلا تو گزاره اگر الف ب باشد، آنگاه ج د است، بخش ج د است تالی هست.(مقدم هم میشه بخش اول)
رفع تالی یعنی اگه قسمت تالی تو یک جمله شرطی نفی شه،میشه نفی مقدم جمله رو هم نتیجه گرفت.مثلا:
1- اگر باران بیاید(مقدم) زمین‌ها خیس می‌شوند.(تالی)
2- زمین‌ها خیس نشده‌اند.(رفع تالی)
نتیجه: پس باران نیامده است.(استدلال معتبر)

اما وضع تالی یک مغلطست.یعنی تو یک قضیه شرطی با وضع تالی،تحقق مقدم رو نتیجه بگیریم.مثلا:
1- اگر باران ببارد(مقدم) زمین خیس میشود(تالی)
2- زمین خیس شده است(وضع تالی)
نتیجه: پس باران باریده است(استدلال نامعتبر)
چون ممکنه معلول(خیس شدن زمین)علت های مختلفی داشته باشه.مثلا یکی ماشینشو شسته.

برعکس اونها،وضع مقدم یک استدلال معتبره.مثلا:
1- اگر باران ببارد(مقدم) زمین خیس میشود(تالی)
2- باران می بارد(وضع مقدم)
نتیجه: پس زمین خیس میشود(استدلال معتبر)

ولی رفع مقدم یه مغلطست.مثلا:
1- اگر باران بیاید(مقدم) زمین‌ها خیس می‌شوند.(تالی)
2- باران نیامده است.(رفع مقدم)
نتیجه: پس زمین‌ها خیس نشده‌اند.(استدلال نامعتبر)
چون بازهم مثل قبل،خیس شدن زمین لزوما مستلزم بارش بارون نیست.
 
آخرین ویرایش:
سلام
ببینید،هیچ انسانی نامیرا نیست،یعنی هیچ انسانی جاودانه نیست(نامیرا=جاودانه و متضاد میرا)
از طرفی میگید بعضی ها نامیرا(جاودانه) هستن در حالی که قبلش گفتید همه میرا هستن(هیچ کس جاودانه نیست).واضحه که باهم تناقض دارن.

تالی به بخش دوم یک گزاره شرطی گفته میشه.مثلا تو گزاره اگر الف ب باشد، آنگاه ج د است، بخش ج د است تالی هست.(مقدم هم میشه بخش اول)
رفع تالی یعنی اگه قسمت تالی تو یک جمله شرطی نفی شه،میشه نفی مقدم جمله رو هم نتیجه گرفت.مثلا:
1- اگر باران بیاید(مقدم) زمین‌ها خیس می‌شوند.(تالی)
2- زمین‌ها خیس نشده‌اند.(رفع تالی)
نتیجه: پس باران نیامده است.(استدلال معتبر)

اما وضع تالی یک مغلطست.یعنی تو یک قضیه شرطی با وضع تالی،تحقق مقدم رو نتیجه بگیریم.مثلا:
1- اگر باران ببارد(مقدم) زمین خیس میشود(تالی)
2- زمین خیس شده است(وضع تالی)
نتیجه: پس باران باریده است(استدلال نامعتبر)
چون ممکنه معلول(خیس شدن زمین)علت های مختلفی داشته باشه.مثلا یکی ماشینشو شسته.

برعکس اونها،وضع مقدم یک استدلال معتبره.مثلا:
1- اگر باران ببارد(مقدم) زمین خیس میشود(تالی)
2- باران می بارد(وضع مقدم)
نتیجه: پس زمین خیس میشود(استدلال معتبر)

ولی رفع مقدم یه مغلطست.مثلا:
1- اگر باران بیاید(مقدم) زمین‌ها خیس می‌شوند.(تالی)
2- باران نیامده است.(رفع مقدم)
نتیجه: پس زمین‌ها خیس نشده‌اند.(استدلال نامعتبر)
چون بازهم مثل قبل،خیس شدن زمین لزوما مستلزم بارش بارون نیست.
پس یعنی از رفع مقدم و وضع تالی نمیتونیم نتیجه ی قطعی بگیریم؟
ممنون
 
ایهام انعکاس یعنی چه؟
 
آخرین ویرایش:
ایهام انعکاس یعنی چه؟
عكس يك قضيه به اين معنا است كه جاي مقدم و تالي را عوض كنيم به صورتي كه تالي -> مقدم
حالا اگر ما از درستي مقدم -> تالي (بدون اثبات) به اين نتيجه برسيم كه تالي -> مقدم مرتكب مغالطه ي ايهام انعكاس شده ايم

مثال:
(هر ايراني انسان است) پس (هر انساني ايراني است) : ايهام انعكاس(انعكاس موجبه كليه)
(بعضي انسان ها مسلمان نيستند) پس (بعضي مسلمان ها انسان نيستند) : ايهام انعكاس(انعكاس سالبه جزئيه)
 
آخرین ویرایش:
عكس يك قضيه به اين معنا است كه جاي مقدم و تالي را عوض كنيم به صورتي كه تالي -> مقدم
حالا اگر ما از درستي مقدم -> تالي (بدون اثبات) به اين نتيجه برسيم كه تالي -> مقدم مرتكب مغالطه ي ايهام انعكاس شده ايم

مثال:
(هر ايراني انسان است) پس (هر انساني ايراني است) : ايهام انعكاس(انعكاس موجبه كليه)
(بعضي انسان ها مسلمان نيستند) پس (بعضي مسلمان ها انسان نيستند) : ايهام انعكاس(انعكاس سالبه جزئيه)
یعنی اگر به این توجه کنیم که موجبه کلیه رو در عکس مستوی به موجبه جزیی تبدیل کنیم
و سالبه جزئیه هم کلا عکس نداره(؟)...دچار این نوع مغالطه نمیشیم؟!

ممنون
 
یعنی اگر به این توجه کنیم که موجبه کلیه رو در عکس مستوی به موجبه جزیی تبدیل کنیم
و سالبه جزئیه هم کلا عکس نداره(؟)...دچار این نوع مغالطه نمیشیم؟!

ممنون
بله اگر عكس موجبه كليه را به يك موجبه جزئيه تبديل كنيم با توجه به شمول و عدم شمول مي توانيم به گذاره صادق برسيم ولي در حالت كلي عكس موجبه كليه را كه يك موجبه كليه ديگر بگيريم غلط است
جمع بندي كلي اينجوريه
انواع ساختار ها:
١. موجبه كليه : عكس لزوما صادق ندارد
٢. موجبه جزئيه: عكس آن صادق است
٣. سالبه كليه: عكس آن صادق است
٤. سالبه جزئيه: عكس لزوما صادق ندارد
 
چرا قضیه ی "پنج زوج و فرد است" صادقه؟
 
چرا اینطوری میگید.
موجبه چیه سالبه چیه؟
به زبان ریاضی بیان کنید که خیلی بهتره
 
من داشتم نظرات شوپنهاور درباره "زن" رو میخوندم اولش خیلی بدم اومد و بهم برخورد اما یکم که فکر کردم دیدم راست میگه:-?: کافی است به زنان بنگرید نه طاقت انجام کار سنگین دارند و نه توانایی فعالیت شدید ذهنی و... فکر کردم شاید منظورش زنان قرن19 ست حالا نظرتون درباره استدلال های ارتور شوپنهاور در باب زنان چیه؟
 
هر گاه بدانیم قضیه ی "بعضی الف ب نیست" کاذب است باید بپذیریم "بعضی ب الف است" صادق است.
من اینو نمیفهمم... مگه قرار نشد سالبه جزیی عکس لازم الصدق نداشته باشه؟
 
Back
بالا