نتایج جستجو

  1. لحظه تحویل سال

    پاسخ : لحظه تحویل سال دوساعت مونده بود به تحویل سال،من از مامانم پرسیدم که چرا لحظه ی تحویل سال دعا میکنن؟مامانمم گفت تاخدا هر کاری که ادما تو اون لحظه میکننو براورده کنه.منم لحظه ی تحویل سال یه شکلات کاکائویی کردم توی دهنم که خدا ببینه لحظه تحویل سال توی دهنم شکلاته،از اینا بهم بیشتر بده...
  2. باحال بودن ینی چی؟

    پاسخ : باحال بودن ینی چی؟ به نظر من کسی که قدرت بیان بالایی داشته باشه و دیگرانو به خودش جذب کنه ادم باحالیه.ما نمونه شو توی خونوادمون داریم B-) B-)
  3. بیشتر بودن سن مرد در ازدواج

    پاسخ : بیشتر بودن سن مرد در ازدواج من از تجربیاتم میگم ;Dبضی از مردا دیدگاه پایینی از خودشونو جامه دارنو هنوز به اون رشد فکری که خانمهای همسن اونا دارن،نرسیدن.به نظر من در بعضی موارد مرد بهتره بزرگتر باشه :) :) :)
  4. اتفاقای عجیب

    پاسخ : اتفاقای عجیب یه بار خواب دیدم تو مدرسه میشینم رو صندلی پلاستیکیو پایه ش میشکنه و میخورم زمین،روزبعد تو کارگاه کامپیوتر تا خواستم بشینم دوستم گفت صندلیتو بده منو برو واسه خودت بیار،منم دادمش،همینکه نشسته پایه صندلی شکستو باسر خورد زمین :)) :)) :))
  5. تا حالا شده یادتون بره روزه این؟!

    پاسخ : تا حالا شده یادتون بره روزه این؟! جاتون خالی،دیزوز یه کتلت درسته رو خوردم...یه چند دقیقه بعد نشستم با خودم فکر کردم به این نتیجه رسیدم که روزه بودم ;D ;D ;D
  6. روز تولد

    پاسخ : روز تولد چند سال پیش که داشتم واسه امتحان تیزهوشان میخوندم واسم تولد نگرفتن چون صبح روز بعد تولدم باید میرفتمو امتحان ورودی تیزهوشان میدادم ;;) ;;) ;;)
  7. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف میکنم دیروز توی اب جوش(دم افطار) داییم زرد چوبه ریختم :) :) ;D ;D
  8. انتخاب کلمه در دوران کودکی

    پاسخ : انتخاب کلمه در دوران کودکی من به مسواک میگفتم میماک،به خرگوش میگفتم اگوش،به حلوا هم میگفتم حلپ ماچم،وقتی هم عموم میومد خونمون گریه میکردمو میگفتم لولو اومده :)) :)) :))
  9. اختراع کلمات جدید

    پاسخ : اختراع کلمات جدید منو دختر خالم به یکی از پسرای محله مون میگیم مموش ;)) ;)) ;))
  10. خاطرات شما با سمپاد

    پاسخ : خاطرات شما با سمپاد اون روزم مثه بقیه روزا زنگ مدرسه سر ساعت دو خورد،ما خوشحالو خندان می خاستیم بریم بیرون از مدرسه،مدیرمون(خ رنجبر)جلومون داشت میرفتو با موبایلش حرف میزد که یدفه پاش گیر کرد تو چاله و خورد زمین(خ رنجبر خیلی خیلی چاقه)ما هم نتونستیم خودمونو کنترل کنیمو با صدای بلند زدیم...
  11. تیزهوشان قبول شدم!

    پاسخ : تیزهوشان قبول شدم ! اون روز از شانس بدمون اینترنت خونه مون قط شده بود ما هم رفتیم خونه خالم بعد بابام رفت تو سایت،وقتی منو دختر خالم دیدیم قبول شدیم دوتایی همدگه رو بغل کردیمو زدیم زیر گریه :)) :))
  12. هدیه

    پاسخ : بهترین هدیه ای گرفتید چی بوده؟ بهترین هدیه ای که تا حالا گرفتم یه قاب عکس کوچیکه که از یه عزیز هدیه گرفتم و بدترینش یه دسته گل سرخ بود ;;) ;;) ;;)
  13. سوالات باحال بازی جرات حقیقت

    پاسخ : جرئت حقیقت رفته بودیم اردو و اونجا داشتیم بازی میکردیم که دختر خاله م جرئتو انتخاب کرد یکی از بچه ها هم گلاب به روتون اب تف داد بهش،اونم بدون هیچ واکنشی خوردشون :) :)) =)) باsaghar98با هم بودیم
  14. اختراع کلمات جدید

    پاسخ : اختراع کلمات جدید ما واسه افراد مورد نظر اسم میزاریم مثلا به محمد موسوی میگیم موز دهنی یا به برهانی میگیم اب و... ;;) ;;)
  15. تاثیر گذارترین صحنه ای که دیدین

    پاسخ : تاثیر گذارترین صحنه ای که دیدین وقتی داشتیم از بندرعباس برمیگشتیم،وسطای جاده راهبندون بزرگی شده بود منو داداشم رفتیم ببینیم چی شده،چهارتا جوون تو یه 405 التماس میکردن یکی کمکشون کنه،اطرافشون پر از اب بودو مردم فکر میکردن بنزینه بخاطر همین فقط تماشا می کردن،چند لحظه بعد بخاطر بنزینای توی...
  16. تاثیر گذارترین صحنه ای که دیدین

    پاسخ : تاثیر گذارترین صحنه ای که دیدین سی و یکم شهریور بود که مصادف میشد با نیمه ی شعبان،صبح روز بعد اولین روز ورود من به مدرسه بود،وقتی از خواب بیدار شدم مادرمو با چشمای خیس بالای سرم دیدم یکی از عزیزانم دیگه پیشم نبود :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(
  17. سرکار گذاری!

    پاسخ : سرکار گذاری ! یه بار از فرط بیکاری،با پسر خاله م تصمیم گرفتیم یکیو سر کار بزاریم،یه شماره ی رندیو وارد کردمو گوشیو دادم به پسر خاله م،یه مرده برداشت بعد پسر خاله م گفت ببخشید موبایل اقای ارداشتی؟مرده با یه حالت ترسناکی گفت نه اشتباه گرفتید.پسر خالمم بهش گفت پس غلط کردی برداشتی :)) :)) :))
  18. اولین آشپزی

    پاسخ : اولین آشپزی یادم میاد که اولین بار بود میخواستم چایی دم کنم،قوطی چایی رو برداشتمو یه کم ریختم تو فلاکس بعد اب جوشو ریختم،هر چی امتحان میکردم چاییه رنگ نمیگرفت،اخرش دقم گرفتو یه کم ازش خوردم اون موقع بود که تازه فهمیدم به جای چایی،زیره ریختم تو فلاکس :-[ :-[ ;D ;D :)) :)) =)) =)) :-" :-"
  19. آرزوی دوران بچگی!

    پاسخ : آرزوی دوران بچگی! دوتاشون واسم خیلی مهم بود،فقط لطفا منو مسخره نکنید 1_دوست داشتم ساعت برناردو داشته باشم 2_نمیدونم چرا؟ولی دوست داشتم عروس بشم :-[ ;D :)) =))
  20. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یه بار با بابام سر اینکه چی صبحانه بخورم بحثمون شد .خواستم بگم اصلا من میرم کره و پنیرو میارم هر کار دوست داشتی بکن،اشتباهی گفتم اصلا من میرم پره و کنیرو میارم :) :) :)) :)) =)) =))
بالا