پاسخ : تیزهوشان قبول شدم !
دبیرستان که ندادم واسه راهنمایی اون روزی که جوابی ها رو زدن من خونه نبودم
دوستم زنگ زده بود گفته بود جوابا رو رو سایت زدن
داداشه منم رفته بود دیده بود
از قضا من اون روز با داداشم قهر بودم
تا رسیدم خونه سر لج و لج بازی گفت قبول نشدی
واکنش من در اون لحظه: :-\
واکنش...
پاسخ : برای تابستان چه برنامهای دارید؟
تابستان من:
برم ادامه بسکتبال :)
ایروبیک ثبت نام کنم :)
والیبال برم
دلم می خواد موی تای برم(ولی بابام نمیزاره رزمی برم) >:p :-<
زبان هم که طبق معمول ~X(
میرم تست عربی و فیزیک X-(
هر هفته با برو بچ برم بیرون ;)
رمان بخونم :P
فیلم ببینم :P
حال داداشمو...
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف می کنم از کودکی تا همین چند ماهه گذشته فکر می کردم که بازیگرای معروف همه شرکت دارن میگم به چه علت
دیدین اول فیلم ها گوینده میگه با شرکت مثلا لوناردو دیکاپریو(غلت و غلوت املایی داره شرمنده)
من فکر می کردم واقعا یه شرکتی چیزی داره ;D
تا اینکه در جمع اینو گفتم و اساسا...
پاسخ : سوتیها
سوتی برادر من در دانشگاه:
داداشم تعریف میکرد سر یه درسا خیلی خسته شده بودن استاده شون هم استراحت نمیداده
استاده سوال میپرسه اینو باید با چی حساب کرد؟(یادم نمیاد چی بود :-/)
برادر نابغه ی من :با ماشین حساب کاسیاس(اسم ماشین حساب :کاسیو) ;D =))
استاده: :o ;D :)) =))
دانشجویان: :o...
پاسخ : اتفاقای عجیب
اتاق من یه جورایی رو پشت بوم هست در پشت بوم کنار در اتاقه منه
این چند وقته برای امتحانا شب دیر می خوابیدم شب که چه عرض کنم ساعت ۳و۴ صبح
۲ شب ساعت ۱:۳۰ صدای خرش خرش برگ و صدای پا میاد منم کولر اتاقم فعلا وصل نیست مجبورم در پشت بوم رو باز بزارم با پنجره اتاقم منم از این چیزا...
پاسخ : سوتیها
اول دبستان که بودم آخرای سال کتاب داستان میاوردیم می خوندیم
از قضا من کتاب شنل قرمزی رو داشتم از بس خونده بودمش حفظ بودم
معلممون یکی رو صدا زد داستانش رو افتضاح خوند قرار شد من برم
بعد که داستان رو خوندم کلی تشویقم کرد =D>
معلم:خب حالا چه نتیجه از داستان میگیریم؟
من: :-s...
پاسخ : بلاهايي ك برادرا/خواهرا سرمون ميارن!
من و داداشم اصولا با هم نمی سازیم.و همیشه در حال دعوا کردن هستیم اما خیلی کیف میده
من کلا زورم بهش نمی رسه ولی از حق نگذریم وقتی می خوایم همو بزنیم به هیچ عنوان رحم نمی کنیم یعنی از ته وجود میزنیم :>
نمونه اش چند وقت پیش سر نمی دونم چی افتادیم دنبال...
پاسخ : سوتیها
کلاس پنجم بودم رفته بودم خونه دوستم تلپ شم.اتفاقا اونروز مامانش اینا شب دیر میومدن ما هم ۲ تا دختر تنها و به شدت شجاع!!!!!!!!!
خلاصه داشتیم فیلم میدیدیم شانس ما برق رفت .چراغ قوه شون هم بازم از شانس گند ما تو اتاق بالاشون بود که شتر
با بارش توش گم میشد .آخرش تصمیم گرفتیم دست هم...