اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امروز شیطنتم گل کرده بود صدای گوشی خالم رو عوض کردم گذاشتم صدای گورخر!!
بعد خالم تعریف داشت میکرد که رفته بیرون توی مغازه گوشیش زنگ می خوره و دیگه همه :o خالم رو نگاه میکردن!!!!
منم فقط :)) :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم خواهرم یه اتوی چراغ دار (اسباب بازی) خرید من به چراغش خیـــــلـــی حسودیم شد....
چراغش رو روشن کردم زیر تخت پدر مادرم قایمش کردم بعد چراغش سوخت خیلی شیک رفتم به خواهرم دادمش ( و خودمو زدم به کوچه علی چپ) گفتم: آبجی این چراغش چرا روشن نمی شه :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 8-9 ساله که بودم ، واس این که مثن خیلی شاخ باشم و اینا ،کتابای قلنبه سلنبه از کتابخونه کودک میگرفتم ! (البته نه درحد جهان هولوگرافیک) :-"

مثه رمانای نوجوان و بزرگسال و اینا !

بعد میرفتم خونه اصن حوصله م نمیگرفت ورقه شون بزنم ! حوصله م سر میرفت !

بعد تازه روم هم نمیشد برم کتابو برگردونم ! 1 هفته بیکار میشستم ! =P~

بعد دیگه از همون جا یاد گرفتم سعی نکنم آدم شاخی باشم ! ;;)


این بود اعتراف من ! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که این برنامه که آقای الهی قمشه ای که حرف میزنه شبکه چهار
تمام مدت بچگیم فکر میکردم برنامه کودکه و مشتاقانه نگاه میکرد و البته چیزی نمیفهمیدم!
و تمام مدت خودم رو از برنامه هایی چون رنگین کمان و عمو پورنگ محروم کرده بودم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

بابام اعتراف کرد مکه که رفته بودن با یکی از دوستاش زودتر می رفتن رستوران برا غذا و نوشابه هایی رو که گذاشته بودن سر میزا همرو تکون می دادن
بعد وقتی که مردم نوشابه هارو باز می کردن برا خوردن از بس فشار توش زیاد شده بوده که تمام نوشابه می ریخته رو لباسشون و حتی یه قطرشم نمی تونستن بخورن /m\
و همین الان بابام یه نوشابه ی یخ باز کرد و همش پاشید بیرون:))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم: وقتی حدودا هفت هشت سالم بود، ذرات گرد و غبار و پرز ها رو که توی هوا معلّق می دیدم فکر میکردم اینا مولکول و اتم هستن و فقط من می تونم ببینمشون چون یه بچه ی جادویی ام و چشم هام جادوییه! ;D
تا مدت ها به هیشکی هم نگفتم که ریا نشه و این قدرت جادویی مال خودم بمونه... :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

خو...بنده معترفم که اون من بودم که تو چهار شنبه سوری تو چادر اون دختر خانوم هفت ترقه انداختم .
بنده خدا زهلش ترکید.
تازه چادرش هم دود شد... X_X
بعد یه بار دیگه هم موشک سوتی زدم از کنار گوش یه پیرمرد گذشت.(بد گرفته بودم دستم.) X_X
من طلب حلالیت میکنم.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم منم مث خیلیا فک میکردم که سکوت علامت رضاست ینی علامت پسر عمومه.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميکنم بچه که بودم انگشتاي بابامو تو خواب لاک زده بودم :-" اونم لاک قرمز!

پدر هم بيدار شده آماده شده نميدونم چرا نفهميده :-?

حتي اون روز با تاکسي رفته و پولو داده اما بازم نفهميده :-"

تا اينکه رفته سرکار و همکاراش ترکيدن از خنده :-"

و يکي رفته استون خريده :-"

;D ;D ;D :)) :)) :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم نمیدونستم ح.ب چیه تازه فهمیدم!!!!!!!! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر تو اتاقمم و میام سمپادیا برا اینکه مامانم نفهمه من تو نتم و بم گیر نده ک برو بخون کلا نگام به دیواره چون اگه بخواد از پله ها بیاد بالا سایش رو دیوار میفته و من میفهمم داره میاد و سریع نتو قطع میکنم >) :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هیچوقت,تا این حد دلم نخواسته که یه هفت تیر بگیرم دم شقیقم و شلیک کنم!!!!!!!!!!
اما حیف!!!!!!!!
جرآتشم دارم!!! ولی هفت تیر ندارم و یه چیز دیگه هم دارم!
یگانه رو!!!!!!!!!! فقط به خاطر اونه!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تنها کارتونی که دیدم تام و جری و میگ میگ بود که اونم صبا موقع رفتن به مدرسه میدیدم .... اعترافم میکنم که تا حالا عصر یخ بندان ندیدم و اصنم ازش خوشم نمیاد :)
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم که تا همین چند سال پیش واقعا ابی و ستار رو از هم نمیتونستم نشخیص بدم :-"
خدایی خیلی شبیهن ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از بی هویت :
دوران کودکی فیلمای قدیمی رو می دیدم که سیاه سفید بودن
فکر میکردم قدیما دنیا سیاه و سفید بوده بعد کم کم رنگی شده..! :د
بازم خوبه ،من هنوز اعتقاد دارم يه دوره اي بين قرن 18 تا دهه هفتاد يا هشتاد قرن 20 سياه سفيده :|
واقعا خيلي برام سخته كه رنگي تصورش كنم :|
همون دهه 70 و 80 هم انگار همه چي تار و بي كيفيته..(به خاطر فيلما)
و از قبل قرن 18 و در قرن 21 دنيا كاملا رنگي و عاديه ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا همین دیروز فک میکردم اوشین پسر بوده! :-" :-" ^#^ X_X :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم هروقت صداي منظمي مث ساعت يا چكش كارگري ك داره ديوار خراب ميكنه يا......ب گوشم ميرسه شروع ميكنم باش با دست پا دهن آهنگ زدن;))))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم از کودکی تا همین چند ماهه گذشته فکر می کردم که بازیگرای معروف همه شرکت دارن میگم به چه علت
دیدین اول فیلم ها گوینده میگه با شرکت مثلا لوناردو دیکاپریو(غلت و غلوت املایی داره شرمنده)
من فکر می کردم واقعا یه شرکتی چیزی داره ;D
تا اینکه در جمع اینو گفتم و اساسا موجبات شادی و خنده ملت رو فراهم کردم =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ک دیشب به خاطر تموم نشدن کتاب"قصه های امیر علی"(ک باید ب دوستم پس میدادم) بیشتر استرس داشتم تا تموم نشدن کتاب وا3 امتحان امروز :-"
 
Back
بالا