اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هنوزم وقتی دختر عمومو میبینم اعصابم خرد میشه با اینکه خیلی رو خودم کار کردم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو پی سی سشوار گرفتم حواسم نبود رفت رو داغ بعد سی پی یو ترکید صداش رو در نیاوردم X_X X_X X_X
اعتراف میکنم تو فوتبال به تیم های علاقه مند میشم که درجه اول نیستن
اعتراف میکنم یه بار راز یکی رو بر ملا کردم :-ss
اعتراف میکنم خیلی خودخواه و از خودراضی هستم :-s
 
پاسخ : اعترافگاه !

بچه که بودم مهم ترین دغدغه ی زندگیم این بود که چرا وقتی برق میره تلفن زنگ میخوره؟! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

بچه بوديم خر بوديم تبليغاي اون «نايسر دايسر»ـو ميديديم، مادرمون رو خر كرديم ازونا بگيره يكي.
بعد بنده فك ميكردم هرچي ـرو باهاش خورد كني خوش مزه تر ميشه :-" واسه همين هر چي ميوه ميخواستم بخورم ميرفتم با اون خورد ميكردم بعد ميخوردم :-"
×بچه بوديم كلا يكي از تفريحاتمون اين بود بشينيم تبليغاي اون مي‌شاپو ايزي‌شاپو بنگريم :-" لازمه ذكر كنم اون موقه خيلي‌عم هيجان داشت :پ خرعم خودتونين:-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

معترفم ک تا 1 ماه پیش نمی دونستم بانگ چیه ملت چه جوری میذارن همیشه هم اون قسمت تو مشخصات ک توش بانگ مینویسن واسم قسمتی کشف نشده بود ک بالاخره کفشش کردم :>

پ.ن:اعتراف می کنم : من برعکس همه در حال حاضر پشت خنده هام غمه :|
اعتراف می کنم در حال حاضر خودمم نمی دونم چ مرگم شده
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم كه به هيچ وجه من الوجوه قبول نميكردم كه اوشين دختره و دليلم اين بود كه يكي از بازيكناي تيم ملي بسكت ايران اسمش اوشينه! پس اوشين هم قطعا بايد پسر باشه! :-" تا اينكه خودم با چشاي خودم ديدم و باور كردم كه اوشين دختره...! :-"

اعتراف ميكنم كه خيلي تلاش كردم تا بالاخره تونستم كلمه "وايو" رو روي لپ تاپ هاي سوني بخونم!
 
پاسخ : اعترافگاه !

من معترفم که همیشه سرصف فکر می کردم که چرابچه هاهمه یه هویی شروع به خوندن می کنند :-? :-? :-? هیچی نمی فهمیدم والکی لباموبازوبسته می کردم.ازاون جایی که اجازه نمی دادم چیزی توذهنم مجهول بمونه شروع به تحقیقات کردم.بعدازسال هاتحقیقات وقتی چهارم ابتدایی بودم فهمیدم سرودملی که میگن همینه که بچه هایه هویی می خونن ;Dبعدبه این نتیجه رسیدم من ایرانیم وبایدبلدباشم.شروع کردم به حفظ کردن.اما همیشه قاطی می کردم ولی خوشبختانه توکتاب پنجم بودوتونستم حفظ کنم اماهنوزکه هنوزه قاطی می کنم :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم
کاری کردم که سایت مدرسمون یه بیس دیقه بالا نمیومد!
 
پاسخ : اعترافگاه !

فک میکنم اگر الان که دوم دبیرستانم دوباره ازمون ورودی اول راهنمایی رو ازم بگیرن محاله ک قبول شم......... X_X X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بعضی وقتا به کسایی که دیگه خیلی نا امیدن راجع به موضوعی امید میدم و آرومشون میکنم اما وقتی همون مشکل برای خودم پیش میاد کاملا نا امید میشم و بیخیال همه چی مثل الان
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعترف ميكنم از استرس فاينال خوابم نميبره
 
پاسخ : اعترافگاه !

خو...اگه دیدید احیانا بضی هاتون تعداد لایکاتون کم میشه.و یا زیاد نمیشد.
بدونین که شاید من بودم که میرفتم به پست هایی که اصن فکرش رو هم نمیکردید دیس میدادم :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم نمی دونم چرا جایی می بینم که مثلا نوشته اسمایل خنده، اولش فک می کنم نوشته اسماعیل خنده ;D ;D
اصن برای لحظاتی بدجوری میرم تو فکر :-? :-?
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بعضی وقتا نظرهایی از افراد میشنوم... که قبل از جواب دادن دوست دارم برم خودمو دار بزنم بعد بر گردم بیام به بحثمون ادامه بدیم!!!!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف کنید
منم اعتراف میکنیم
ولی شما هم اعتراف کنید
اعتراف کنید وقتی بچه بودین حداقل واسه یه بارم که شده خودکار رو کردین تو مداد تراش تراشوندینش ;D

خو چیزی نیس
خودمم همینکارو کردم
تازه اعتراف میکنم یه بارم انگشت کوچیکمو کردم تو تراش تراشیدمش ;D ;D

خو از کنجکاوی زیادم بوده....
شمام اعتراف کنید
 
پاسخ : اعترافگاه !

منم اعتراف میکنم وقتی بچه بودم گوشی بابامو تو ی پارچ آب شستم. ^#^ ^#^ X_X X_X :-[
و هم چنین اعتراف میکنم موهای مامان و دختر خالمو تو خواب قیچی میکردم ^#^ ^#^ X_X X_X :-[
و ب علاوه 5 سال پیش با سبزی قورمه سبزی کوکو سبزی درس کردم. :-& :-& X_X X_X :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي کنم يه بار وقتي بچه بودم يه چسب رازي رو توي موهاي خواهرم خالي کردم ;)
اعتراف مي کنم تا الان اين دومين گوشي که سوزوندم :-*
و
وقتي يکي از فاميلامون خواب بود کف پاش نخود چي و کشمش چسبوندم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پارسال من و صدف و آناهید صندلی عبدوس-دبیر ریاضی مون- رو لگد می کردیم وقتی روش می نشست جای کفشامون پشتش می موند...
مثه این بود که مستقیما بهش لگد زدیم =))
اعتراف میکنم وقتی هشت ساله بودم،من رو فرش پذیرایی گواش ریختم نه خواهر یه ساله ام :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو هفت سالگی یه جوجه رو تو حلبی روغن جامد با روغن شستم! میخواستم تمییز شه اما بدبخت مرد! :|
 
Back
بالا