نتایج جستجو

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! فعلا بهتر ازین نمیتونم شعر بگم... تا بعد! ممنون از نظرت!

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! خودمم شعر نو رو بیشتر دوست دارم! ولی دوست دارم به عنوان یه شاعر (اگه باشم) بتونم شعرسنتی هم بگم...! ممنون!!

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! سلام! تحت تاثیر یک برنامه ی تلویزیونی این شعر از من تراوش شد!! ;)) چه کنم دست خودم نیست, عاشق شده ام همه ی عمر میگشتم و پیدا شده ام تو بگو دست بکش از تن و از جان خودت گردنم پیش کشت, حال که رسوا شده ام! دل و دین من, همه در راه تو از دست رفت چه غمی؟! باش...بگویم که...

پاسخ : در همسایگی باران(دفتر شعر من!) سلام عزیزم! من از شعر اولیت بیشتر خوشم اومد!! شعر دوم تصویرسازی خیلی خوبی داشت... با شعر سومت نتونستم ارتباط برقرار کنم!! به هر حال لذت بردم!! مطمئنم پیشرفتتو شاهد خواهم بود!

پاسخ : فرياد درد (لطفا نظر!) این خیلی قشنگه... مخصوصا اینجاش: زندگی در معرض فرسایش (است)... ! اون شعر قبلیتم... من احساس میکنم... توصیف یک دیدار غمگینه!!

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! fa.z جان... ممنونم! این یکی رو چون سعی کردم شبیه شعر باشه بعضی جاهاش شاید یه جوری شده!!!! و آقای خاص از نظر شماهم ممنونم! کلی با کلمه ی سبک خراسانی حال کردم!

پاسخ : سین. خیلی جالب بود...! عالــــــــــــی بابت این ذوق و سلیقه تبریک...

پاسخ : شراب عشق (بنوش ... بر فراز آسمان) سلام... از بیت هات خوشم میاد...!! خوش به حال اونیکه تونسته تورو وادار کنه که شعر به این قشنگی بگی!

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! چه کسی راز مرا میفهمد؟ که تو خورشیدی ... من ابر! آسمان دلگیر و تاریک تر از دلهامان... چه کسی راز تورا میفهمد؟ من که پنهان شده ام در میان بطن های قلب تو... و چه پر فاصله است دستامان! چشم های تو هنوز ... کور کور پاهای من هنوز ...سست سست درد های ما همه ...جمع جمع...

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! "نم نم" بارون... "من" رو میکشه به خیابون!!

پاسخ : بزرگترین اشتباهی که در قبال دوستت كردي؟ هه! ولش کردم و خیلی نامحسوس لِـــــــــــــــــــــه! حالا دوباره باهاشم... ولی شرمنده!

پاسخ : اشعار من یه چیزی بگم؟ من چیزی از شعرات دریافت نکردم... تو مفهوم خوبی رو درنظر داری ولی فک نکنم تو شعرات بتونی بیانش کنی! ولی مطمئنم پیشرفت خواهی کرد... من عاشق پیشرفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! B-)

پاسخ : فرياد درد (لطفا نظر!) سلام... شعرات خوبن...! میدونی من چند بار سعی کردم شعر با قافیه و وزن بگم...دیدم نمیتونم اینجوری حرف دلمو بزنم... پس زدم تو کار شعر نو...حالا اینجوری بهتره! شاید یکی از شعرای مثلن با قافیمو بزارم...اونوقت فقط بخون و بخند... ;D :)) تو دوست داری با قافیه بگی نه؟ بیشتر...

پاسخ : بر فراز آسمانها!!! (اشعار من) آدمکای برفی آرومتر بخندین... ستاره های خاموش چشماتونو ببندین... (این مصرعش یادم نی!!!) لیلی من تو خوابه...کنار بید مجنون! لیلی من...مثل همیشه عالی بود! بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس(طبق قرار) ;)) ;))

پاسخ : یک نیلوفر وحشی...! در امتداد آفتاب که حرکت میکنم... به تو که فکر میکنم! تمام فرمول های شیمی روی زمین مدرسه پاشیده میشوند. دوباره فکر من __ناخواه__ تورا مزه میکند... باور نمیکنم! نه... خورشید بودی...آفتابت کو؟ هِی... می ایستم داغی آفتاب نیرویم میدهد... تورا...

باغبان منـــــــــــــــــــــــــــ! شانه هایت زیر بار گناه من خم نشود... چشم هایت آبـــآلود تو می دانی! من همان "نیلوفر وحشی" هستم که ــــــــبی باکــــــــ همه جا روییدن دارد! مرا ـــــهــرز نخوان...! لطفا ــــــــحرس نکن. بگذار در این " جوانی نو " خودم عاشق باشم...! تو...

پاسخ : پاسخ : حرفای تو کتابا راسته؟! هان... واقعا ممنونم از نظر لطفتون! اما این سوال تنها چیزی بود که بعد از خوندن این کتاب واسه من پیش اومد. منم باشما موافقم! اما قناعت یعنی چی؟ درست نیست که بگیم قناعت یعنی اگه یه مقدار پول داریم همشو واسه خودمون خرج نکنیم...و پس انداز کنیم؟ ولی اینجا یه طور...

کتاب " چهار اثر از فلورانس اسکاول شین رو خیلیا خوندن. اما... گفته: یه بار یه مردی میخواس یه پالتو با آستر پوست بخره. فروشنده یه پالتو نشون میده و مدعی میشه که این قیمتش هزار دلار بوده اما به خاطر حراج فصل اونو پونصد دلار هم میفروشه... کل دارایی مرد هفتصد دلار بوده. ذهن استدلالی اون میگفته که...

اینا بخشی از مراسم شب آخر ساله... جالبه! فک نمیکنم تاحالا به گوشتون خورده باشه! 8-| برگزاری آيين جشن چهارشنبه سوري: پسين (غروب) بوته‌ها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش به نماد "پندار نیک"، "گفتار نیک" و "کردار نیک" و یا هفت امشاسپند "هرمزد"، "وهومن"، "اردیبهشت"، "شهریور"، "سپندارمذ"، "خورداد" و...

پاسخ : مرگ نبض شاید من! روی شیشه ی بخار گرفته ی اتاقم مینویسم سکوت. مینویسم شب. مینویسم من... از روزنه ی نقطه ی "من" نگاه میکنم. دنیایی گیج. کوچه هایی شلوغ...و آدم هایی شاید خیالی! بوی تن خدا...سکوت شیطان!! یک طرف دنیایی رویایی... آسمانی آبی تر از همیشه. خورشیدی خندان. سربرمیگردانم...کمی...