پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
آدمک آخر دنیاست بخنــــد
آدمک مرگ همین جاست بخنــد
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخنـد
دست خطــی که تو را عـاشق کرد
شوخی کاغــذی ماست بخنــد
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که...
پاسخ : مراکز اصفهان
سلام بچه ها
من دانشجو ام .انگار از خیلی چیزا بی خبرم
ببینم این یک و دو که آخر اسم فرزانگان و اژهای میگذارید چیه دیگه؟؟؟؟
مگه چند تا اژه ای و فرزانگان امین داریم تو اصفهان؟؟؟؟
:o
پاسخ : Twilight
من هر هفته سال پیش دانشگاهی سر زنگ زمین شناسی تو موبایل دوستم سینما کلاسی داشتیم!!
الان با اسمش یاد کنکور و زمین شناسی و موبایل و مانتوی مدرسه میافتم.
کتابشا با این که زبان اصلی تا نصفه خوندم خیلی بهتر از فیلمش بود.
پاسخ : برایم شعر میخواند.
خوشم نمی آید
از این چند بار «خدا حافظ» گفتن هایِ آخر حرف های دوست داشتنی.
حتی از جمله های مثلا خلاقانه ای که قرار است جای تکرار را بگیرند.
آخر مثلا قرار است قاطع باشم و دختر لوسه ی قضیه نباشم و این حرف ها.
اما آدمیزاد است دیگر. بی هیچ چی که نمی شود.
چند لحظه...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
1:
خودم رو هم گول میزنم.
میگم عصب اشکی از پشت لب رد میشه...
واسه همین با خیال راحت زیر دست آرایشگر گریه می کنم
2:
فیلم «ده» کیا رستمی رو دیدم.
قشنگ بود.
یه دختر خرابی یه جای فیلم به زنی میگه :
« چه فرقی داره کار ما با شما ؟ همه اش بده بستون ه . فقط ما خرده فروشیم و...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
اصلن چه کسی گفته هر کسی باید عطر خودش را داشته باشد
تا هی که دلمان برایش تنگ شد
بگیریم و بو کنیم و یک جوریمان بشود و ...
اصلن اشتباه گفته.
همین می شود که روی تخت دراز کشیده ای
و دکتر می آید برای معاینه
که یکهو پرستار ترسیده می گوید : دکتر فشارش افتاد ... نبضش بالا...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
آی بالا بالا ها... می شنوی؟
حواست هست؟
نکند این روزها سرت شلوغ شده ؟؟
ببین ... گفتی: جنس ظریف می آفرینم تان.
گفتیم : باشد.
گفتی : گناه پای شماست ... انتخاب هم .
گفتیم : باشد.
گفتی : بزرگترین درد ها و بزرگترین لذت ها را به شما می دهم ... نفرینی پشت سر شماست: مادر...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
موضوع اینجا انقدر قوی و دارای حس هست که شما اسم نثر منا گذاشتین شعر ، پس تمام ه. پست اول این تاپیک را هم اگه دیده باشین قصد من دقیقا همین بوده.
پایان بحث همین جا.
پاسخ : برایم شعر میخواند.
شما چه راحت
به اینا می گین شعر
برای شما فرقی داره که حتما شعر باشه؟
1. آقای لوکاس کارودینک ، Enter های متن را نادیده بگیرید
می شه نثر
الان حل شد؟
2.حس ش به نظر شما چیه؟
شعرت میاد یعنی چی میاد؟ ؟نکنه فقط اینه که : آه ، یارم کو ؟ وای از غم دوری ؟...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
قوز می کردم.
هنوز هم قوز می کنم.
و این هیچ ربطی ندارد به اعتماد به نفس و این حرف ها.
ربط دارد به یک « مشکل » آناتومیک.
مشکل برجستگی ها و فرو رفتگی های بدن است!
یاد گرفته ام که خجالت بکشم از برجستگی های بدنم ،
که سعی کنم پنهانشان کنم ،
که اگر کسی ، نامحرمی نگاهش...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
ما به اش می گوییم «Clavicle» .
بقیه میگویند « ترقوه ».
چیز خوبی است کلّن.
می شود یک پیراهن یقه باز صورتی پوشید
و هی از دیدنش ( دیدنشان!) توی آینه کیف کرد
می شود به قول دوستی هی کمر بند ایمنی را رویش ببندی
تا آخرش ، « او» روی خراشیدگی اش را ببوسد
می شود هی کیف کرد...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
برای همه ی ما ، لحظه های خطرناکی هست.
برای همه ی ما که تصمیم گرفته ایم متفاوت باشیم،
رها باشیم،
در قالب های سنتی بد شکل نشویم ،
خودمان فکر کنیم ،
راه برویم ونفس بکشیم و پیش برویم.
برای همه ی اینجور زنها، از این دست لحظات هست.
لحظه ای که مردی را،
مرد لااقل آن...
پاسخ : برایم شعر میخواند.
ما زن ها دو دسته ایم...
دسته ی اول اونهایی که دماغشون رو عمل کرده ان...
دسته ی دوم اونهایی که بلافاصله با دیدن کسی از دسته ی اول، به مرد همراهشون می گن: اون زنه دماغشو عمل کرده ها!!
پاسخ : برایم شعر میخواند.
با ژست همیشه ی مردانه اش
لم داده بود
انگشتهای ظریف و کشیده اش
با آن رگهای برجسته ی مردانه
آنقدر نرم روی صفحه لمسی لپ تاپ اش سُر می خوردند
که ته ته دلم غش می رفت و داد می زد که : باور کن روی این پستی بلندی ها هم به همان ظرافت و لذت بخشی می شود سُر خورد...
حسودی...