پاسخ : سوتیها
مامانم و خواهرم (10سالشه) داشتن از این فیلم کره ایا میدیدن. حالا این یه قسمت از دیالوگ امپراطور کشور و ندیمه شه:
ندیم: عالیجناب به قصر همسر جدیدتون نمیرین؟
عالیجنابه چیزی نمیگه!
ندیم: عالیجناب مادرتون گفتن که حتمن امشب باید به قصر همسرتون برین!!!
حالا ننه ش داره نصیحتش میکنه :D...
پاسخ : سوتیها
معلم فیزیکمون یه اقاییه! یه روزی ما با این مردک 3 نقطه سر کلاس نشسته بودیم داشتیم مسئله درباره ی میدان مغناطیس حل میکردیم
(پیش زمینه:سوم دبیرستانیا و بچه های پیش میدونن که وقتی میخوایم ببینیم میدان مغناطیسی سیم درون سوئه یا برون سو چیکار میکنیم! ;))
این اقا هردفعه که میخواس مسئله...
پاسخ : سوتیها
تو کوچه مون یه پسره افتاده بود دنبالم......بد جوریم گیر داده بود! منم که اصلن بی اعصاب _اون روزم کیفم خیلی سنگین بود_ خلاصه منو جو گرفته بود خواستم کیفمو بزنم تو سرش یهو انقد که این سنگین بود از دستم ول شد افتاد 4متر اونور تر ........!!!!!! =))
پسره دیگه پوکیده بوداا....!!!!
من...
پاسخ : سوتیها
با دوستم میخواستم قرار بذارم با هم بریم پارک لاله ! حالا این شرح صحبت های تلفنی ماست :
من: سلام سارا خوبی؟ زنگ زدم بگم کجای پارک قرار بذاریم....
سارا: نمیدونم فقط یه جایی باشه که راحت همدیگه رو پیدا کنیم و هی دنبال هم نگردیم
من: مثلا کجا؟
سارا: نظر خاصی ندارم بذار از مامانم...
پاسخ : سوتیها
اهان یه چیز دیگه!
امروز که رفتیم مدرسه(بعد از کلی برف بازی فرستادنمون خونه) داشتیم تو حیاط برف بازی میکردیم که دوستام یهو ریختن روم و کل هیکلمو پر برف کردن یعنی من با یه حال نذاری روی زمین عین جنازه مونده بودم بلندم نمیشدم بعدش با بقیه همدست شدیم اون کسایی که منو خیس کرده بودن به...
پاسخ : سوتیها
یکی از دوستام حالش از بغل و بوس و اینجور کارای دخترونه بهم میخوره منم به خاطر در اوردن لجش هر روز تو مدرسه محکم فشارش میدم و میبوسمش فجیع....!
یه روز که داشت از دستم فرار میکرد بهش گفتم تورو خدا نرو!!!!قول میدم اروم بکنم دردت نیاد قول میدم.... :o :o :o بعد یهو دیدم همه تو سالن...
پاسخ : سوتیها
خیلی بده ادم میخواد از خجالت اب بشه ولی نمیشه....!
فلشمو داده بودم به معلمم(توش تحقیقام بود) بعدش شب همون روز که میرفتم بخوابم یهو یادم افتاد هرچی کنسرت خراب و افتزاح/افتضاح با اعمال شاقه و فیلم سزارین یه بدبختی با فیلمای ومپایر دایریز توش ریخته ام و اصلا تحقیقی توش نیس...
پاسخ : سوتیها
با دوستم رفته بودم پارک نزدیک خونمون . داشتیم حرف میزدیم که یه پسر تقریبا 5ساله که قدش به نصف منم نمیرسید اومد گفت: ببخشید خانوم من از شما خوشم اومده میشه با هم دوست شیم؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من ودوستم :oبودیم
اخرش فهمیدیم که ذاذاش این پسره بهش...
پاسخ : تا حالا تو مدرسه آب بازي كردي....؟
من وقتی سوم راهنمایی بودم روز تولدم برا همه شیر کاکائو خریده بودم و تو حیاط داشتیم میخوردیم که یهو دوستم(اسمش زهرا بود) به طور خیلی خودجوش شیر کاکائو شو خالی کرد رو سرم بقیه بچه ها که اینو دیدن ریختن روم !!! انقد شوکه بودم که حتی از جام تکون نخورده...
پاسخ : گند های دوران كودكی
من وقتی 4 ساله بودم تو مهد کودک با یه پسری به اسم امید دعوام شد (منم که عشق پسر بودم در دوران طفولیت! ;D) بهش برگشتم گفتم امید ما نباید هی باهم دعوا کنیم که! ما باید با هم تفاهم داشته باشیم :o
مامان امید با مامانم همکار بود و پارسال وقتی همدیگه رو دیدیم امید بهم گفت...
پاسخ : تیزهوشان قبول شدم !
اون روزی که قرار بود اعلام کنن من مسافرت بودم ساعت 11 بود که دوستام بهم گفتن قبول شدن بعد من با هزار حسودی و دلشوره مامان بابامو فرستادم کافی نت 1ساعت طول کشید و من تو اون یه ساعت تقریبا 8 بار رفتم دستشویی ;D بعدش که گفتن قبول شدم اینقدر از هیجان و خوشحالی جیغ زده...
پاسخ : علایق عجیب و غریب!
عجیب ترین علاقه ی من اینه که برم از صبح تا شب هی از ادام لمبرت چیز میز (اهنگ موزیک ویدیو عکس کنسرت مصاحبه و...) پیدا کنم بعد با کلی ذوق و شوق 100 بار ببینمشون بعد زنگ بزنم برا بقیه هم یه ریز تعریف کنم!!! ;D
یا مثلا برم یه دختره ای رو محکم ببوسم (خیلیا واسه همین بهم...
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی
تلخ ترین لحظه ی زندگیم وقتی بود که جلوچشمام مردن تنها دوستمو توی بیمارستان دیدم (نمیدونم واقعا چطور میشه توصیف کرد) من به غیر از اون کس دیگه ای رو نداشتم
پاسخ : اولین آهنگی که باهاش گریه کردم ...
من با اهنگ بیقرار سیروان خیلی گریه کردم!!!
نمیدونم چم بود بعدش خودمم شاخ دراوردم ;D
نه عاشق بودم نه چیزای دیگه ;D
پاسخ : گند های دوران مدرسه!
شب کارگاه بود بچه ها اکثرا بیکار شده بودن واسه سرگرمی چند تا بادکنکو پر اب کردیم شکل دایره وایسادیم توپ بازی کنیم. یکی از بچه ها قدش خیلی بلند بود وقتی نوبتش شد بادکنکو چنان پرت کرد رفت اون سر حیات که ناظممون داشت با دوربین از کارای بچه ها فیلم میگرفت و خورد بهش...
پاسخ : چرادرس زيست رادوست دارين؟
در کل ادم وقتی زیست میخونه یه احساس کنجکاوی عجیبی داخلش پیدا میشه که من خودم تا حالا در مورد هیچ درس دیگه ای اینطوری نبودم یه حسیه که میگه اگه الان بیشتر درمورد فلان چیز ندونم میمیرم من موقع زیست خوندن ذوق مرگ میشم!!!! به خصوص ژنتیک! وااااای خدای من عالیه...
پاسخ : سوتیها
من یه بار داشتم تو راهرو تند تند میدویدم (مقنعه ام هم افتاده بود) که یهو چشم باز کردم دیدم افتادم تو بغل معلم رباتیکم(مرد بود) بعدش گفتم ببخشید خانوم جواهری(ناظمه!) دیگه نمیدوم !!!!!!
روز بعد که رفتم سر کلاس وقتی روباتمو بهش نشون دادم گفتش: مهسا خانوم در راهرو رعایت شیونات...