پاسخ : تا حالا تو مدرسه آب بازي كردي....؟
بابا آدم دیگه چیزی نیس......
ما با دوغ و نوشابه و ایستک....... ;D :-"
در حدی ک میایم خونه ی راست می ریم تو حموم!!!! ;D
پاسخ : کتک خوردن از یه بچه
من تا جایی ک یادمه زدم!!!!!! ;D
کلا بچه بودم با دو گروه آدما بودم:
1) با پسرای هم سن خودم تا 3,4 سال بزرگتر دعوا می کردم و *می زدم* !! ;D :-"
2) با پسرای خیلی بزرگتر از خودم(8,9 سال) بازی می کردم!!!!!! ;D
پاسخ : سرکار گذاری !
یه بار دسته جمعی رفته بودیم بیرون گوشی بابام زنگ زد!
یارو اشتباه گرفته بود,ب بابام گفت محمد سلام!
بابام هم کلی باهاش حرف زد.....
بنده خدا بدجور سر کار رفت!
یهو وسطش یارو ب بابام گفت گوشیه بده محمود!
بابام داد ب عموم!
بعد عموم هم کلی سرکارش گذاشت!!!
:دی
:)))))
پاسخ : سوتیها
با داداشم دعوا کردم!
گفتم برو گمشو بیرون از اتاقم!
رفت یهو دوباره در باز شد!
گفتم مگه نگفتم برو گمشو(با داد و عصبانیت) X-(
یهو دیدم مامانم جلو در وایساده!!!! :o
یعنی من اون موقع ب معنای واقعیه دونقطه دی شده بودم!!!!!!!!!!
:دی
بعد من این شکلی شدم:
:دی
مامانم هم:
:))
پاسخ : اعترافگاه !
:D
نخندینا!
یادتونه دبستان ک بودیم این مجله رشدا رو بهمون میدادن!
بعد اون صفحه آخر یه سری عکس بود از یه قسمتی از یه جونور یا یه گیاه!
بالاش بزرگ نوشته بود:
کیم چیم
من تا مدت ها اینو میخوندم:
kim chim!
:D
و مدت ها فک میکردم ینی چه!!!!!!!!!
:دی
:)))))
پاسخ : سی امین دوره المپیاد ریاضی
یه سوال!
بچه ها هیچ کس از زمانش شاکی نیس!؟
یه ساعت و نیم نسبت ب هر سال کم شده بود!
خداییش سه ساعت خیللللی کم بود :(!!!!!!!!!موافقین؟!
من یکی ک وقت خیلی کم آوردم!!!!! [-(
پاسخ : گند های دوران كودكی
یه مدت کنجکاو شده بودم ک منگنه چه جوری میزنه!!!!!!!
یه شب منگنه رو برداشتم زدم به دستم!!!!!!!!!! ;D
شروع کرد خون بچکه!!!!!!! ;D
اینقدر ترسیده بودم ک حد نداشت!!!!سوزن منگنه کامل رفته بود تو دستم!!!! :))
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
سر کلاس المپیاد ریاضی بودیم یارو مدرس المپیاد اومد و ماژیک رو برداشت درشو باز کرد یه چند دقیقه ای به در این ماژیک نگاه کرد ببینه چی کارش کنه بعد پرتش کرد وسط کلاس........ ;D
من نمیدونم چرا اینا با در ماژیک مشکل دارن!!!!! :))
.
.
.
.
بعد از کلاسای المپیاد کف کلاس...
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
اولیشو خودم میگم:
یادش بخیر پارسال واسه اولی هامون یکی از بچه های مدال آور المپیاد رو آورده بودن....
وقتی زنگ آخر خورد اومدیم پایین دیدم همه دارن به طرز مشکوکی میخندند....فهمیدم گند جدید زدن!.... ;D
چون جشن داشتیم سالن رو فرش کرده بودن و کلاس آشنایی با المپیاد...
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
تو راهنمایی سه نفر بودیم که همیشه با هم بودیم و پیش هم میشنستیم!!!!.....
من با یکیشون خیلی صمیمی بودم و همیشه سر کلاس حرف میزدیم!...
مدیرمون از اول راهنمایی می خواست جای ما رو عوض کنه ولی حریفمون نمیشد که نمیشد!!! ....
چون درسمون هم خوب بود خیلی گیر نمیداد!...
سر...
پاسخ : وقتی فهمیدی تیز هوشان قبول شدی
من که واسم مهم نبود اصلا هم دنبالش نبودم حتی یه بار هم نرفتم سایت ..........
ولی مامانم پی گیر بود و رفت دید که قبول شدم!!!!!!....
کلی هم ذوق کرد......
خوشحال شدم که قبول شدم ولی گفتم نمیرم!!!! ;D
داییم زنگ زد کلی مغزمو به سفارش مامانم شست و شو داد و...
پاسخ : سوتیها
فامیل یکی از دوستام صادقیه چون اسمش خیلی زیاده تو مدرسمون گاهی فامیلشو صدا میزنیم!
معاون جدیدمون که امسال تازه اومده هم فامیلش صادقیه (از اونایی که آدم میبیندش یاد مکتب خونه های قدیم میفته!!!)
داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم گفتم : این صادقی هم مثل جن می مونه هااا!!!(منظورم...