الان از خنده دارم میترکم..
امسال تو جشنواره تبیان رفته بودیم بعد اومدن با ما مصاحبه....رییس دانشگاه شهید بهشتی هم بود...من داشتم توضیح میدادم بعد خواستم بگم بحث آیرودینامیکو دوستم میگه""""ما به دوستم میگیم ملوس""""
یهو گفتم ادامشو دوستم آقای ملوس نژاد میگن.....اصن خودشم موند...فقط خدا رو شکر جمعش کردیم...ولی کلا شدیم سوژه واسه بچه های مدرسه....اصن یه وضی
یه بار برای اجرای یه سرود که پخش زنده داشت رفته بودیم صدا و سیما
بعد وسط شعر یه دففه یه سوتی دادم
شعر رو اشتباه خوندم و گند زدم به همه چی :-ss
ولی شانس اوردم دوستان جمش کردن!
اما بعدش کتکشم خوردم!
آخه چجوری دلشون اومد منو بزنن!
مدرسمونو جو گرفته بود کیک هفت متری سفارش داده بودن(البته نیم متر نیم تر جدا بود)
که هرکلاس برای خودش تزئین کنه و اینااا بهد مراسم تزئین بود! با خامه و اسمارتیز و کاکائو و شکلاتو ...
بههد اومده بودن فیلمو اینا میگرفتن که پخش کنن این وسط هم از صدا و سیمای استان اومدن برای رادیو با چند نفر مصاحبه کنن
یه آقا بود! با یه نفر حرف زد بعد گفت نفر بعدی همه این حالتو گرفتن
من داشتم رد میشدم، یهو یکی از بچه ها بازومو گرفت هولم داد جلو اصن نفهمیدم چی شد! بعد پسره گفت اهان شما بیاین!
منم به این حالت اول گفتم نه بعد گفتم باشه
عاغا حالا این وسط حرفامون یه قدم میومد جلو من یه قدم میرفتم عقب،باز یه گام میومد جلو منم میرفتم عقب یعنی تا اخر وضع همین بود
یعنی دوستام که داشتن میدیدن رو زمین افتاده بودن میخندیدن
هیچی دیگه
یه بار تو اخبار با من مصاحبه کردن انقد خوب حرف زده بودم که....
10 بار نشونش دادن
ولی من یه بارم ندیدم
پس فرداش پسرعمم اومده خونمون برگشته میگه:بهار بازیگر شدی؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه من از دست این فامیلامون سرمو کجا بکوبونم؟؟؟؟؟؟؟
کلاس دوم دبستان ک بودم با بابام رفتیم جشن رمضان ک از شبکه 5 پخش میشه،اونجا یه دکلمه خوندم و یه آقاهه هم بود ک مجری بود و موهای فرفری داش من خیلی دوسش داشتم دیدمش اونجا!
یه بارم تو یه همایشی با منو مامانم مصاحبه کردن ک پخش شد ولی ندیدمش خودم!
یه برنامه ای بود(تو شبکه استانی) واسه بچه، میرفتن مدرسه های مختلف بعد یه تعدادی از بچه ها رو دورمیز جمع میکردن
و باهاشون حرف میزدن با بچه ها شعر و داستان میخوندن...
فک کنم کلاس سوم بودم...
یه بارم اومدن مدرسه ما
مارم برداشتم بردن!
منم که همچنان صدام میلرزید موقع حرف زدن!
آخه یه سوالایی میپرسیدن آدم میموند چی بگه از بس خنک بود...
اما یادم نیس سوالاشو
آره بودم
کلاس سوم ابتدایی بودم عید رفتیم قم بعدش منم رفتم توی یکی از این برنامه کودکای شبکه استانی قم ..اسم برنامه ش یادم نیس...شعرم هم خوندم اونجا
کلاس سوم دبیرستان که بودم از یه برنامه ای اومدن مدرسمون برنامشون درباره امر به معروف بود اومدن کلاس ما فیلم گرفتن منم حرف زدم از تی وی پخش شد ولی خودم ندیدمش..این مجریه هست که اسمش ارسیا صنعتیه ؛ اونم اومده بود باهاشون از نزدیک دیدمش
اولین بار که تو تلویزیون بودم ، با مهدکودک رفته بودیم برنامهی رنگین کمون و خاله نرگس و اینا .
جاتون خالی هیچی نفهمیدم ازش ، ولی یادمه گفتم " به نام ِ خدا ، یکتا هستم از تهران "
بعد یه بار برای رباتیک که اول شده بودیم تو یه مراسم ِ تقدیر نشونمون دادن که لوح دادن بمون ؛
یه بار دیگه ـم "درشهر" بامون مصاحبه کرد و من حرف زدم جلو دوربین .
یه بار یه مسابقه واسه بچه ها تو شبکه استانی بود منم حدودا 4-5 سالم بود اسم مسابقه هه انگور و زنبور بود بعد به یه گروه لباس انگور و به یه گروه دیگه زنبور می پوشوندن بعد لباساشون خیلی بزرگ بود اومدن گفتن اونایی که یکم تپل ترن بیان اینجا منم که خدای اعتماد به نفس رفتم اصلا تو این لباس انگور داشتم گم میشدم هنوز فیلمشو دارم از اول تا آخر برنامه داشتم تلاش میکردم از تو این لباسه بیام بیرون
روز اول مدرسه ( همین امسالا ، نَ اول ابتدایی ) صف تشکیل داده بودیمو برنامه داشتیم
بعد من اول صف وایساده بودم
بعد از رشت فیلمبردارو اینا اورده بودن
بعد فیلمبرداری کردن ( باور کنید )
اونوخ چن شب بدش ک داشتن توی اخبار استان پخش میکردن ، منم نشون دادن ، برا یک ثانیه
همین ، رو دلم مونده بود
+
این یادم اومد الآن
یکبار هم در زمان طفولیت ( پیش دبستانی ) موقعی ک همدان بودیم ، همه ی بچه های پیش دبستانی کل شهر ریخته بودن تو خیابون ( البته من چیز خاصی یادم نی ، تنها چیزی ک یادمه اینه ک ی خیابون پر بچه بودیم با معلمامون )
بعد من عنوان نماینده ی مدرسمون ی شعر خوندم ک بعدش منو تو اخبار استان نشون دادن
من كلا ٣ بار تو تلويزيون بودم بكيش برنامه عموقناد و قلقلي بود كه رفتم و شعر خوندم دوميش برنامه عمو قناد و سازمان آب بود سوميش برنامه عمو قناد و فيتيله اي هابود
نخنديد مامانبزرگم مدير روابط عموميش بود پارتي داشتم
آره؛شبكه ي استاني !
شده بوديم تيزر برنامه كودك مثه منگلا از سر و كله ي هم بالا ميرفتيم...همين چند روز پيش هم شبكه ي نميدونم چي (همين شبكه جديدا ) اومد در مورد ماه رمضون مصاحبه كرده!
من یهبار با مهدکودک رفتهبودم رنگینکمان، چرا و چیه، ( )؛
بعد قشنگ یه پیرهن قرمز هم تنم بود و هر وقت میگفتن بیاین وسط ( )، من قشنگ جلو دوربین بالاپایین میپریدم.
خیلی هم خوب!
من كلاس دوم دبستان كه بودم بردنمون تو يه برنامه كودك تو شبكه استاني!مجريه قبل برنامه هي داد ميزد سرمون X-(بعدم تو برنامه پريد يه سوال ازمون پرسيد،ميگه مادو نوع غيبت داريم حالا اين دوتا چين ؟ماهم هي ميگفتيم غيبت موجه و غيبت غير موجه!اون هي مي گفت نه چي ميشه؟هي ما هم همينو مي گفتيم قشنگ برنامشونو زديم ضايع كرديم!آخرم بعد برنامه كه تموم شد گفت:اگه من ديگه از اين مدرسه بچه آوردم!نيار!به جهنم! اصن مگه تو مياري كه الان داري الكي زر ميزني!
ديگه كلن بنده اون روز، اون روي همه مجري هاي برنامه كودكارو مشاهده كردم!