اختتامیه مرحله کشوری مسابقات فرهنگی هنری تابستان ۹۷ اومدن با من و دوستام مصاحبه کردن و اخبار نشون داد
ماهم اسکرین ریکورد کردیم همه استوری گذاشتیم مارو تو اخبار نشون میدن شمارو کجا؟پی ام سی؟! هه مونده برسی
یه بار دیگه تو همایش کشوری شناخت مغز سمپاد یه خبرنگار خیلی پیر اومدم چندتا سوال پرسید صدامم ضبط کرد و اخرشم نفهمیدم کجا چاپ کرد :)
من برای رصد خورشیدگرفتگی رفتم شهرستان و اونجا ی مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما داشتم البته تمام چیزایی که گفتم رو خود خبرنگار گفت بگو.....من خودم رو حاضر کرده بودم برای ی مصحابه توپ و اینا ولی خیلی بد شد...همون شب هم از شبکه استانی پخش شد بعد از این بود.که فهمیدم چطور گزارش خبری میگیرن
شبکه خلیج فارس بچه بودم منو نشون دادن ،هی اسم و فامیل می پرسیدن من نمیدونم چرا بهشون نگفتم فامیلی مو/= انگار میخواستن تنبیه کنن.۳ تا دونه حلقه بهم دادن پرت کنم تو میله هیچکدومش هم نیفتاد تو میله ....
یادمه بحث خاطره گویی شد یه سوتی هم دادم ._.
چهار - پنج سالم که بود منو از طرف مهدکودک بردن ساری مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم. مامانم وقتی کوچیکتر بودم باهام این چیزا رو کار میکرد، پایتخت کشورا و ... .
و نمیدونم چرا ولی تو اون مسابقه نفر اول شدم و تو شبکهی استانی هم پخش کردن و هرجا میرفتم فوری منو میشناختن که بهبه تو فلان مسابقات برنده شدی و این حرفا ((: مهد هم به عنوان جایزه بهم از این سگهای توپخور داد چون تو مهد که بودم با این همیشه بازی میکردم، اونا هم همونو بهم دادن گفتن بیا ببر خونتون ((((:
خب بنده خیلی تو تلویزیون بودم برای سرودم تو اخبار جوانه ها و اخبار بیست و سی
دیگه برنامه کودکا مل مل ، پنگول، خاله شادونه ، کودک شو ، دوربرگردون ، هوش برتر (این مسابقه است)
ولی میدونید هیچ خاطره ی اونجور باحال ندارم.
شاید اینکه توی مسابقه هوش برتر از دست یه مار و یه سگ فرار کردم خاطره بامزه حساب بشه مگه نه؟
الان میگین woww چه پست طولانیای لابد ید طویلی تو تلویزیون داره ولی خب
مسابقه جزیره بود اسمم در اومد گفتن فردا عصر حاضر باش زنگ میزنیم
شب تلفن خونهمون یهو خاموش شد (حالا بماند چطور) رفتیم تلفن قدیمی سیمدار رو آوردیم وصل کردیم تا فردا
یارو میگفت 4ثانیه اختلاف تصویر داری ولی هی نگو
حالا مجریه هی میپرسید چپ یا راست زمانم هم داشت میرفت تصویر هم داشتم
فاصله تلفنم تا تلویزیون زیاد بود سیمش نمیرسید نقشه رو دقیق ببینم
خلاصه بنده در بازی های تصویری گند زدم پرتابش رو که همیشه تو خونه میگفتم و درست میشد، حواسم به پرتاب اول نبود و مختصات هارو قاطی کردم مثلا خواستم عجله کنم ولی گند زدم (پیام اخلاقی: عجله کار را خراب میکند دوستان)
پازلم زمانم تموم شد نرسیدم بخدا سخته وقتی چیزی رو نمیبینی حلش کنی (بهانه تراشی)
زو رو خوب کشیدم یارو گفت نفس بکش زمانو نگه داشتیم خالهام گفت نگه نداشته بودن زهرا (نامردا با احساسات من بازی کردین )
فقط سوالا رو جواب دادم مثل آدم(سوالای کلاس هشتم:))
یه هیدر نامی هم بود که یارو گفت از مامانت پرسیدی از شدت استرس گفتم آره (مامانم اون لحظه: وات؟)
پولمم نفهمیدم چیشد بابام اختلاسش کرد گویا :)
البته درمورد زمان بعضی موقع ها خیلی نگه میدارن و لطف میکنن به بازیکن و بعضی موقع ها نه
بستگی به حوصله یاروها(عوامل) داره (مثلا یبار طرف بازیش گرفت گاری رو اینور اونور کرد از زمان دختره کم شد و انگار هم نه انگار)
-------------------------------
یبارم جلو حرم باهام مصاحبه کردن درمورد شب لیله الرغائب (از اینا که سوال میکنن و میگی عه چه جالب نمیدونستم) اجازه انتشارشم دادم ولی نپرسیدم کجا پخش میشه
-------------------------------
تو بچگی کانون میرفتیم یبار از این خالههای مدادرنگی اومدن برای ضبط ایتم و بچه ها صف کشیدن و بنده در صف ایستادن رو در شان خودم ندیدم(نمیدونم چم بود اعصاب نداشتم فکر کنم قرار بود تو کانون باشم بعد چون تکراری میشد بردن بیرون)
ولی م رفت و در آیتم عبور از خیابون حضور بهم رسانید
که موقع پخشش ما ندیده بودیم و زنداییم ضبطش کرده بود
خواستم بگم از کودکی پشت پا زدم به موقعیت هام
-------------------------------
اهان امسالم برای رای گیری تو صف بودیم خانومه با ذوق گفت عزیزم رای اولی هستی؟ تو همون جمله اول پوکرفیسی گفتم نه و اینم پر :)
(البته ح.ب تعریف کرده بودم)
منو ی بار بردن با پسر داییم رنگین کمان
اون رفت شیک نشست و لذت برد و من گریه کردم نرفتم:)
گفتم نمیخوام اینجا شلوغه دوس ندارم دیده بشم://
مگ مامور اف بی ای بودی دختر ک میخواستی لو نری ؟