- شروع کننده موضوع
- #1
hamidreza96
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 513
- امتیاز
- 5,057
- نام مرکز سمپاد
- × هاشمی نژاد II
- شهر
- × مشهد
- مدال المپیاد
- × نوچ ، جوونیام میخواستم برم شیمی پشیمون شدم
- دانشگاه
- × هرجا خدا بخواد
در این نوشته سعی دارم که سیر عالـَـم غرب را به سمت ته چاه نشون بدم. البته در کنار هدف دیگه ای هم دارم. میخوام به دوستانی که تازگیا راه آته ایستی یا اتودیستی درپیش گرفتن ثابت کنم که آزاد نیستن و به نوعی در قسمتی از این نقشه ی از پیش تعیین شدهتوسط حلقه ای از این نقشه به نام رسانه گرفتار شدن. به نظر خودم این نقشه از پیش تعیین شده بوده و برای آینده بشر از جانب بعضیا رسم شده. نقشه شکلیه که انسان ها با شیب بسیار ملایمی از خدا و متافیزیک و عالم غیب دور شدن و با همان شیب به سمت عالم غیب بی خدائی روی میارن.
البته این نوشته صد در صد توش ایراداتی هست چون نظر خودمه و من فیلسوف نیستم که بتونم نظر درستی بدم ، فقط با یه کم مطالعه درباره ی مکاتب به این جمع بندی رسیدم. و اتفاقا اینجا نوشتم که ایراداتمو بهم بگید. لطفا کامل بخونید ...
درضمن ، طی این مراحل به این معنی نیست که حتما مرحله به طور کامل طی شده باشه ، مثلا بعضی کشورا مثل ایران هنوز توی تئوکراسی هستن و بعضی کشورا مثل سوئد و نروژ و ... مراحل تا سیتنیسم به طور کامل طی شده و تو بعضی کشورا مثل آمریکا همه ی مراحل به نوعی هنوز وجود داره
واژه تئوکراسی از واژه یونانی θεοκρατία به معنی "حکومت خداوند" ریشه میگیرد. تئوکراسی اولین بار توسط جوزفیوس فلاویوس در قرن اول میلادی مطرح شد تا ویژگیهای حکومت یهودیان را مشخص کند. جوزفیوس اینچنین استدلال کرد که حکومت یهودیان به دلیل آنکه در هیچ کدام از سه نوع دولت شناخته شده یونانیان، یعنی پادشاهی، اشرافی و آنارشیسم (به مثابه پارادوکس هر نوع حکومتی) جا نمیگرفت، منحصر به فرد به حساب میآمد، از همین رو جوزفیوس تئوکراسی را به عنوان چهارمین شکل حکومتی که در آن خدا و قوانینش قدرت مطلق هستند تفسیر کرد.
معنی کلی تئوکراسی : حاکمیت خدا
خداانگاران بیشتر وقایع فراطبیعی را مانند معجزه و پیشگویی رد میکند و معتقد هستند که خدا در زندگی انسانها و قوانین طبیعی گیتی مداخله نمیکند. آنچه که آئینهای سازماندهیشده وحی و کتاب آسمانی مینامند خداانگاران تفسیرهای افراد دیگر میدانند. به باور خداانگاران بزرگترین هدیهای که خدا به انسان دادهاست دین نیست بلکه قدرت استنتاج است.
دادارباوری در قرن ۱۷ و ۱۸ در دوره روشنگری بهویژه در فرانسه، پادشاهی متحده و ایالات متحده رواج بسیار یافت.مخصوصا در میان مسیحیانی که نمیتوانستند مفاهیمی مانند سهگانگی خدا، الهی بودن مسیح، معجزهها، بی خطایی نوشتهها یا عصمت وحی را قبول کنند اما به خدای یکتا اعتقاد داشتند. در ابتدا گروهی خاص تشکیل نشده بود ولی این بینش بعدها باعث به بوجود امدن آیینهایی مانند توحیدگرایی و جهانگرایی توحیدگرا شد و تا امروز به شکلهای دادارباوری مدرن و دادارباوری کلاسیک ادامه دارد. دادارباوری خود زیر مجموعهای از خداشناسی است.هر دو شامل باور به خدا هستند.مانند خداشناسی دادارباوری باوری بنیانی است که ادیان میتوانند بر آن بنا شوند.مانند ادیان یهودیت ٫مسیحیت٫ اسلام وزرتشتی که بر اساس خداشناسی بنا شدهاند آیینهای جهانگرایی توحیدگرا و کنفوسیانیسم نیز بر اساس دادارباوری ایجاد شدهاند.همچنین دادارباوری به یک سری اعتقادات شخصی درباره نقش طبیعت در معنویت نیز منسوب میشود.
باورهای دادارباوری درباره موضوعات دینی گوناگون دیدگاههای متفاوت بسیاری دارند.
معنی کلی دئیسم : باورداشتن خدا به دلیل لمس نشانه هایش
مهمترین بخش آمپریسم بخش معرفتشناسی آن است. هیوم را میتوان یکی از سردمداران گرایش آمپریستی در معرفت برشمرد. آمپریستها در حوزه معرفتشناسی، یگانه ابزار شناخت و معرفت را منحصر به تجربه و آزمونپذیری کردند؛ لذا هر چه قابل مشاهده و تجربه نبود غیرقابل شناخت، بلکه غیرمعقول تلقی نمودند. بر اساس چنین دیدگاهی طبیعی بود که آموزههای اصلی ادیان همچون خدا، فرشته، بهشت و جهنم، وحی، امدادهای غیبی، نیکی عدل و بدی ظلم، و اثرگذاری آنها در سعادت انسان زیر سؤال برود. مدعای اصلی تجربه گرایی در بخش معرفت انکار مفاهیم و فطریات عقلی است به این معنا که انسان قبل از حس و تصورات حسی هیچ مفهوم سابقی در ذهن ندارد. بر اساس این دیدگاه همه مفاهیم و تصورات انسان توسط حواس (اعم از حواس ظاهری و باطنی) به دست می آیند و بدین ترتیب ادراکات عقلی یا به طور کلی انکار میشوند یا تابع ادراکات حسی می گردند.
در خصوص ثمره عملی تجربه گرایی با اذعان به آثار مثبت و تأثیرات مهم علم و تجربه در پیشرفت صنعتی و اقتصادی، باید گفت همین پیشرفت به سبب دورشدن از ابعاد معنوی و به خاطر ابتنای بر علم بریده از خدا و معنویت، بلای جان آدمی شد. اما از بعد نظری نقدهای متعددی بر آمپریسم وارد است.
معنی کلی آمپریسم : خدا در جائی که لمس شود وجود دارد.
× در این مکتب اگر ابرقدرت باشی و ترس از دامن گیری این آتش نداشته باشی میتوانی این آتش را به میل خود شعله ور تر کنی ، امثال امروزی این عقیده در مکتب اومانیسم جنگ های کشور آمریکاست. آمریکا همه ی کشورهای دنیا را به صلح و دوستی دعوت میکند تا آتش جنگ در خرمن دنیا نیفتد اما چون خود ابرقدرت نظامی در دنیاست و خوفی از ضرر و زیان خود ندارد به کشورهای مختلف لشکرکشی می نماید.
دوره های کوتاه ضمن اومانیسم :
1. اگوئیسم : عقیده بخویشتن پرستی و خود خواهی و اینکه اصل حیات در توجه بنفس خویشتن است. در میان فلاسفه کسیکه این فلسفه را بیشتر پرورده و توجیه نموده ما کیاولی ایتالیائی است (اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16) و آنرا مبنا و پایه فلسفه معروف خود موسوم به فلسفه استبداد جدید قرار داده است و آنرا اگوئیسم اونیورسل (اگوئیسم جهانی ) universal egoism مینامند وی کلیه مسائلی را که در باب خط مشی سیاسی ذکر می کند بر پایه این فرضیه قرار میدهند که طبیعت انسان در همه جا و همه زمان اساس خود خواه است لذا انگیزه اگئیستیک یعنی مبنی بر خود خواهی و خود پرستی باشد .
2. اگوسنتریسم : يا خودمحوری يعني تمایز ناکافی بین خود و جهان (شامل دیگران) و گرایش به درک، فهم و تفسیر جهان برمبنای خود .. وقتي كه غرب اصالت را به انسان داد و اومانيسم روي كار آمد ، اين اومانيسم (مبناي همه چيز انسان ) در حال حاضر منتج به اگوسنتريسم يا خود محور( مبناي همه چيز خود من ) شده است. حتی آن نوع دوستی و برادری از نوعی که در اومانیسم مطرح بود هم در این مکتب وجود ندارد و انسان فقط خودش را محور میداند و خوش بختی و شادی و لذت خود را هدف زندگی خود میداند. متاسفانه حرکات غیر اخلاقی (یکی از پست ترین این حرکات این است که پدر حق دارد اولین کسی باشد که با دختر خود همبستر میشود چراکه باغبان اولین کسی است که از میوه ی خود تناول میکند) و بی عدالتی ها (مثلا شرکت جنرال موتورز آمریکا رقبای خود را شکست نمی دهد ، بلکه نیست و نابود میکند یا شرکت لوازم خانگی میله در آلمان و یا شرکت سونی در ژاپن و ...) در این دوره بسیار رواج یافته است
1. آته ایسم : یعنی خدایی وجود ندارد.نفی خدا و موجودات ماورای جهان مادی،از مهم ترین اهداف آنهاست با آنکه مسئله ی اثبات وجودخدا امری قطعی است و به ندرت ازاین نظریه دفاع می شود،اما به دلایلی چنین مسائلی از سوی آنان مطرح می گردد.
2. دوگانه نگری منفی : روح و جسم غيرقابل ديدن هستند. و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.
3. اتودیسم (خود پرستي) : خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست.
4. ماتریالیسم : اعتقاد به اصالت ماده
5. آنتی رلیژن (ضد مذهب) : خصومت با مذاهب. خصوصاً در مورد مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.
6. ویسیروتینیسم (لذت گرایی) : اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن. زيرا تمام لذات، در خوشي دنيايي است. و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي انگیزه لازم را برای کارهاي روزانه فراهم مي کنندو به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است.
7. سیاه نمائی : سیتنیسم دنیایی را ترسیم میکند که هیچ روزنه ی امیدی برای آن متصورنیست.درچنین دنیایی،افرادهیچ امیدی به سعادت ندارند و هیچ هدفی رابرای خود تصور نمی کنند؛ درنتیجه افرادتمایل به خودکشی، استفاده از مواد مخدرکشنده، خودزنی و .. پیدا می کنند. به وی می آموزند زندگی دردنیا براساس دروغ بنا شده، باورهای مردم نیز پایه ای جز دروغ ندارد؛ لذا همه عادت نکرده اند دروغ بگویند و حرف راست حتی اگرباشد هیچ معنا و مفهومی ندارد.
8. اعتقاد دوباره به متافیزیک : انسان ها که از دوره آمپریسم تقریبا و از زمان اومانیسم کاملا با خدا و متافیزیک بیگانه شده بودند از این مرحله که پس از مرحله ی ناامیدی و ذلت وجود دارد دوباره نیاز به منجی از عالم غیب را می پذیرند البته نه از نوع خدائی ، بلکه از نوع شیطان پرستی یا هرچیزی که به نوعی در مقوله متافیزیک جای بگیرد اما خدائی نباشد.
البته این نوشته صد در صد توش ایراداتی هست چون نظر خودمه و من فیلسوف نیستم که بتونم نظر درستی بدم ، فقط با یه کم مطالعه درباره ی مکاتب به این جمع بندی رسیدم. و اتفاقا اینجا نوشتم که ایراداتمو بهم بگید. لطفا کامل بخونید ...
درضمن ، طی این مراحل به این معنی نیست که حتما مرحله به طور کامل طی شده باشه ، مثلا بعضی کشورا مثل ایران هنوز توی تئوکراسی هستن و بعضی کشورا مثل سوئد و نروژ و ... مراحل تا سیتنیسم به طور کامل طی شده و تو بعضی کشورا مثل آمریکا همه ی مراحل به نوعی هنوز وجود داره
دوره اول ، تئوکراسی :
به نوع خاصی از حکومت گفته میشود که در آن اصالت به قوانین دینی و فرد روحانی داده شدهاست، و نوعی حکومت است که در آن «خدا» مبنای سیاسی یک مملکت است و مملکت توسط نمایندگان مدعی خدا در رأس امور اداره میگردد. طرفداران این نوع از حکومت از آن با عناوینی چون «نظام دینسالار» و یا «دینسالاری» یاد میکنند.
واژه تئوکراسی از واژه یونانی θεοκρατία به معنی "حکومت خداوند" ریشه میگیرد. تئوکراسی اولین بار توسط جوزفیوس فلاویوس در قرن اول میلادی مطرح شد تا ویژگیهای حکومت یهودیان را مشخص کند. جوزفیوس اینچنین استدلال کرد که حکومت یهودیان به دلیل آنکه در هیچ کدام از سه نوع دولت شناخته شده یونانیان، یعنی پادشاهی، اشرافی و آنارشیسم (به مثابه پارادوکس هر نوع حکومتی) جا نمیگرفت، منحصر به فرد به حساب میآمد، از همین رو جوزفیوس تئوکراسی را به عنوان چهارمین شکل حکومتی که در آن خدا و قوانینش قدرت مطلق هستند تفسیر کرد.
معنی کلی تئوکراسی : حاکمیت خدا
دوره ی دوم ، دئیسم :
این باور است که خدا وجود دارد و به عنوان یک آفریننده و دادار، گیتی فیزیکی را خلق کردهاست؛ اما در عملکرد آن مداخله نمیکند. دادارباوری مرتبط با فلسفه دینی و جنبشی است که وجود خدا را از عقل استنتاج میکند. دادارباوری درباره این که خدا در خارج از گیتی چه انجام میدهد، هیچگونه موضعگیری نمیکند. این برخلاف اصل اعتمادگرایی در دینهای اسلام، مسیحیت، زرتشتی و یهودیت است که بر وحی در کتابهای مقدس تکیه میکنند.
خداانگاران بیشتر وقایع فراطبیعی را مانند معجزه و پیشگویی رد میکند و معتقد هستند که خدا در زندگی انسانها و قوانین طبیعی گیتی مداخله نمیکند. آنچه که آئینهای سازماندهیشده وحی و کتاب آسمانی مینامند خداانگاران تفسیرهای افراد دیگر میدانند. به باور خداانگاران بزرگترین هدیهای که خدا به انسان دادهاست دین نیست بلکه قدرت استنتاج است.
دادارباوری در قرن ۱۷ و ۱۸ در دوره روشنگری بهویژه در فرانسه، پادشاهی متحده و ایالات متحده رواج بسیار یافت.مخصوصا در میان مسیحیانی که نمیتوانستند مفاهیمی مانند سهگانگی خدا، الهی بودن مسیح، معجزهها، بی خطایی نوشتهها یا عصمت وحی را قبول کنند اما به خدای یکتا اعتقاد داشتند. در ابتدا گروهی خاص تشکیل نشده بود ولی این بینش بعدها باعث به بوجود امدن آیینهایی مانند توحیدگرایی و جهانگرایی توحیدگرا شد و تا امروز به شکلهای دادارباوری مدرن و دادارباوری کلاسیک ادامه دارد. دادارباوری خود زیر مجموعهای از خداشناسی است.هر دو شامل باور به خدا هستند.مانند خداشناسی دادارباوری باوری بنیانی است که ادیان میتوانند بر آن بنا شوند.مانند ادیان یهودیت ٫مسیحیت٫ اسلام وزرتشتی که بر اساس خداشناسی بنا شدهاند آیینهای جهانگرایی توحیدگرا و کنفوسیانیسم نیز بر اساس دادارباوری ایجاد شدهاند.همچنین دادارباوری به یک سری اعتقادات شخصی درباره نقش طبیعت در معنویت نیز منسوب میشود.
باورهای دادارباوری درباره موضوعات دینی گوناگون دیدگاههای متفاوت بسیاری دارند.
معنی کلی دئیسم : باورداشتن خدا به دلیل لمس نشانه هایش
دوره ی سوم ، آمپریسم :
از اواخر قرون و سطی زمینههای این گرایش در انگلستان پدید آمده در قرون بعدی توسط فلاسفه به نامی همچون جان لاک (1632ـ 1704)، جرج بارکلی (1685ـ1753) و دیوید هیوم (1711ـ1776) ادامه پیدا کرد. از میان این سه تن دیوید هیوم ضمن مخالفت با عقلگرایی دکارت (1596ـ1650) با تکیه بر تجربهگرایی مفرط، اصل ضرورت و علیت را انکار کرده امکان استنتاج هرگونه معرفت قطعی و یقینی را زیر سؤال برد.
مهمترین بخش آمپریسم بخش معرفتشناسی آن است. هیوم را میتوان یکی از سردمداران گرایش آمپریستی در معرفت برشمرد. آمپریستها در حوزه معرفتشناسی، یگانه ابزار شناخت و معرفت را منحصر به تجربه و آزمونپذیری کردند؛ لذا هر چه قابل مشاهده و تجربه نبود غیرقابل شناخت، بلکه غیرمعقول تلقی نمودند. بر اساس چنین دیدگاهی طبیعی بود که آموزههای اصلی ادیان همچون خدا، فرشته، بهشت و جهنم، وحی، امدادهای غیبی، نیکی عدل و بدی ظلم، و اثرگذاری آنها در سعادت انسان زیر سؤال برود. مدعای اصلی تجربه گرایی در بخش معرفت انکار مفاهیم و فطریات عقلی است به این معنا که انسان قبل از حس و تصورات حسی هیچ مفهوم سابقی در ذهن ندارد. بر اساس این دیدگاه همه مفاهیم و تصورات انسان توسط حواس (اعم از حواس ظاهری و باطنی) به دست می آیند و بدین ترتیب ادراکات عقلی یا به طور کلی انکار میشوند یا تابع ادراکات حسی می گردند.
در خصوص ثمره عملی تجربه گرایی با اذعان به آثار مثبت و تأثیرات مهم علم و تجربه در پیشرفت صنعتی و اقتصادی، باید گفت همین پیشرفت به سبب دورشدن از ابعاد معنوی و به خاطر ابتنای بر علم بریده از خدا و معنویت، بلای جان آدمی شد. اما از بعد نظری نقدهای متعددی بر آمپریسم وارد است.
معنی کلی آمپریسم : خدا در جائی که لمس شود وجود دارد.
دوره ی چهارم ، اومانیسم :
اومانیسم معتقد است كه طبیعت سراسر از حقیقت ساخته شده، كه ماده و انرژی اساس جهان است و ماوراء الطبیعه وجود ندارد. غیرواقعی بودن ماوراء الطبیعه به این معناست كه اولاً در سطح بشری، انسانها دارای روح غیرمادی و جاودان نیستند، و ثانیاً در سطح جهانی، عالم صاحب خدای غیرمادی و فناناپذیر نیست.اومانیسم را به نوعی میتوان انسان محوری قلمداد کرد. نفس اومانیسم به خودی خود بد نیست و حتی در اسلام بخشی از احکام بر پایه اومانیسم طرح شده است(حق الناس). فلسفه اومانیسم مفاهیمی چون نوعدوستی، صلح و برادری را به ذهن بسیاری متبادر میكند. اما نیت این نوع دوستی و ... را به نظر من باید در خودمحوری جستجو کرد نه در انسان محوری. به عنوان مثال اگر در این مکتب دزدی امری زشت و ناپسند قلمداد میشود نه برای جلوگیری از ظلم و رعایت حقوق یکدیگر است ، بلکه برای این است که آتش دزدی در جامعه شعله ور میشود و این آتش روزی دامن خود ماهم خواهد گرفت و اموالمان به سرقت می رود.
× در این مکتب اگر ابرقدرت باشی و ترس از دامن گیری این آتش نداشته باشی میتوانی این آتش را به میل خود شعله ور تر کنی ، امثال امروزی این عقیده در مکتب اومانیسم جنگ های کشور آمریکاست. آمریکا همه ی کشورهای دنیا را به صلح و دوستی دعوت میکند تا آتش جنگ در خرمن دنیا نیفتد اما چون خود ابرقدرت نظامی در دنیاست و خوفی از ضرر و زیان خود ندارد به کشورهای مختلف لشکرکشی می نماید.
دوره های کوتاه ضمن اومانیسم :
1. اگوئیسم : عقیده بخویشتن پرستی و خود خواهی و اینکه اصل حیات در توجه بنفس خویشتن است. در میان فلاسفه کسیکه این فلسفه را بیشتر پرورده و توجیه نموده ما کیاولی ایتالیائی است (اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16) و آنرا مبنا و پایه فلسفه معروف خود موسوم به فلسفه استبداد جدید قرار داده است و آنرا اگوئیسم اونیورسل (اگوئیسم جهانی ) universal egoism مینامند وی کلیه مسائلی را که در باب خط مشی سیاسی ذکر می کند بر پایه این فرضیه قرار میدهند که طبیعت انسان در همه جا و همه زمان اساس خود خواه است لذا انگیزه اگئیستیک یعنی مبنی بر خود خواهی و خود پرستی باشد .
2. اگوسنتریسم : يا خودمحوری يعني تمایز ناکافی بین خود و جهان (شامل دیگران) و گرایش به درک، فهم و تفسیر جهان برمبنای خود .. وقتي كه غرب اصالت را به انسان داد و اومانيسم روي كار آمد ، اين اومانيسم (مبناي همه چيز انسان ) در حال حاضر منتج به اگوسنتريسم يا خود محور( مبناي همه چيز خود من ) شده است. حتی آن نوع دوستی و برادری از نوعی که در اومانیسم مطرح بود هم در این مکتب وجود ندارد و انسان فقط خودش را محور میداند و خوش بختی و شادی و لذت خود را هدف زندگی خود میداند. متاسفانه حرکات غیر اخلاقی (یکی از پست ترین این حرکات این است که پدر حق دارد اولین کسی باشد که با دختر خود همبستر میشود چراکه باغبان اولین کسی است که از میوه ی خود تناول میکند) و بی عدالتی ها (مثلا شرکت جنرال موتورز آمریکا رقبای خود را شکست نمی دهد ، بلکه نیست و نابود میکند یا شرکت لوازم خانگی میله در آلمان و یا شرکت سونی در ژاپن و ...) در این دوره بسیار رواج یافته است
آنتوان لاوی در انجیل شیطان : اگر کسی به خانه تو آمد و حوصله اش را نداشتی او را از خانه به بیرون پرتاب کن چون آخرتی وجود ندارد. ثانیه هائی که با وجود او میگذرد باعث زجر تو است ، باید لذت ببری ، پس بندازش بیرون.
دوره ی پنجم ، سیتنیسم :
خیلی ها به اشتباه مقوله سیتنیسم را با شیطان پرستی یکسان میدانند. شیطان پرستی قسمت کوچکی از هدف نهائی سیتنیسم است. در سیتنیسم که روزی به شیطان پرستی منجر خواهد شد زیرشاخه هائی را میبینیم که جمعیت بسیاری از افراد خودآگاه یا ناخودآگاه گرفتار آن شده و تا مراحل زیادی از آن را طی کرده اند. به بعضی از این زیر شاخه های سیتنیسم به صورت خلاصه و به ترتیب و مرحله به مرحله اشاره میکنم :1. آته ایسم : یعنی خدایی وجود ندارد.نفی خدا و موجودات ماورای جهان مادی،از مهم ترین اهداف آنهاست با آنکه مسئله ی اثبات وجودخدا امری قطعی است و به ندرت ازاین نظریه دفاع می شود،اما به دلایلی چنین مسائلی از سوی آنان مطرح می گردد.
2. دوگانه نگری منفی : روح و جسم غيرقابل ديدن هستند. و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد.
3. اتودیسم (خود پرستي) : خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست.
4. ماتریالیسم : اعتقاد به اصالت ماده
5. آنتی رلیژن (ضد مذهب) : خصومت با مذاهب. خصوصاً در مورد مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند.
6. ویسیروتینیسم (لذت گرایی) : اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن. زيرا تمام لذات، در خوشي دنيايي است. و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي انگیزه لازم را برای کارهاي روزانه فراهم مي کنندو به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است.
7. سیاه نمائی : سیتنیسم دنیایی را ترسیم میکند که هیچ روزنه ی امیدی برای آن متصورنیست.درچنین دنیایی،افرادهیچ امیدی به سعادت ندارند و هیچ هدفی رابرای خود تصور نمی کنند؛ درنتیجه افرادتمایل به خودکشی، استفاده از مواد مخدرکشنده، خودزنی و .. پیدا می کنند. به وی می آموزند زندگی دردنیا براساس دروغ بنا شده، باورهای مردم نیز پایه ای جز دروغ ندارد؛ لذا همه عادت نکرده اند دروغ بگویند و حرف راست حتی اگرباشد هیچ معنا و مفهومی ندارد.
8. اعتقاد دوباره به متافیزیک : انسان ها که از دوره آمپریسم تقریبا و از زمان اومانیسم کاملا با خدا و متافیزیک بیگانه شده بودند از این مرحله که پس از مرحله ی ناامیدی و ذلت وجود دارد دوباره نیاز به منجی از عالم غیب را می پذیرند البته نه از نوع خدائی ، بلکه از نوع شیطان پرستی یا هرچیزی که به نوعی در مقوله متافیزیک جای بگیرد اما خدائی نباشد.