اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

نظر شما درباره ی مسابقه ی ماهانه ی انجمن نثر پارسی چیست ؟

  • خیلی خوبه - ادامه داشته باشه

    رای‌ها: 64 65.3%
  • خوبه - نحوه ی اجراش خوب نیست

    رای‌ها: 11 11.2%
  • متوسط

    رای‌ها: 5 5.1%
  • خوب نیست

    رای‌ها: 4 4.1%
  • نظری ندارم!

    رای‌ها: 14 14.3%

  • رای‌دهندگان
    98
وضعیت
موضوع بسته شده است.

مهرنوش.

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
55
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سمنان
شهر
سمنان
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

[size=14pt]این هم از نوشته من: :D[/size]
دلقکی منتظر باران است تا به جای او بگرید ...
او کیست؟ آیا خوشحال است؟ چرا منتظر باران است؟ چرا آن جا نشسته است؟ به چه فکر می کند؟ چرا می خواهد گریه کند؟ چرا دلش گرفته است؟ چرا گریم دارد؟ آیا او دلقک است؟ آیا دوست دارد دلقک باشد؟ آیا می تواند مردم را بخنداند؟
آیا او جواب سوال هایم را می داند؟ اگر می داند آیا به آن ها جواب می دهد؟ اگر نه پس از چه کسی سوال هایم را بپرسم؟
آیا کسی این مرد را که منتظر بارش باران است میشناسد؟ اگر می شناسد آیا به سوال هایم پاسخ می دهد؟ اگر نمی شناسد آیا از من درباره او سوال می کند؟
آیا پاسخ هر سوال، سوال دیگری در راه دارد؟ اگر این طور است پس چرا پاسخ یک سوال است؟ اگر نیست پس کی سوال ها تمام می شود؟
آیا باران می بارد؟ آیا او از آمدن باران خوشحال می شود؟ آیا واقعا منتظر بارش باران است؟
من هزاران هزار سوال از این مرد در ذهن دارم اما تا باران نبارد نمی توانم برایشان پاسخی پیدا کنم.

الهام گرفته از نوشته های جان ادگار وایدمن
 

یه نفر!!!

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
391
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

سکندری میخورد و چند قدم جلوتر می ایستد . با گیجی به سرش دست میکشد و باز در امتداد خیابان قدم برمیدارد ، این بار در سکوت بدون صدای موسیقی آشنایی که او را به اینجا کشانده بود
کم کم سیاهی لباس نوازنده به چشمش می آید که موسیقی را از سر گرفته و رهگذران را وادار میکند بایستند . هر چه شلوغ تر میشود و هر چه صدا اوج میگیرد خاطرات محو بیشتری در ذهنش نقش میبندد تا تصویر یک دستبند باریک آبی را بسازند .
شوق را در پاهایش حس میکند و قدم هایش را سریع تر بر میدارد . از بین جمعیت میگذرد و چشم غره های گاه و بی گاه زنان مبادی آداب را نادیده میگیرد
موسیقی قطع میشود
صورت سفید نقاشی شده جلوی هجوم خاطراتش را میگیرد
تشویق جمعیت و بعد همه به راهشان ادامه میدهند .
خلوت میشود و رفت و آمد بهد از چند دقیقه دوباره جریان میگیرد .
خاطراتش پا پس میکشند ، عقب میروند و او در ذهنش التماس میکند ... که دوباره بنوازد
نگاهش در جست و جوی دستبند آبی برمیگردد
و دستکش های سفیدی که مچ های نوازنده را پوشانده اند
با قدم های سست در انتهای خیابان میپیچد
و نوازنده
این بار با برق غمی کهنه همان آهنگ آشنا را از سر میگیرد
 
ارسال‌ها
1,097
امتیاز
6,254
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

دلقک پیر دل یک بار دیگر در میان هیاهوی کوچه ها تنها مانده بود .

او این بار هم قادر به خنداندن لب های کسی نبود

این بار هم معجون تلخِ اشک ها و لبخند ها بود که او برای تماشاگران خسته از دنیا آورده بود

یادش ی آمد حرف ها را :

- لباس هایت را عوض کن ، این پوشش تناسبی با اینجا ندارد

- سیرک جایی برای انسان های یک رنگ ندارد ، آفتاب پرست بودن را یاد بگیر برای ماندنت

- مرد برای کسی که نتواد به درد های خود لبخند بزند ، تنها اشک است که به ارمغان می آورند ، سیرک مکان درآمد از طریق قهقه های مردم است .

- ....

به اینجا که رسید دلقک قصه ما بغضش ترکید ... او تنها بود ... نه هم دردی و نه جایی برای اشک

به اینجا که رسید دلقک قصه ما بغضش ترکید به امید اخراج شدن ، اخراج از صحنه ی روزگار

- آقا شما برای اینجا مناسب نیستید ... بیرون آقا ... بیرون ...
 

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

از پدرش سه چیز به ارث برده بود :بدبختی،بینی گوشتی و این ساز.
همیشه بعد از پایان روز یک گوشه می نشست و فکر می کرد،به ارثیه اش ،وارثی که آرزو می کرد هرگز نداشته باشد ،به خاطراتی که با پدرش داشت و... .و البته نیازی به فکر کردن به ساز نداشت چون در هر فکرش آن لعنتی بود.لعنتیی که طبق گفته پدرش-یا بهتر است بگویم دستورش-باید سعی می کرد دوستش داشته باشد.حتی برای ایجاد این علاقه بارها پدرش با ساز محبوب بر سرش زده بود،و بعد به پسر گریان آهنگ های شاد یاد می داد تا او با آن ها از مردم پول بگیرد.
اما هیچ وقت آهنگ های شاد آن ساز لبخند به لب مردم نیاورد.شاید به این علت که همیشه آهنگ ها از قلب نوازنده شان سرچشمه می گیرند و او هرگز قلب شادی نداشت ، حداقل با وجود آن ساز-اما پدرِِِِ او تنها دست های خالی او را می دید نه قلب ناراحتش را-به هر حال علت هر چیزی که بود او می دانست که باید مردم را شاد کند،چون اصولاً دو دسته از افراد به امثال او پول می دادند:اول کسانی که به سبب او و سازش شاد می شدند و برای شکر این شادی سکه ای به او می دادند و یا مردمی که بعد از این رویارویی ، آن قدر یاد بدبختی هایشان می افتادند که برای رفع مشکلاتشان پولی به او می دادند.
برای همین هم بود که همیشه دستش خالی بود چون او حتی یکبار هم نمی خواست مورد دوم را امتحان کند.حتی مدتی بود که برای شاد کردن مردم خودش را به شکل دلقک در آورده بود ،اما صورت خندان مصنوعیش هیچ خنده ای بر لب دیگران نیاورد حتی از نوع ساختگیش.
مثل همیشه گوشه ای نشست و برخلاف همیشه به خاطر دست های خالیش غمگین نبود، چون می دانست که برای کشیدن نقاشی زیبا ابتدا کاغذ باید پذیرش زیبایی را داشته باشد و با هیچ گریمی او نمی تواست بر روی صورت غمناکش لبخند بکشد.
با همین فکر ها بود که چشم از دنیای سیاه و سفید اطرافش بست و وارد سیاهی مطلق شد...
وقتی که چشم هایش را باز کرد اطرافش پر از سکه بود و صدای دخترکی را می شنید که می گفت:"مادر،چرا اون مرد دماغ گوشتی اینقدر ناراحت است؟"
و مادر بعد از مکثی سری تکان داد و سکه ای به طرف او انداخت.
 

happymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
2,776
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سنندج
دانشگاه
هنر اسلامی تبریز
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

دل های دردمند و روح های آزرده قوی تر قلم میزنند و زیباتر ساز!
بر روی چهره اش اشک هارا ثبت کرده تا به رهگذران بفهماند که تک تک نت هایی که می نوازد از اعماق وجودش برمی خیزد.
اما کیست که یارای فهمیدنش را داشته باشد؟
چه کسی هست که آن اشک ها را پاک کند و بگذارد که لبخند او خودنمایی کند؟
چه کسی هست که حتی در ورای آن لبخند، اندوه بی کرانش را حس کند و منشا قدرت اجراهای او را به درستی بشناسد؟
دل هایی که به رحم می آیند و ترحم هایی که برانگیخته می شوند، معلول همان چهره ی غمزده ای است که شاید تمامی رهگذران با آن همزاد پنداری کنند. و نتیجه ی تمام همزاد پنداری شان می شود سکه ای برزمین!
کاش یک روز لبخند را برلبانش حک کند و بگذارد نتیجه ی همزاد پنداری آن روز رهگذران، لبخندی حک شده بر لب هایشان باشد!
شاید هیچ گاه ارزش نواخته های او را نفهمند اما اینگونه او می تواند زندگی تمامی آن هارا دستخوش تغییری عظیم قرار دهد. بی آنکه کسی بفهمد. بی آنکه خودش بفهمد!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #26

Azhirock

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
1,046
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اولین دوره مسابقه نثر پارسی (شهریور92)

خب خيلي خيلي خيلي ممنونم از همه ي دوستاي عزيزم که شرکت کردن و نظر دادن ! از اين لحظه تاپيک قفل ميشه و نتايج تا پايان شهريور اعلام ميشه !!!

ضمنا تغييري که در شيوه نامه ي مسابقه بر اساس نظرات و پيشنهادات شما ايجاد شده به اين صورته که از اين به بعد براي افزايش جذابيت مسابقه مدت شرکت در اون بين ده روز تا دو هفته س ! همچنين مسابقه هر ماه انجام نميشه و با توجه به شروع سال تحصيلي ممکنه بين هر دو مسابقه دوماه يا بيشتر يا کمتر فاصله باشه (بسته به ميزان شرکت کننده ها)
و در آخر اينکه بقيه ي مسابقات فقط به همين صورت نيست يعني ممکنه مسابقه هاي بعد در زمينه ي مينيمال نويسي باشه يا بجاي عکس يک موضوع انتخاب بشه !

باز هم ممنونم از همه ي دوستان ! منتظر اعلام نتايج اولين مسابقه ي نثر پارسي باشيد !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا