پاسخ : فطرت
تعریف من از فطرت همون تعریف پذیرفته شده است،شما هی از منابع اسلامی نقل و قول می کنی و صحبت از تعریف اسلام از فطرت می کنی در حالی که از این حقیقت غافلی که اصلا اهمیتی نداره که مثلا اسلام،یا مسیحیت یا یهودیت یا هر دین دیگه ای چه تعریفی از فطرت داره چون فطرت یه تعریف مستقل از اینا داره و منم همین تعریف رو گفتم.
اولین بار از
فطرت دارم عینِ لفظ رو میگم نه مفاهیم مشابه، اسلام سخن گفته و مطرحش کرده، پس اگه تعریفِ واحدی از عینِ کلمهیِ فطرت ارائه شده باشه، اون رو اسلام ارائه کرده. نظرِ سقراط هم برین بخونین، با این متفاوته.
این تعریفِ پذیرفته شده، پذیرفته شدهیِ شماست و چون شما پذیرفتین بقیهیِ چیزها غلطه.
در موردِ علومِ انسانی چیزِ پذیرفته شده معنی نداره، چون نظریات بسیار گسترده است، شما میتونین بگین من فلسفهیِ هیوم رو قبول دارم و بعد در موردِ اون حرف بزنیم.
این مکاتبِ فلسفی که شما ازش حرف میزنین تعریفِ خودشون رو از فطرت ارائه کردن و اونو رد کردن، چون اصن به فطرت اعتقاد ندارن، اونا بیشتر نظرشون رو در موردِ اصولِ تفکرِ انسانی گفتن و من هم از شما این رو پرسیدم و شما دوباره گفتین فطرت.
امیدوارم خودتون یه ذره به منطقی بودنِ حرفاتون فکر کنین.
شما از کجا می دونی که عقل کودک نمی رسه؟از کجا انقدر مطمئنی که کودک باید استفاده از عقل رو "یاد بگیره"؟از کجا معلوم که اصلا این فطرت وجود نداشته باشه و شما داری نبودنش رو با اینکه کودک عقلش کامل نیست توجیه می کنی؟هیچ مدرک و آزمایشی دال بر اینکه کودک باید اصول به قول شما فطری رو یاد بگیره نداریم.
من گفتم باید "استفاده از عقل" رو یاد بگیره؟ خوبِ الان حرف نمیزنیم با هم و داریم مینویسیم و نوشته وجود داره.
گفتم باید بتونه از عقلش استفاده کنه، باید بتونه به یه تصور برسه. من این رو گفتم.
مشکل اونایی که طرفدار فطرت هستن اینه که بعضی قوانین خیلی بدیهی هستن،مثل همین قانون برابری دو چیز برابر با یک چیز،بنابراین این عده سعی می کنن که بگن هر انسانی با این قوانین به دنیا میاد در حالی که علم خلاف اینو ثابت کرده.بعضی جاها اصلا مهم نیست که نظر شخصی منو شما چیه چون علم ثابت کرده درستی یا نادرستی یه سری چیز ها رو.مثلا الان بحث درباره این که زمین صافه یا نه مسخره ست.
الان متوجهِ تناقضِ این دو حرفتون میشین؟؟ از یک طرف میگین از کجا میدونی بچه نمیفهمه و از طرفِ دیگه میگین با این قوانین به دنیا مییاد.
فیلسوفانِ اسلامی قائل به این هستند که اصولِ اولیهیِ تفکر آموختنیست و استدلالی نیست و بینیاز از استدلال است ولی در عین حال این اصول را ذاتی نمیدانند آنچنان که افلاطون و یا کانت ذاتی می دانند. حکمایِ اسلامی می گویند در ابتدا که انسان متولد می شود، حتی همان اصولِ اولیه ی تفکر را هم ندارد ولی اصول اولیه تفکر که بعد پیدا می شود از راهِ تجربه پیدا نمیشود، از راه استدلال هم پیدا نمیشود، از راهِ معلم هم پیدا نمیشود، بلکه همینقدر که اسنان در طرفِ قضایا (موضوغ و محمول) را تصور کند، ساختمانِ ذهن این طور است که بلافاصله به طورِ جزم حکم به رابطه میان موضوع و محمول می میکند.
مثلن اگر بگوییم کل از جز بزرگ تر است، افلاطون میگوید این را مانند همهیِ مسائل دیگز از ازل روحها میدانستهاند، کانت میگوید در این که میگوییم کل از جز بزرگ تر است یک سلسله عناصرِ ذهنی فطری هست که در ساختمانِ آن دخالت دارد؛ یک مقدارش از بیرون گرفته شده و یک مقدار از خودِ ذهنِ است. حکمایِ اسلامی می گویند نوزاد وقتی که به دنیا میآید هیچ نمیداند، حتی قضیهیِ مذکور را هم نمیداند چون تصوری از کل ندارد، تصوری هم از جز ندارد، ولی همین قدر که تصوری از کل و تصوری از جز پیدا کرد و این دو را برابرِ هم گذاشت، دیگر بدونِ نیاز به دلیل و معلم و تجربه و حکم میکند که کل از جز بزرگ تر است.
پ.ن: تا الان هرچی پست دادین و اون در جوابِ حرفایِ من بوده رو بخونین و ببینین چه قدر پاسخگویِ مسائل و نقدهایی که من به نظریه ها وارد کردم بودین و چه قدر تکرارِ مکررات انجام دادین.
شما یه نظریه رو قبول دارین با تعریفِ خودش از اصولِ تفکراتِ انسانی و من یه نظریه، متینخان یه نظره و... اما من از نظریهای که خودم قبول دارم رو صرفن بیان کردم و سعی در این که برداشتِ صحیحش رو شما هم درک کنین.
شما نظریهیِ من رو نقد کنین با اصولِ خودش و من هم نظریهیِ مقبول شما، شاید یکی از ما اشتباه کنه این وسط.
اما شما فقط چیزی رو که قبول دارین تکرار کردین.
ما داریم منطقی حرف می زنیم، اگه دوست دارین متکلم وحده باشین، به جایِ انجمن یه وبلاگ بزنین.
اگه بنا به تکرارِ حرفایِ گذشته باشه، من دیگه جوابی برایِ شما ندارم.