لحظه های غرور آفرین

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع m.r.jazini
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

زیادن...
شاید خیلیاشون خیلی بهتر و عالی تر از این بودن... :-"
ولی من وقتی قبول شدم تیزهوشان رو بیشتر از بقیه دوست دارم :)
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

همین چندوقت پیشا توی ازمون پیشرفت تخصیلی بین سمپادا اول شدم....تواداره جشن بود بعد من نمیدونستم قراره بهم جایز بدن ...یهووووو جلوی کلی از بچه ها و مامان باباهاشون اسممو صدا زدن برم بالا جلو‌همه جایزه بگیرم....خیلی غرورافرین بود لامصب :-$
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

وقتی توی امتحان امسال(نود و چهار نود و پنج)اولویت اولم قبول شدم خیلی احساس غرور کردم به خصوص اینکه از دوازده نفر فقط من و دوستم قبول شدیم <:-P
بعدش اینکه همون روز فهمیدم نمونه هم قبول شدم
مدیر خیلی تشویقم کرد که هر آزمونی که دادم قبول شدم :x
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

مسابقات هوافضای شریف اول شدیم خیلی حال داد /m\

یه بنر زدن رو دیوار مدرسه از سر دماوند معلومه، بعد یک سال و نیم هنوز برش نداشتن :D

کلا خیالم راحته وقتی بابام میره کارنامه بگیره بنر رو میبینه ;))
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

غرور آفرین ترینش موقعی بود که تو مراسم اختتامیه خوارزمی بودیم و مارو صدا زدن و رفتیم لوحمون گرفتیم و
این بیشتر غرور می آفرینه برامون وقتی که تنها تیم دختر یباشی که تو رشته های فنی مقام آوردی
و دومین تیمی هستی که صداش می کنن و خیلی بیشتر می شه موقعی که کلی عکاس بودن و هی هی ازتون عکس می گیرن
/m\ /m\ /m\ /m\ /m\ /m\
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

توی مازندران جشنواره فناوری نانو بود که یه بخش ارائه شفاهی بود و یه بخش پوستر
من تو بخش ارائه شفاهی بودم
روز اختتامیه موقعی که میخواستن جایزه ها رو بدن پوسترهای برتر رو اعلام کردن بعدشم ارائه های برتر!!من که کلا نا امید شده بودم داشتم بلند میشدم برم بیرون یهو گفتن"و بالاخره جایزه یک میلیونی برای طرح ممتاز...."بعدشم اسم منو گفتن و طرحم که واقعا براش جون کندم!!!^_^بهترین لحظه ی عمرم بود! :x
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

سال دوم راهنمایی جلسه اول فیزیک معلم یه برگه گذاشت جلومون که می خوام ببینم از فیزیک پارسال چقد یادتونه ..... سوالا هم در حد لالیگا وحشتناک ...خلاصه همه دپسرده که این چه وقت امتحان بود .....جلسه دومش با برگه ها اومد ...اسممو صدا زد برگمو که گرفتم دیدم 12.25 شدم .....از بیست.......داشتم خودمو دلداری میدادم که بیخیال حالا درسته خییییییییییلی گند زدی ولی اینکه مهم نیست ....با این وجود داشت اشکم در میومد چون من همیشه عاشق فیزیک بودم و هستم واسه همین نمره اش برام خیلی اهمیت داره.........یهو دیدم معلمه میگه همه تون برای ایشون دست بزنین ....من بهت افتخار میکنم عزیزم :o :o :o ...بعدن فهمیدم من تنها دو رقمی کلاس بودم ... بچه ها همه بهم تبریک گفتن 8-} ...از اون به بعد سوگلی معلم فیزیکم شدم......بعدش دیگه نمره های 20 هم برام اینقدر افتخار به همراه نداشت :))
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

فرض میکنیم در اقوام یک دختر یا پسر همسن ما هستش یا حتی یکسال کوچکتر یا بزرگتر
معدلا رو که چک میکنی تو از اون بالا تر باشی
اااااااااااااییییییییییییییییی یه حالی میده به ادم ای یه حالی :D
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

وقتی رتبه کنکورت بهتر از حدی باشه که اطرافیانت فک میکنن
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

یکی از لحضه های غرئر افرین زندگی من روزی بود که بابام پشت تلفن گفت:
تیز هوشان قبول شدی!!!!!!! :x
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

وقتی تو کلش تو کلن وار یکی بالاتر از خودمو سه ستاره میکنم...خیلی احساس غرور میکنم، هیچی ازین بهتر نیست ناموسا!! 8-^ 8-^
 
لحظه غرور آفرین:
بابام اومد خونه،یه نگاهی به سرتاپام انداخت...قلبم اومد تو دهنم،یعنی چیشده؟!!!!
بابام:خجالت بکش،اون شیش نفر(شیش نفر هم سنم بودن که باهاشون رقابت داشتم)تیزهوشان قبول شدن،ولی تو قبول نشدی/
عاقا اشک تو چشام جمع شد،یهو نمیدونم با چه اعتماد به نفسی گفتم:شوخی میکنی،ثابت کن/
بابام خندید و گفت:باشه بابا،فقط تو قبول شدی،از اون شیشتا هیچکدوم قبول نشدن،فقط دوتاشون نمونه قبول شدن/
عاقا منو میگی!!!!!!حالا اون شیشتا پسر بودن و مغرووووووووور...وقتی دیدن من قبول شدم آسفالت شدن...کلی حال کردم...;;)
★★٭★★
:)):)):D:D;;)
 
آخرین ویرایش:
فکر نکنم اون لحظه رسیده باشه هنوز
 
اول مدرسه شدم :)) خیلی به خودم بالیدم :)
 
ما با تیممون هم احساس غرور میکنیم :)

قبولی در تیزهوشان ( رقیبان نشده بودند :)) )

دیدن تاریخ ایران در زمان هخامنشیان :)8->

و شاید باورتون نشه ولی بعد فهمیدن اینکه یه بازیکن ایتالیایی روی گردن به فارسی خالکوبی کرده : به خودت ایمان داشته باش!
چرا اخه؟؟؟ تا کجا یعنی؟
 
من امتحان سمپاد که دادم تقریبا اولین جایی بود که باید خودمو جلوی بقیه ثابت میکردم؛ خانواده هم از روزی که ثبت نام کردم گفتن فقط پول مفت ریختی تو جیب مسئولینش تو که قبول نمیشی حالا بابام خودش معاون همون مدرسه بود ولی بازم از طرف خانواده خودم حمایت نمیشدم ، خانواده پدریمم فقط پدربزرگم براش درس خوندن هممون مهم بود حتی یه امتحان میفهمید نمره خوب گرفتیم تا یه هفته قربون صدقه‌مون میرفت و داخل خانواده مادریمم فقط خالم هست که براش مهمه؛ وقتی که قبول شدم هم هر کدومشون تبریک میگفتن علنا میزدم تو برجکشون ، وقتی هم خبر قبولیم اومد اول رفتم پیش خالم بعد از همونجا زنگ زدم پدربزرگم خبرشو دادم تا یه کلی وقت هم تو خونه بهشون تیکه مینداختم /m\
 
میبینم که اوووووووه! چقد وطن‌پرست داریم اینجا!


از لحاظ کشورمون، وقتی روح الله زم رو گرفتیم یجور خاصی مغرور بودم!

از لحاظ سمپادی بودن، نمیتونم غروری داشته باشم چون در خانواده پدری کسی به دانش اهمیت نمیده غیر بابام، در خانواده مادری هم چون نوه دختری هستم بهم اهمیتی نمیدن. جایی نیست که احساس غرور کنم.
 
فردا روزی که نتایج ارشد رو زدن از کافی شاپ برای همه اساتیدشیک گرفته بودم و تو دانشکده سینی بدست مانور میدادم :RedHeart 8->

پ.ن:درسته که تا مدت ها حسرت میخوردم چرا اون روز اونقدر جوگیر شدم و پولام رو به فنا دادم اما واقعا اون روز از کسی که نوبل گرفته بود هم خوشحال تر بودم><:x:RedHeart
پ.ن2:کاش دوباره همچین لحظه ای تکرار بشه... 8->
 
Back
بالا