• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

لحظه های غرور آفرین

فردا روزی که نتایج ارشد رو زدن از کافی شاپ برای همه اساتیدشیک گرفته بودم و تو دانشکده سینی بدست مانور میدادم :RedHeart 8->

پ.ن:درسته که تا مدت ها حسرت میخوردم چرا اون روز اونقدر جوگیر شدم و پولام رو به فنا دادم اما واقعا اون روز از کسی که نوبل گرفته بود هم خوشحال تر بودم>:D<x::RedHeart
پ.ن2:کاش دوباره همچین لحظه ای تکرار بشه... 8->
 
وقتی سمپاد قبول شدم و اونم فقط به خاطر اینکه یه سری از بچه‌های کلاس که باهم دشمنی داشتیم.. قبول نشده بودن
حسابی دلم خنک شد :))
 
وقتی زلزله سرپل ذهاب اتفاق افتاد مدرسه راهنمایی مون تصمیم گرفت کمک کنه با کمک بچه ها ، هر کدوممون چند تا بسته بردیم و هدیه کردیم حالا با اینکه چند تا از بچه ها دستشون تنگ بود ولی مادرهاشون دو سه تا لباس گرم داده بودن کل مدرسه شده بود پر از بسته ها یادمه یه نامه هم نوشته بودم امیدوارم کسی که اون رو خوند حالش بهتر شده باشه
اون سال که کلاس هشتم بودم فک کنم باعث شد از ته دل به خودم و دوستایی که انتخاب کردم افتخار کنم
 
شاید بیشتر از همه تا الان وقتی احساس غرور کردم که استادم که خودشون متخصص هستن منو دکتر جان صدا زد ، خدایی اون لحظه حس و حالم غیرقابل وصف بود کلا تو فضا بودم
 
Back
بالا