خانه‌ی سالمندان

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : خانه‌ی سالمندان

به نقل از Shery :
ببینین ؛ اینکه فرد احساس کنه که فرزنداش و بقیه نخواستنش و واسش وقت نذاشتن و دوسش نداشتن که گذاشتنش خونه سالمندان داغون میکنه آدمو...

اینکه مثلا فرد حس کنه تو دوره ی جوونیشو حتی میانسالیش انقدر زحمت کشیده و کار کرده و زندگیشو وقف فرزنداش کرده...

و حالا که دیگه پیر شده ؛ ناتوان شده... احتیاج به رسیدگی و مراقبت و مهم تر از همه محبت داره... ولش کردن رفتن...

بهرحال حتی اگه سنشم زیاد باشه یا هرچیزی... دوست داره اگه میخواد فوت کنه تو خونه خودش باشه... تو محیطی باشه که 70 ساله اونجا زندگی کرده...
دوست داره سالای آخر عمرش با آرامش و رضایت خاطر زندگی کنه و با آرامش بمیره ... دوست نداره حس اضافه بودن داشته باشه...



اینکه شما میگین پیش همسن و سالاشه و فلان... واسه یه پیرزن یا یه پیرمرد مثلا اینکه تو پارک یا جایی بایه همسن خودشون یکی دو ساعت صحبت کنن و اینا خب طبیعتا خوشحال کنندس... ولی هیچ کسی راضی نیست خانواده و آشنایانه خودشو ول کنه بره با آدمای غریبه زندگی کنه... هرچند همسنوسال...
ببین درباره جمله اولت اصلا" این حس اشتباست.باید دیدمونُ خوب کنیم.چرا منفی نگاه کنیم.شاید واقعن براشون مشکله ما نباید سر بار زندگی بچه هامون باشیم.

آره طرف بچه میاره و اونقد بچشو دوست داره که براش همه کار میکنه.حتی تو داستانا دیدیم که مثلن مادر یا پدر اعضای بدنشونُ اهدا میکنن به بچه هاشون تا بچه هاشون سالم بمونن.اما یه چیزی همیشه باید یادمون باشه.هنگام ابراز عشق و علاقه نباید انتظار داشته باشیم طرف هم همین حسُ داشته باشه.اصلن ما مسئول حس آدمای دور و برمون نیستیم.ما صرفا" دوسشون داریم و براشون همه کار میکنیم بدون اینکه توجه کنیم که دوسمون دارن یا نه!

من گفتم محبت باید باشه.نیازه اصلن.دو حالت رُ در نظر بگیر یکی اینکه فرزند والدِشُ ببره خونه خودش ازش مراقبت کنه ولی ته دلش اعصابش خورد باشه و عشقی نداشته باشه نسبت بهش،حالت دیگه اینکه پدر یا مادرشُ ببره خونه سالمندا و قرار باشه فقط دوشنبه ها ببینتش و کل روز هفته به امید دوشنبه زندگی کنه و هرروز بهش زنگ بزنه! کدوم حالت مورد پسند عام هست؟!عشق و محبت صرفا" این نیست که ازشون نگهداری کنیم.گاهی ممکنه حتی اونقد خسته بشیم که ناراحتشون هم بکنیم با بعضی رفتارمون.

واقعن درک نمیکنم.کی گفته خونه سالمندا حس اضافه بودنِ؟؟؟اینجوری نیست واقعن.این طرز تفکر بیشتر به خاطر فیلمایی هست که دیدیم و دلیلش هم اینه که این یک سیاسته واسه اینکه تو کشورمون برای خانه سالمندان بودجه در نظر نگیرند!فقط تو کشور ما مردم اینجوری فکر میکنن که باید درست بشه این طرز فکر واقعن!

ببین واژه آدمای غریبه واقعا" درست نیست.روز اول که رفتیم مدرسه خیلی برامون سخت بود و غریبه بودیم با همه ولی بعدش دیدیم نه اوو چه همه دوست.و خوشحال شدیم.من دارم میگم وقتی ما پیر بشیم هر چقدر هم رابطه خوبی داشته باشیم با نوه و فرزاندانمون اما به دلیل اختلاف سنی و زندگی در نسل های متفاوت خیلی راحت نمیتونیم هم دیگه رُ درک کنیم.این درک کردنه خیلی مهمه.آیا تو حسی که موقع درد و دل کردن با یک همسن خودت داریُ موقع درد و دل با یک بچه 6-7 ساله داری؟مسلما" نه!!! من هم خیلی هم خون های خودمو دوست دارم اما ترجیح میدم سربال کسی نباشم.من به دلیل اینکه مادربزرگم حاضر نبود حتی تو خونه براش کارگر بگیرن و میگفت بچه هام باید بیان مراقبم باشن خیلی بدم اومده ازش.و اینُ دیدم و حس کردم که میگم نباید سر بال کسی باشیم.
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خانه‌ی سالمندان

به نقل از Shery :
ببینین ؛ اینکه فرد احساس کنه که فرزنداش و بقیه نخواستنش و واسش وقت نذاشتن و دوسش نداشتن که گذاشتنش خونه سالمندان داغون میکنه آدمو...

اینکه مثلا فرد حس کنه تو دوره ی جوونیشو حتی میانسالیش انقدر زحمت کشیده و کار کرده و زندگیشو وقف فرزنداش کرده...

و حالا که دیگه پیر شده ؛ ناتوان شده... احتیاج به رسیدگی و مراقبت و مهم تر از همه محبت داره... ولش کردن رفتن...

بهرحال حتی اگه سنشم زیاد باشه یا هرچیزی... دوست داره اگه میخواد فوت کنه تو خونه خودش باشه... تو محیطی باشه که 70 ساله اونجا زندگی کرده...
دوست داره سالای آخر عمرش با آرامش و رضایت خاطر زندگی کنه و با آرامش بمیره ... دوست نداره حس اضافه بودن داشته باشه...



اینکه شما میگین پیش همسن و سالاشه و فلان... واسه یه پیرزن یا یه پیرمرد مثلا اینکه تو پارک یا جایی بایه همسن خودشون یکی دو ساعت صحبت کنن و اینا خب طبیعتا خوشحال کنندس... ولی هیچ کسی راضی نیست خانواده و آشنایانه خودشو ول کنه بره با آدمای غریبه زندگی کنه... هرچند همسنوسال...

عافریییییییییییین <D=
عاغا منظور منم دقیقا همین بود فقط نمیتونسم درست بیانش کنم :-"

×فات میشه خلاصه کنی؟ :|
 

Shery

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
4,748
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجـنورد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : خانه‌ی سالمندان

منظورت سرباره ؟!

خب ؛ درسته که ماها از بودن تو جمع دوستامون خوشحال میشیم... ولی یپششون که زندگی نمیکنیم...
خانه سالمندان ایران هم مثل خانه های سالمندان کشورای دیگه نیست که توش همه چی برنامه ریزی شده یا تخصصی باشه
صرفا میشه گفت یه مکانیه که مادربزرگا و پدربزرگایی که جایی رو ندارن میرن اونجا از رو ناچاری...
وضعیت اونجوری که تو فکرمیکنی نیست... جای لذت بخشی نیست...
که مثلا بخوای تصور کنی تابستونا زیر کولر میشینن هندونه و یخ در بهشت میخورن...
و زمستونا هم با هم دیگه ؛ میرن برف بازی میکنن و کلاه شال گردن برای آدم برفیشون میبافن :D
و دورهمی خوشن گرگم به هوا بازی میکنن :D
اینجور نیست که فکرمیکنی... هیچ خوش گذشتنی درکار نیست...

و خب اینم که میگی برن اونجا و نوه ها و فرزنداشون هفته ای دوروز بیان سربزنن بهشون... با چیزایی که من دیدمو شنیدم اکثر اونا چند ساله حتی صدای بچه هاشونو نوه هاشونو نشندن چه برسه به دیدن چهرشون...

منم نمیگم یه فرزند باید زندگیشو نیستو نابود کنه برای والدینش...
ولی تنها کاری که ازش برمیاد اینه که یه پرستار تمام وقت یا نیمه وقت بگیره ... و خب روزی یکی دو ساعت یا اصلا آخر هفته رو بره خونه مادر یا پدرش...بهش سربزنه واقعا خیلی کار سختیه این ؟!
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : خانه‌ی سالمندان

به نقل از Shery :
منظورت سرباره ؟!

خب ؛ درسته که ماها از بودن تو جمع دوستامون خوشحال میشیم... ولی یپششون که زندگی نمیکنیم...
خانه سالمندان ایران هم مثل خانه های سالمندان کشورای دیگه نیست که توش همه چی برنامه ریزی شده یا تخصصی باشه
صرفا میشه گفت یه مکانیه که مادربزرگا و پدربزرگایی که جایی رو ندارن میرن اونجا از رو ناچاری...
وضعیت اونجوری که تو فکرمیکنی نیست... جای لذت بخشی نیست...
که مثلا بخوای تصور کنی تابستونا زیر کولر میشینن هندونه و یخ در بهشت میخورن...
و زمستونا هم با هم دیگه ؛ میرن برف بازی میکنن و کلاه شال گردن برای آدم برفیشون میبافن :D
و دورهمی خوشن گرگم به هوا بازی میکنن :D
اینجور نیست که فکرمیکنی... هیچ خوش گذشتنی درکار نیست...

و خب اینم که میگی برن اونجا و نوه ها و فرزنداشون هفته ای دوروز بیان سربزنن بهشون... با چیزایی که من دیدمو شنیدم اکثر اونا چند ساله حتی صدای بچه هاشونو نوه هاشونو نشندن چه برسه به دیدن چهرشون...

منم نمیگم یه فرزند باید زندگیشو نیستو نابود کنه برای والدینش...
ولی تنها کاری که ازش برمیاد اینه که یه پرستار تمام وقت یا نیمه وقت بگیره ... و خب روزی یکی دو ساعت یا اصلا آخر هفته رو بره خونه مادر یا پدرش...بهش سربزنه واقعا خیلی کار سختیه این ؟!
مگه من چی گفتم؟سربار دیگه :-"

ببین من میگم این یک سیاست از پیش تهیه شدست.اینکه جلوه خانه سالمندان انقد خراب و داغونه تو کشور ما و همچنین انقد بهش بی توجهی میشه.چون میخوان به زور بچه ها والدینشونُ پیش خودشون نگه دارن و کمی از هزینه های دولت یا بیمه ها کم کنند.چون همونطور که هی میگین اصلا" خانه سالمندان تو کشور ما قابل مقایسه با بقیه کشور ها نیست.

ببین یه جوری میگی انگار مثلن من بچم.مثلن من نمیفهمم و همینجور از رو خوشی میام حرف میزنم و تو تک تک حرفای منو با فعل منفی به کار میبری.منم میدونم شرایط خوب نیست.من فکر نمیکنم من رفتم و از نزدیک دیدم خانه سالمندانُ.من حرفم اینه که این مسائل قابل درست شدنن.امکانات قابل تامین هستند.و اینکه ما میتونیم تو یک اتاق باشیم و همه تنها فکر کنن به بدبختیاشون یا اینکه همه باهم زندگی کنند.این زندگی کردنه اصل مهمیه.منم میدونم خیلی از این امکانات نیست و یک دختر بچه نفهم نیستم که بگم نه من میخوام با دوستام بازی کنم وای وای چ خوشحالم.برای بار چندم میگم امکانات قابل جبرانه!!

ببین در مورد این قضیه سر زدن،این بر میگرده به فرهنگ افراد.و اینکه در حال حاضر و مخصوصا" تو کشور ما،هدف از خانه سالمندان همینه که میگی.چرا؟چون انقد جو بدی داده شده که اونجا خیلی بده و بچه هیی که مادر و پدرشونُ میزارن اونجا اونارُ دوست ندارن و وای چه بی ایمانند و اینا.اما این برمیگرده به خودمون.ما ها که دوروز دیگه پدر و مادرمون پیر میشن و ماها که چار روز دیگه خودمون پیر میشیم.ما تصمیم میگیرم چجوری دیده بشه این سازمان.نگاهامون بده.فیلمایی که در این باره ساخته شده بده.چرته اصن!

ببین کار سختی نیست اصلا".خیلیم خوبه.روزی دوساعت ما که تو شهر کوچیکی هستیم واقعن رفت و آمدش مشکل داریم.حالا چه برسه به شهرای بزرگ!و اگه بحث هفته ای یک بار سرزدنه که خب میشه همون روال خونه سالمندان.ولی اگه بحث پرستاره که پرستار تو خونه کم گیر میاد.و یا کم میشه اعتماد کرد.حالا فرضا" که گیر اوردیم.اصلا" چرا انقد میپیچونیم خودمونُ فقط برای اینکه طرف تو خونه خودش بمیره؟!هوم؟؟خونه سالمندان باشه و تو تواونجا هزینه بیشتری بکن و بخواه که بیشتر بهش برسن و بهش سر هم بزن!!!
 

f-1391

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,145
امتیاز
17,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
روانشناسی
بچه با اراده ی خودش واسه پیشرفت خودش حتی با خواست خودش میره توی یه شهر دیگه خوابگاهی میشه با علم به این که فقط چند ساله،تازه تابستونا و فواصل بین ترم میتونه پیش خونوادش باشه بازم دلش میگیره حالا کسی که سن و سالی ازش گذشته و حساس شده جایی قرار داره که بالاخره یه روزی قراره همون جا بمیره،کلی آدم مسن با بیماری های مختلف یه چار دیواری که حالا اختیاراتی که تو خونه خودش داشت دیگه نداره...
باید غذایی رو بخوره که جلوش میذارن نه اون غذا و دستپختی که دوسش داره.
فارغ از هزینه های پرستار،پیدا کردن کسی که دلسوزی داشته باشه خودش کار سختیه.حالا اگه بچه هاشم وقت و حوصله نداشته باشن دیگه چاره چیه؟
ای کاش اگه میبریمشون خانه سالمندان حداقل آخر هفته ها بیاریمشون پیش خودمون،تفریح ببریمشون،غذای مورد علاقشونو واسشون بپزیم و بهشون بگیم که چقد دوسشون داریم8->
 

ستاره

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
158
امتیاز
762
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
فیزیک
کاش وجود مهد کودک ها هم توی ذهن مردم همین قدر وحشتناک میبود.
طرف بچشو از چارماهگی از صبح علی الطلوع تا نصف شب توی مهد کودک نگه میداره و بعد توقع داره بعد ها بچش اونو نذاره سالمندان!بنظرم غیر منطقیه:|:|
 
بالا