فات
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 1,467
- امتیاز
- 5,381
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- نیشابور
- سال فارغ التحصیلی
- 1395
- دانشگاه
- علامه طباطبایی
- رشته دانشگاه
- اقتصاد نظری
پاسخ : خانهی سالمندان
آره طرف بچه میاره و اونقد بچشو دوست داره که براش همه کار میکنه.حتی تو داستانا دیدیم که مثلن مادر یا پدر اعضای بدنشونُ اهدا میکنن به بچه هاشون تا بچه هاشون سالم بمونن.اما یه چیزی همیشه باید یادمون باشه.هنگام ابراز عشق و علاقه نباید انتظار داشته باشیم طرف هم همین حسُ داشته باشه.اصلن ما مسئول حس آدمای دور و برمون نیستیم.ما صرفا" دوسشون داریم و براشون همه کار میکنیم بدون اینکه توجه کنیم که دوسمون دارن یا نه!
من گفتم محبت باید باشه.نیازه اصلن.دو حالت رُ در نظر بگیر یکی اینکه فرزند والدِشُ ببره خونه خودش ازش مراقبت کنه ولی ته دلش اعصابش خورد باشه و عشقی نداشته باشه نسبت بهش،حالت دیگه اینکه پدر یا مادرشُ ببره خونه سالمندا و قرار باشه فقط دوشنبه ها ببینتش و کل روز هفته به امید دوشنبه زندگی کنه و هرروز بهش زنگ بزنه! کدوم حالت مورد پسند عام هست؟!عشق و محبت صرفا" این نیست که ازشون نگهداری کنیم.گاهی ممکنه حتی اونقد خسته بشیم که ناراحتشون هم بکنیم با بعضی رفتارمون.
واقعن درک نمیکنم.کی گفته خونه سالمندا حس اضافه بودنِ؟؟؟اینجوری نیست واقعن.این طرز تفکر بیشتر به خاطر فیلمایی هست که دیدیم و دلیلش هم اینه که این یک سیاسته واسه اینکه تو کشورمون برای خانه سالمندان بودجه در نظر نگیرند!فقط تو کشور ما مردم اینجوری فکر میکنن که باید درست بشه این طرز فکر واقعن!
ببین واژه آدمای غریبه واقعا" درست نیست.روز اول که رفتیم مدرسه خیلی برامون سخت بود و غریبه بودیم با همه ولی بعدش دیدیم نه اوو چه همه دوست.و خوشحال شدیم.من دارم میگم وقتی ما پیر بشیم هر چقدر هم رابطه خوبی داشته باشیم با نوه و فرزاندانمون اما به دلیل اختلاف سنی و زندگی در نسل های متفاوت خیلی راحت نمیتونیم هم دیگه رُ درک کنیم.این درک کردنه خیلی مهمه.آیا تو حسی که موقع درد و دل کردن با یک همسن خودت داریُ موقع درد و دل با یک بچه 6-7 ساله داری؟مسلما" نه!!! من هم خیلی هم خون های خودمو دوست دارم اما ترجیح میدم سربال کسی نباشم.من به دلیل اینکه مادربزرگم حاضر نبود حتی تو خونه براش کارگر بگیرن و میگفت بچه هام باید بیان مراقبم باشن خیلی بدم اومده ازش.و اینُ دیدم و حس کردم که میگم نباید سر بال کسی باشیم.
ببین درباره جمله اولت اصلا" این حس اشتباست.باید دیدمونُ خوب کنیم.چرا منفی نگاه کنیم.شاید واقعن براشون مشکله ما نباید سر بار زندگی بچه هامون باشیم.به نقل از Shery :ببینین ؛ اینکه فرد احساس کنه که فرزنداش و بقیه نخواستنش و واسش وقت نذاشتن و دوسش نداشتن که گذاشتنش خونه سالمندان داغون میکنه آدمو...
اینکه مثلا فرد حس کنه تو دوره ی جوونیشو حتی میانسالیش انقدر زحمت کشیده و کار کرده و زندگیشو وقف فرزنداش کرده...
و حالا که دیگه پیر شده ؛ ناتوان شده... احتیاج به رسیدگی و مراقبت و مهم تر از همه محبت داره... ولش کردن رفتن...
بهرحال حتی اگه سنشم زیاد باشه یا هرچیزی... دوست داره اگه میخواد فوت کنه تو خونه خودش باشه... تو محیطی باشه که 70 ساله اونجا زندگی کرده...
دوست داره سالای آخر عمرش با آرامش و رضایت خاطر زندگی کنه و با آرامش بمیره ... دوست نداره حس اضافه بودن داشته باشه...
اینکه شما میگین پیش همسن و سالاشه و فلان... واسه یه پیرزن یا یه پیرمرد مثلا اینکه تو پارک یا جایی بایه همسن خودشون یکی دو ساعت صحبت کنن و اینا خب طبیعتا خوشحال کنندس... ولی هیچ کسی راضی نیست خانواده و آشنایانه خودشو ول کنه بره با آدمای غریبه زندگی کنه... هرچند همسنوسال...
آره طرف بچه میاره و اونقد بچشو دوست داره که براش همه کار میکنه.حتی تو داستانا دیدیم که مثلن مادر یا پدر اعضای بدنشونُ اهدا میکنن به بچه هاشون تا بچه هاشون سالم بمونن.اما یه چیزی همیشه باید یادمون باشه.هنگام ابراز عشق و علاقه نباید انتظار داشته باشیم طرف هم همین حسُ داشته باشه.اصلن ما مسئول حس آدمای دور و برمون نیستیم.ما صرفا" دوسشون داریم و براشون همه کار میکنیم بدون اینکه توجه کنیم که دوسمون دارن یا نه!
من گفتم محبت باید باشه.نیازه اصلن.دو حالت رُ در نظر بگیر یکی اینکه فرزند والدِشُ ببره خونه خودش ازش مراقبت کنه ولی ته دلش اعصابش خورد باشه و عشقی نداشته باشه نسبت بهش،حالت دیگه اینکه پدر یا مادرشُ ببره خونه سالمندا و قرار باشه فقط دوشنبه ها ببینتش و کل روز هفته به امید دوشنبه زندگی کنه و هرروز بهش زنگ بزنه! کدوم حالت مورد پسند عام هست؟!عشق و محبت صرفا" این نیست که ازشون نگهداری کنیم.گاهی ممکنه حتی اونقد خسته بشیم که ناراحتشون هم بکنیم با بعضی رفتارمون.
واقعن درک نمیکنم.کی گفته خونه سالمندا حس اضافه بودنِ؟؟؟اینجوری نیست واقعن.این طرز تفکر بیشتر به خاطر فیلمایی هست که دیدیم و دلیلش هم اینه که این یک سیاسته واسه اینکه تو کشورمون برای خانه سالمندان بودجه در نظر نگیرند!فقط تو کشور ما مردم اینجوری فکر میکنن که باید درست بشه این طرز فکر واقعن!
ببین واژه آدمای غریبه واقعا" درست نیست.روز اول که رفتیم مدرسه خیلی برامون سخت بود و غریبه بودیم با همه ولی بعدش دیدیم نه اوو چه همه دوست.و خوشحال شدیم.من دارم میگم وقتی ما پیر بشیم هر چقدر هم رابطه خوبی داشته باشیم با نوه و فرزاندانمون اما به دلیل اختلاف سنی و زندگی در نسل های متفاوت خیلی راحت نمیتونیم هم دیگه رُ درک کنیم.این درک کردنه خیلی مهمه.آیا تو حسی که موقع درد و دل کردن با یک همسن خودت داریُ موقع درد و دل با یک بچه 6-7 ساله داری؟مسلما" نه!!! من هم خیلی هم خون های خودمو دوست دارم اما ترجیح میدم سربال کسی نباشم.من به دلیل اینکه مادربزرگم حاضر نبود حتی تو خونه براش کارگر بگیرن و میگفت بچه هام باید بیان مراقبم باشن خیلی بدم اومده ازش.و اینُ دیدم و حس کردم که میگم نباید سر بال کسی باشیم.