برایم شعر میخواند.

doregard

کاربر فعال
ارسال‌ها
46
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران
شهر
تهران!
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکي
پاسخ : برایم شعر میخواند.

خیلی خوبن! با اینكه كم پیش میاد من شعرو تا تهش بخونم، اما همشو خوندم!
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

خوب می نویسی که!چرا پاکش کنن!
راستی غرامت ما چی شد..مگه قرار نبود از ما بخوانی؟!
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : برایم شعر میخواند.

به نقل از میترا.ن :
تخیل شعری

نه وزن نه آهنگ نه " قافیه!! " به قولی موج نو!

تو باور میکنی شعره؟ یا نثر؟

آره آره. موج نو خیلی بهتره اگه بگیم.
من باور میکنم که استعداد شاعرانه خوبی داری. یکی از ویژگی های مهم موج نو، موج ممتده. که من اساسا اینو تو تخیل شعری تو میبینم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #24

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

پلان اول:
زن روی کاناپه خوابش برده است و کترل تلویزیون در دستش در حال افتادن است. صفحه ی تلویزیون دیده نمیشود و فقط صدای خش خش می شنویم. مرد وارد کادر میشود، خواب آلوده . تلویزیون را خاموش میکند ، رو اندازی روی زن می اندازد و... نه! کار دیگری هم لازم نیست بکند.

پلان دوم:
زن با کیسه های خرید که به نظر سنگین می رسند از مغازه خارج می شود و کنار خیابان منتظر می ایستد. ماشین های زیادی ترمز می زنند... مرد وارد کادر می شود... کیسه ها را از دست زن می گیرد... دیگر ماشینی ترمز نمی زند .

پلان سوم:
زن از پشت پوشش شفافی زیر دوش دیده می شود. مرد وارد کادر می شود ... زن برمی گردد ... و بوسه ای با حایل پوشش شفاف پلاستیکی رد و بدل می شود.

پلان چهارم:
... برمی گردی به جزوه ات . پلان چهارمی در کار نیست. پلانی در کار نیست.




وای بر من و این اعترافات...
غرامت این یکی را دیگر نمی توانم دوست عزیز
 
  • شروع کننده موضوع
  • #25

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
شوخی نمی کردم باهات.
واقعا از آشپزی متنفرم، اما می دونم
وقتی قرار باشه واسه «مرد» ام غذا درست کنم
با چه لذت و دقت ای این کار رو خواهم کرد.
می دونم حالا که چه حسی داره بشینی و نگاهش کنی که داره دست پختت رو می خوره ...و کیف می کنه...
آره. می بینی؟
من احتمالا به خاطر احمقانه ترین قسمت های زنانگی، به دام خواهم افتاد!!


2:
همه چیز را به خاطر میسپارم.
کوچیکترین دیده ها و شنیده ها
به کوچکترین زوایای مغزم نفوذ می کنند
و لحظه ی مناسب بیرون میکشم اشان
لحظه ای که فکرش را هم نمی توانی بکنی
پیچیده شاید به نظر برسد درونم
قوانین ساده ای دارد اما :
حسادت، تملک ، زیبا بودن ، تحسین شدن ...
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : برایم شعر میخواند.

شعر نو و غزل نمیگی؟

فکر میکنم غزل گفتن خیلی لذت بخش تره. البته برمیگرده به خود آدم که چطوری خوشش بیاد.
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

من واقعا کیفور شدم با این چند تا مطلبت...
بلاگی چیزی نداری؟!
ترانه نویسی نثر گونه...من خیلی وقته دنبال همچین چیزایی هستم...
البته خیلی خیلی دیگه جای پیشرفت داری!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #28

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
گذاشتم موهای دستم بلند بشه.
لب هام رو آروم کشیدم روی دستم و موهاش . یه حس قشنگ. یه بوی قشنگ.
حس بکر بودن . ناب بودن. دست نخوردگی. یه جور حس اصیل شاید


2:
خودم بودم. رها . آرام . با لبخند.
آمد.
گفت: دوستت دارم . فقط همین.
لبخند زدم . با کمی شیطنت.
گفت: مواظب باش!من خطرناکم.
لبخند زدم. با آرامش.
گفت:عاشقت شده ام. چه کنم؟
لبخند زدم. با لذت.
گفت: نمیخواهم عاشقت باشم . آشفته ام کرده ای.
لبخند زدم. عمیق.
گفت: دیگر عاشقت نیستم... خودم هستم ...
هنوز لبخند میزنم. با کمی غم ...
اما آرام . و رها.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #29

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

به نقل از ISO9002 :
شعر نو و غزل نمیگی؟

فکر میکنم غزل گفتن خیلی لذت بخش تره. البته برمیگرده به خود آدم که چطوری خوشش بیاد.
من شعر و غزل و قصیده و این جورایی که شما می پسندی به اندازه ی کافی در گذشته داشتم
شعر (نثر)این جوری الان بیشتر موافق قلم و احساس منه و البته که این دشوار تره
و به قول محمد مهدی خیلی خیلی دیگه جای پیشرفت دارم توش
 
  • شروع کننده موضوع
  • #30

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
همیشه «زن » ایم...
عاشق «مرد» مان می شویم...
عاشق ایثار برایش...عاشقِ عاشقش بودن ...
او که دوستمان نداشت ، به خیال خودمان قسمتی از وجود اش را می گیریم
و باز چرخه را تکرار می کنیم
به جبران اینکه مردِمان ، ما و عشقمان را نمی فهمد ،
" تمامش " را به پای موجودی می ریزیم که به گمانمان مال خود خودمان است...
می فهمد...
همه ی همه ی خودمان را باز به پایش می ریزیم و باز
نمی شود کاری کرد
همین است ، زندگی همین است
«زنانگی » همین است. راه فراری هم نیست. ممکن است فقط کمی شانس بیاوری و کمتر زخمی بشوی.


2:
همیشه بهم میگفت: «مواظب خودت باش...خیلی.»
خودش رو خوب میشناخت آخه
 
  • شروع کننده موضوع
  • #31

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

دختر: آخه من که مانتوم بلند و گشاده....مو هام هم که بيرون نيست...
برادر:خواهر شما.... کوله پشتی تونو دو طرفه مياندازين،در نتيجه مقنعه تون نميتونه وظيفه شو انجام بده ،و زينت هاتون (!!!!!!) ديده ميشه.

*اين گفتگو کاملا موثق است.
 

پریا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
382
امتیاز
27
نام مرکز سمپاد
جهنم فرزانگان
شهر
اهواز,اهواز,اهواز,اهواز... حال میکنم بنویسمش...!
مدال المپیاد
همه چی , زیست ,شیمی ,فیزیک ,ادبی, آزمایشگاه......!
دانشگاه
بهشتی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

میگم اینای که گفتی شعر نیست .........به این شعر موجی نو هم نمیگن این یه نوع نثره ......اما قشنگه .........تو فارسی این جور نثر ها رو نمیتونی به شکله شعر درش بیاری اما تو انگلیسی میتونی یه داستان بنویسی ....بعد هر جور که دلت میخواد با اهنگ بخونیش............
 
  • شروع کننده موضوع
  • #33

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
بچه که بودم وقتی مداد رنگی هامو مي تراشيدم،گاهی سرشون تيکه های چرب سياه و قهوه ای مي چسبيد.

ـــ اه مامان....باز مداد تراش منو برداشتی ؟؟

حالا هميشه مداد رنگی هام خط های سياه و قهوه ای مي کشن


2:
روزنامه نگاران عزیز، گرافیست های گرامی،
لطفا طرح جلد هایتان تا جاییکه میتوانید جذاب باشد...
شاید وقتی مجله تان را بغل کرده ایم، نگاه دوستان ذکورعزیز را کمی از جاهای دیگر منحرف کند
 

محسن جندقیان

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
301
امتیاز
27
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی کاشان
پاسخ : برایم شعر میخواند.

یه کم توی متنات فضای غیر اسلامی رو کم کنی بهتره هاااااااااااااااااا
 
  • شروع کننده موضوع
  • #35

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

و من چه غافلگیرانه
مثل قلمم را یک جایی
بی نام و نشان تر ازمن در اینجا پیدا کردم
از نوع مردانه اش


جذاب ترین بخش مردانه گی متکا بودن است. این که یکی به آدم تکیه کند.
گاهی این تکیه روحی است.
این که یکی باشد که آدم را قبول داشته باشد، کم که آورد دل¬ش به آدم قرص باشد، درددل¬ش را بیاورد برای آدم، غصه اش را پیش آدم بشورد، خنده اش را کنار آدم بکند، که آدم بفهمد مهم است برای طرف
خلاصه یکی توی دنیا باشد که دل¬ش آرام است، چون آدم را دارد. که آدم حس کند یکی توی دنیا هست که اتکاش به آدم است.
این طوری آدم حس خوبی دارد. شاید چون حس می کند مرد است.

گاهی هم تکیه راستی راستی است. فیزیکی است. نه روحی و معنوی و روانی و این اباطیل. نه.
تکیه است.
یعنی که آدم می نشیند کنج کاناپه و یکی هست که تکیه کند روی سینه ی آدم. که سرش بماند زیر سر آدم، که چانه ی آدم بیاید کنار سر طرف. که موهاش سرازیر شوند روی دست و سینه ی آدم، که آدم با انگشت هاش لای موهای طرف بگردد و چرخ بزند. که سنگینی یکی را روی سینه هاش حس کند، یکی که تکیه کرده به آدم، که گاهی نفس¬ش سخت بالا برود و هیچ نگوید. که با هر نفس¬ش کسی آرام آرام بالا و پایین برود. که نفس¬ آدم موی بالای سر کسی را بلرزاند.
که متکا شود. که آدم متکا شود.

نویسنده : آدم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #36

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

می گم:«من نمی خوام ازدواج کنم.»
مامان می گه: «وا! چه حرفا! مثل اینهایی که خدای نکرده عیب و ایرادی دارن!»
می خندم.

می گم:«من نمی خوام ازدواج کنم.»
بابا می گه:«فکرت رو مشغول نکن. ازدواج یه مسئله فرعیه. زندگی و پیشرفت خودت رو داشته باش.»
می خندم و لذت می برم از حس رهایی ام.

می گم:«من نمی خوام ازدواج کنم.»
داداشم می گه:«بدبخت! اینها رو میگی که وقتی ترشیدی تابلو نباشه؟ آخه کی میاد تو رو بگیره؟؟»
می خندم و با هم شوخی می کنیم.

می گم:«من نمیخوام ازدواج کنم.»
و تو ذهنم مرور میکنم تمام لذت هایی رو که تنهایی می تونم داشته باشم و با کس دیگری نه.
دور و بر و جمع میکنم...
ظرف هام رو می شورم...
غذا رو می ذارم...
یه دونه کاپوچینو درست میکنم و با یه کتاب تو دستم رو کاناپه لم می دم.
نع.
یه چیزی کمه.
کاش دو تا کاپوچینو درست می کردم...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #37

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

خوشحالم...



از همین خلوت افکار....



از همین گردش پرگار...



از همین پاکی گفتار...



خوشحالم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #38

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
مشترک مورد نظر...




زور نزن.

می دونم!


2:
دیگه شک ندارم که خدا «مرد» ه.
آخه از نظر مرد ها هم بزرگ ترین گناه شرک ه!!
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

وای وای وای!
خیلی قشنگ بود...دلم میخواد هر چی مثبت تو دنیا بهت بدم...با بامزه گی (از نوع مردانه گی)
جواب خیلی ها رو نمیدهی و این باز خیلی جالب تر...خنده ام گرفته و دردی!
خیلی خوشم اومد...
یه جا بی جا بیا اونجا پیش من، نه ما ! شاید یه چی یاد گرفتم از ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #40

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
بهم میگه می خواید کمکتون کنم؟
میگم نه ... و میرم ...
و من حرص می خورم!
واسه اینکه می دونم که هم من کمک می خواستم هم اون می تونست کمکم کنه
فقط نمی تونستم اعتماد کنم...


2:
مهرداد قرار بود واسه یه مدت طولانی بره...
مادرم ناراحت بود...
مهرداد لحظات آخر، یعنی دقیقا دم در بود که برگشت یواشکی به من گفت "ده بار خواستم دستش رو ببوسم ترسیدم حالش بد بشه..."
یه جوری شدم... یه جور خوب...
 
بالا