برایم شعر میخواند.

محسن جندقیان

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
301
امتیاز
27
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی کاشان
پاسخ : برایم شعر میخواند.

خیلی خیلی قشنگ بود واقعا من تحت تاثیر قرار گرفتم

در ضمن امضاتم واقعا قشنگهههههههههههههههههههه

خیلی با امضات حال کردم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #42

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

وقتی عاشق می شویم ،
تقریبا دیگر زندگی نمی کنیم.
زل می زنیم به تلویزیون اما چیزی نمی بینیم
به آدمها گوش می دهیم اما اغلب چیزی نمی شنویم
کتابی را ورق می زنیم اما تنها چیزی که به آن فکر نمی کنیم کلمات کتاب است
وقتی عاشق هستیم گویی تنها با یک نفر،
و بلکه در یک نفر زندگی می کنیم.
انگار از متن زندگی پرت شده ایم به حاشیه پرت و بی ربطی که خودمان هم دقیقا نمی دانیم کجاست ...

در این دنیای عوضی ، عشق احتمالا تنها چیزی است که روزانه در سرتا سر جهان ، ۷۰۰ میلیون نفر فریب آن را می خورند
و صبح روز بعد با ولعی بیشتر دوباره خود را مهیا می کنند تا بار دیگر فریبش را بخورند.
شک ندارم از آن ۷۰۰ میلیون نفر ، ۶۰۰ میلیون و ۹۵۳ هزار و ۴۲۳ نفرشان زن هستند ...
بار ها آنها را شمرده ام.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #43

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

از نوشته های آدم

جذاب ترین لحظه های خواندن رمان، لحظاتی ست که قرار است به [...] برسم.
صحنه هایی جذاب –بعضااز مردانه گی– منظورم پاراگراف های منتهی به [...] است. پاراگراف هایی که موقع خواندن-شان آدم از حالت طاق¬باز ، یا مجبور به نشستن می شود و یا به سینه خوابیدن.
پاراگراف هایی که گاهی موقع خواندن¬شان محسوس دمای بدن بالا می رود. که موقع خواندن شان آدم زانوهاش را صاف می کند و تا جایی که می تواند خلاف جهت خم شدن فشار می¬دهدشان. که آدم موقع خواندن¬شان دستی، متکایی چیزی می گذارد بین پاهاش و هرازگاهی یک بار قوزک هاش را به هم می زند.
که گاه –بسته به هنرنمایی نویسنده- حتا نفس ش هم کند می شود. که آدم.... برافروخته می شود.
پاراگراف هایی که هنرمندانه لحظاتی مردانه را توصیف می کنند.
لحظاتی عمیق مردانه.
نه که چون داستان های مزخرف س ک س ی اوج وقاحت مردانه گی ات را به رخ ت بکشند. نه. به عکس.
پاراگراف هایی که در پرده ی کلمات، خوب شأن ِ مردانه گی را حفظ می کنند. کلماتی که نرم نرمک، انگار ملاعبه ای دوست داشتنی، انگار نوازشی درست کمی پیش از [...]،
انگار اغوگری ای هوس برانگیز، داغ ت می کنند. که انگار لالایی کم کم ک آدم را خواب می کنند، که انگار مشروب فرد اعلا، داغ می کند آدم را کم کم ک، و مست البته. که انگار نیکوتین تدخین می کنند. و آدم گاهی دوباره و دوباره می خواندشان. وهنوز کار میکنند، به درستی یک ساعت شنی، که شن هاش نرم نرمک فرو می ریزد.


-بی وقفه یاد "عقاید یک دلقک" می افتم و لحظه ی ربودن دل دخترک کاتولیک
 
  • شروع کننده موضوع
  • #44

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

یا من اسمه دواء
و
ذکره شفاء

تو بعضی مریضیا هست
که دوست داری به عالم و آدم بفهمونی
برای معالجه
سهم دارو در مقابل محبت چقدر ناچیزه​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #45

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
خسته ی خسته سرم رو به پنجره ی تاکسی تکیه داده بودم و حواسم به حرف های سرنشین جلو با راننده نبود.
یکدفعه صدای تلیک دوربین موبایل رو شنیدم.
گوشی یارو دستش بود... اما حواسش به من نبود.
چی می خواستم بگم؟؟ چی می تونستم بگم؟؟
وقتی دوباره داشت دوربین اش رو تنظیم می کرد، عینکم رو برداشتم و نگاش کردم...اما باز حواسش نبود و تیلیک!
حس ناتوانی وحشتناکی داشتم.
برام مهم نبود ... اما دوست نداشتم کسی بدون اینکه من بخوام ازم لذت ببره.
پیاده که می شدم گفتم: اقلا silent اش میکردی!



2:
نظرات به نوشته هایم را گاهی نمی توانم جواب بدهم
انگار جوابشان هم سکوت است اصلا

-الهی عزیزم: واقعا حق دارید البته این مشکلاتی که برای خانمها جامعه درست کرده اولین دودش به چشم ما آقایون میره واقعا به ماها هم فشار میاد وقتی میبینی کسی که اینقدر دوستش داری یا داشتی ,نمیتونه به راحتی خودش باشه و احساسات لطیف و پر انرژی زنانه را به تو هدیه بده تا تو هم بتونی روح مردانه وعشق انباشته شده تو سینه ات رو در اختیارش بذاری , میبینی که دهها قل و زنجیر به روحش سنگینی میکنه و تو هم کار خاصی از دستت بر نمیاد

-انگار صدای قل و زنجیر را صاف تر میشنوم الان
 
  • شروع کننده موضوع
  • #46

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

1:
زمینه اش گلبهی بود.
با پروانه های ریز بنفش و صورتی و زرد.
از این جوراب های کوتاه . یک جور قشنگی دخترانه و شیطنت بار بود.
خواستم بگیرمش...
پاهای دخترکی را در جوراب ها دیدم
روی موزاییک های سفید...
با شلوار کوتاه صورتی...
پاهایش آرام نداشتند ...
چیز دیگری نمی دیدم،
اما می دانستم چشم های مهربانی دختر را نگاه می کنند.
نخریدمشان.
قرار نبود تو باشی آخر
با چشم های مهربانت.



2:
می خواستم برایت بگویم
وقتی دخترک انگشت اشاره ام را گرفته بود
و با دامن چین چینی اش چرخ می زد ، چه حالی شده بودم .
می خواستم بگویم
وقتی نوزاد ۱۰ روزه را بغل کردم
و انگشتان ظریفش دور انگشتم حلقه زد ، چطور فهمیدم خدا هنوز هم هست.
می خواستم...
حیف!!‌
حیف که این جا نمی توانم راحت اعتراف کنم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #47

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

اولش مرد بیدار می شود.
چند لحظه ای منحنی های شانه و کمر زن را که پشت به او دراز کشیده با گیجی و لذت نگاه میکند...
زن زیر لب گله می کند و با لبخند بر می گردد
و موهای مرد را از روی پیشانی اش کنار میزند
و دستش را دور مرد حلقه میکند...
چند دقیقه ای به خواب و بیداری میگذرد...
قبل از اینکه مجبور باشند بیدار بشوند...
چند دقیقه ای که همدیگر را احساس میکنند... احساس ناب ای که نه روحی است و نه جسمی ...
ولی حس فوق العاده ای است...
از همان هایی که آدم و حوا گاهی در بهشت داشته اند!
اسم این چند دقیقه را گذاشته ام:‌ «‌ لحظات طلایی عشق بازی».


* Golden Time در پزشکی به مدت زمانی می گویند که در آن به بهترین شکل و با کمترین عارضه می توان بیمار را نجات داد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #48

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

از لباس دانشگاه متنفرم
از مانتوی تیره بدم می آید
در مقنعه ی سیاه و تنگم خفه می شوم ساعت ها
و سردردی با آفتاب ظهر

حاضر بودم روسری بزرگ سپید حریرم را سر کنم
ولی تعهد دهم از همه ی مقنعه دارها
حجابم را بهتر رعایت کنم
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

نمی دانم چه می خواهم بگویم..زبانم در دهان باز بسته است...
در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است!!!
هیچی همین!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #50

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

می گوید: تو چرا این قدر expose ای؟؟ بر مَلائی؟؟

می گویم باید باشم.
کسی که می نویسد، کسی که با احساسات زنانه اش می نویسد‌،
باید expose باشد. باید افشا باشد.
باید بلد باشد قشنگ افشا کند.
می گویم اصلن گفتند احساساتتان رابپوشانید و نشان ندهید و پنهان کنید که چه؟
که مثلن یکی وسوسه شود و بیاید کشف شان کند و ارزش شان را بداند؟
اولن، این قدر رنگ و وارنگی دنیا زیاد شده و همه جا شلوغ شده که وقت و عقل هیچ کس به کشف اینها نمی رسد.
دومن، کسی که خودش و اینها را می پوشانده هم باید یک چشم و ابروئی، یک exposure مختصر و هوشمندانه ای می آمده تا طرف را بکشاند ، ‌ما هم که در این زمینه ها گلابی.
سومن، وقتی تست شخصیت یونگ می دهیم و بهترین شغل هایی که برایمان انتخاب کرده مجری گری و خوانندگی و هنرپیشگی است، انتظار داری expose نباشیم ؟؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #51

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

با ژست همیشه ی مردانه اش
لم داده بود
انگشتهای ظریف و کشیده اش
با آن رگهای برجسته ی مردانه
آنقدر نرم روی صفحه لمسی لپ تاپ اش سُر می خوردند
که ته ته دلم غش می رفت و داد می زد که : باور کن روی این پستی بلندی ها هم به همان ظرافت و لذت بخشی می شود سُر خورد...

حسودی می کردم.
اسمش همین بود دیگر...
وقتی تک تک پایانه های دردم فعال شده بود و بی تاب بودم از نگاه مشتاق و کنکجاو و دوست داشتنی اش به ماهیهای رنگ و وارنگ آکواریوم.
رنگ و وارنگ نبودم،
شیطنت اما که داشتم به قدر آن ماهی ها !‌
گیرم کسی گفته باشد: « ماهی ها عاشق می شوند»
...ولی باور نکرد:
من قشنگ تر عاشقی می کنم !
تو همین طور نگاهم کن تا ببینی...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #52

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

ما زن ها دو دسته ایم...

دسته ی اول اونهایی که دماغشون رو عمل کرده ان...

دسته ی دوم اونهایی که بلافاصله با دیدن کسی از دسته ی اول، به مرد همراهشون می گن: اون زنه دماغشو عمل کرده ها!!
 

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : برایم شعر میخواند.

واقعا نوشته هاتون قشنگن!
یه عالمه حس خوب به ادم دست میده از فکر اینکه چقدر بعضی از نوشته هاتون واقعین!
واقعیت هایی که واسه ماها همیشه روشون سرپوش گذاشتن!
نوشته هاتون مثل شکلات تلخ اخرش یه ته مزه تلخ داره اما بازم دوست داری بخوری!
به خاطر استعدادتون تبریک میگم خیلی وقت بود که ندیده بودم کسی از جنس زن این جوری برداشت کنه!
اگه کتاب چاپ کنید خودم 10 تای اولشو میخرم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #54

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

برای همه ی ما ، لحظه های خطرناکی هست.

برای همه ی ما که تصمیم گرفته ایم متفاوت باشیم،
رها باشیم،
در قالب های سنتی بد شکل نشویم ،
‌خودمان فکر کنیم ،
راه برویم ونفس بکشیم و پیش برویم.

برای همه ی اینجور زنها، از این دست لحظات هست.

لحظه ای که مردی را،
مرد لااقل آن موقع خاصی را ، می بینند ...
و یک چیزی انگار توی سرشان ( یا گیرم توی دلشان ... یا همان حوالی!) منفجر می شود...
و فکر می کنند،
و گاهی حتی مطمئن می شوند
که تمام آن تلاش ها
برای این بوده که روزی همه اش را برای این «مرد» فدا کنند.

برای من هم بوده حتما.
تا حالا که قسردر رفته ام!

شاید هم...
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

تشکر ویژه واسه اینکه شما زن ها دو دسته اید...
و واسه اینکه گیرم در دلتان یک چیزی منفجر شود!!!
گریت بادی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #56

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

ما به اش می گوییم «Clavicle» .
بقیه میگویند « ترقوه ».
چیز خوبی است کلّن.
می شود یک پیراهن یقه باز صورتی پوشید
و هی از دیدنش ( دیدنشان!) توی آینه کیف کرد
می شود به قول دوستی هی کمر بند ایمنی را رویش ببندی
تا آخرش ، « او» روی خراشیدگی اش را ببوسد
می شود هی کیف کرد از لاغر بودن و دیده شدنشان ...
و زیباییشان را هی با بدجنسی به روی دوستان تپلی آورد
می شود با ناخن های کمی بلند رویشان ضرب گرفت
و آهنگ « گل بی گلدون » گوگوش را زیر لب خواند
می شود موقع درس خواندن نا خود آگاه انحنای فوق العاده شان را با نوک انگشت ها لمس کرد... رسم کرد ...
می شود غصه نخورد.

می شود هی نگفت : حیف!
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

شعراتون حس قشنگي دارن ميترا خانم.انگار دست نخورده ان
ويرايش نشده...
از اين كه كلمه ها بدون ترس بريزن بيرون خوشم مياد...
چيزي كه خيلي وقته تجربش نكردم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #58

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

قوز می کردم.
هنوز هم قوز می کنم.
و این هیچ ربطی ندارد به اعتماد به نفس و این حرف ها.
ربط دارد به یک « مشکل » آناتومیک.
مشکل برجستگی ها و فرو رفتگی های بدن است!
یاد گرفته ام که خجالت بکشم از برجستگی های بدنم ،
که سعی کنم پنهانشان کنم ،
که اگر کسی ، نامحرمی نگاهش به آنها افتاد ، پر بشوم از احساس گناه
و خودم را یک جوری گم و گور کنم.
برجستگی های لعنتی ای که حتی چادر هم نمی توانست پنهانشان کند
...١٣ ساله بودم و دو هفته افسرده به خاطر متلک ای که مردی در خیابان گفته بود
... و باز تلاش برای حذف این برجستگی ها
برای ندیدن شان ... ندیده شدنشان ...
از خانه که بیرون آمدم بزرگتر که شدم تازه فهمیدم می شود جور دیگری هم راه رفت.
می شود تاپ نارنجی پوشید و شانه ها را عقب داد و آرام و با لذت قدم برداشت و از بازی زنجیر خلخال روی قوزک پا کیف کرد.
می شود لذت برد از زیبایی های جسم .
می شود از سُر خوردن نگاه های تحسین آمیز خجالت نکشید.

هر چند :
_ « خانم... نمیشه ! این لباس شما مناسب .... نیست ... برو .... تحریک ... نشن »
_ ؟؟!!؟؟؟!!!

حالا باز هم قوز می کنم.
حالا در خواب هم قوز می کنم.
 

kquran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
106
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
شیمی...مرحله 2!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

اتفاقا نظر من اینه که این شعرهاش از جایی در میاد که برای خیلی از ماها ناشناخته است...
دارم سعی می کنم پیداش کنم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #60

mitra

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
176
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : برایم شعر میخواند.

شما چه راحت
به اینا می گین شعر

برای شما فرقی داره که حتما شعر باشه؟

1. آقای لوکاس کارودینک ، Enter های متن را نادیده بگیرید
می شه نثر
الان حل شد؟

2.حس ش به نظر شما چیه؟
شعرت میاد یعنی چی میاد؟ ؟نکنه فقط اینه که : آه ، یارم کو ؟ وای از غم دوری ؟ گریه نکن کنار پنجره ؟ آخ ، چرا عاشق شدم من؟ چشم سیات منا کشته؟
این جوری می پسندین؟
خوب باید بگم من هیچ ادعایی ندارم
 
بالا